پوزی‏تیویست - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پوزی‏تیویست - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
پوزی‏تیویست - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
پوزی‏تیویست - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

آیا پوپر پوزیتیویست است؟

کار عمده پوپر در فلسفه علم است. اصطلاح فلسفه علم سابقه دور و دراز ندارد. از آغاز فلسفه جدید صورتی از فلسفه علم وجودداشت ولی با آنچه از زمان تأسیس حوزه وین فلسفه علم خوانده شد؛ متفاوت بود. از زمان فرانسیس بیکن تا آخر قرن نوزدهم هر شکی در علم مقدمه اثبات یقین بود و شک، شک آزمایشی و روشی بود. صورت اخیر فلسفه علم به یک معنی دنباله این سلسه است با این تفاوت که وقتی از یقینی نبودن علم بحث میشود این بحث دیگر بحث روش نیست. فلسفه علم در شرایطی بوجود آمد که اولاً علم دیگر در فلسفه ریشه نداشت یا این ریشه سست شده بود و دوماً داعیه یقینی بودن علم متزلزل شدهبود. اعضای حوزه وین زمانی که در یقینی بودن احکام و قوانین علمی چون و چراهایی شد کوشیدند از علم یقینی دفاع کنند، اما سعی آنها به جایی نرسید و به این جهت این حوزه از هم پاشید و سایه پوزیتیویست جدید که در همه جا به خصوص در امریکا بر فلسفه افتاده بود ناگهان محو شد.
پوپر در یکی از مقالات خود(4) از اینکه بعضی از اعضای حوزه فرانکفورت او را پوزیتیویست خواندهاند شکوه کردهاست. او علاوه بر رد انتساب خود به حوزه وین ادعا کردهاست که پوزی‏تیویست را کشته‏است. ولی آیا هابرماس نفهمیده او را پوزیتیویست خوانده است؟! پوپر ادعا میکند که هابرماس کتاب او را نخوانده وچون کتاب «منطق اکتشافات علمی» او در سلسله انتشارات حوزه وین منتشر شده این گمان در او قوت گرفتهاست.
شاید در این نظر پوپر تا اندازهای محق باشد. او با آنکه طرح ذات و ماهیات را دوست نمیداشت در اقسام قضایا و ماهیت قضیه علمی بحث کرده و حتی به اثبات قضیه حقیقیه پرداختهاست. او بر خلاف پوزیتیوستها اظهار میکرد که علم یقینی ممکن نیست و هر چند به ایندیویدوالیسم معتقد بود نمیگفت ما، معلق در فضای تهی، علم از طریق احساس و مشاهده دریافت میکنیم، بلکه او آغاز علم را طرح مسئله میدانست و طرح مسئله را با چیزی که آن را «جهان 3» مینامد مربوط میکرد. او بر خلاف ماتریالیستها و پوزیتیویستها علم را به حوزهای بیرون از علم مستند کردهاست. لیکن مشکل پس از تفکیک این دو حوزه بیرون و درون نمایان میشود. او اشیاء مادی را جهان 1، عالم ادراکات و خودآگاهی و بطور کلی شأن روانشناسی آدمی را جهان 2 و عالم افکار، نظریات و ارزشها را جهان 3 مینامد. جهان 3 در آرای پوپر جایگاه و مفهوم مبهمی دارد و آنگونه که خود(5) بیان می‏کند، مشخص نیست که جهان 3 بالأخره چیست. جهان 3 یک مجموعه پراکنده است که نه وجه وحدت آن معلوم است و نه مرز آن با جهان 2 به درستی مشخص است. آیا از ابتدا جهانی مستقل از جهان 1و2 بودهاست و یا از جهان 1و2 پدید آمده‏است و بعداً مستقل شده‏است؟ اگر جهان 3 را بشر را پدید آورده‏است پس بشر بدون جهان 3 چه بوده‏است؟ مگر این افکار زمانی جزء خودآگاهی اشخاص نبوده‏اند، چرا آنها را از سنخ جهان 2 ندانیم؟
فرض جهان 3 ظاهراً تلاش ناموفق پوپر برای خروج از سوبژکتیویته(خودبنیادی) است که اساس و جوهر فلسفه جدید است، اما پوپر هنوز قدم در راه نگذاشته برمی‏گردد و اعلام می‏کند که جهان 3 ساخته و پرداخته و مجعول و مخلوق بشر است.   
جهان 3 چیز مستقلی نیست، بلکه از لوازم و آثار متدولوژی پوپر است و نه یک مسأله فلسفی. طرح مسئله با جهان 3 صورت می‏گیرد و اگر جهان 3 به مقتضای روش طراحی شده‏است و پوپر آن را با مواد و مصالحی که می‏دانسته پر کرده است، طرح مرحله‏ای از روش و تابع حکم کلی آن می‏شود.  
اگر سیر پژوهش علمی را شامل دو مرحله طرح مسئله و مرحله‏ اجرای آزمون و رسیدگی به آن بدانیم، تکلیف علم و احکام علمی در این مرحله مشخص می‏شود. پوپر تنها در این زمینه با پوزی‏تیویست‏ها اختلاف پیدا می‏کند که به علم قطعی یقینی نمی‏توان رسید. همچنین پوپر میان علوم انسانی و دیگر علوم از حیث روشی که باید بکار ببرند اختلاف و تفاوتی قائل نیست. طرحی که پوپر از سیر پژوهش علمی در می‏اندازد به علم و احکام علمی، منتهی علم غیر یقینی و موقت می‏رسد و چون در پایان راه نه فلسفه جای دارد و نه هیچ شناسایی دیگری غیر از شناسایی تحصلی (Positive) باقی می‏ماند چگونه او را پوزی‏تیویست نخوانیم. در ایستگاه آخر که چیزی جز احکام ابطال‏پذیر هنوز باطل نشده برایش باقی نمی‏ماند، اگر به خانه پوزی‏تیویست پناه نبرد چه کند.

نظریه پوپر و بحثی که در باب جانشینی تکذیب در برابراستقراء دارد، حائز اهمیت است. جدای از آنکه بحث درباره استقراء تازگی ندارد به نظریه پوپر هم نقدهایی وارد است که با اشاره‏ای کوتاه از آن گذر می‏کنیم. بر فرض پذیرفتن علمی بودن روش پوپر، نظریه خود او هم شامل حکم ابطال‏پذیری خواهد شد. ولی مشکل از آنجا آغاز می‏شود که با چه معیارهایی باید به بررسی یک نظریه پرداخت. «معیارهای پوپر روشن، بی‏ابهام و دقیق صورت‏بندی شده‏اند، این امر زمانی خوب بود که خود علم هم روشن، بی‏ابهام و بصورت دقیق صورت‏بندی شده‏بود، خوشبختانه علم این چنین نیست»(6). نقادی او مطرح می‏کند باید و بر اساس و استناد به فرض‏هایی که مانند اصول موضوعه و قواعد پذیرفته شده‏است صورت پذیرد در حالی‏که در این اصول چون و چراهای فراوانی وجود دارد. ولی او این چون و چراها را مخالفت با نقادی می‏داند. به نظر می‏رسد او بی‏توجه به مشکلات راه علم و پژوهش این طرح را درانداخته است. ذهن غیر فلسفی شاید خیلی زود آن را بپذیرد ولی با آن نمی‏توان مشکلات اساسی تاریخ و فلسفه علم را حل کرد.
جامعه باز پوپر
او بیشتر از آنکه در میان دانشمندان شهرت داشته باشد در میان اهل سیاست با کتاب جامعه باز و دشمنانش شهرت یافته‏است که بیشتر در مرز بریتانیا بود. شهرت پوپر بیشتر مرهون سیاست است. کتاب جامعه باز پوپر را ناشران چاپ نمی‏کردند و می‏گفتند این کتاب تحقیقی نیست و متضمن جسارت و توهین به فیلسوفان است. ولی ظاهراً ناشری به توصیه هایک آن را چاپ کرد. پوپر جامعه باز را آنطور که خود می‏گوید در دفاع از دمکراسی و دشمنی با هر چه غیر از آن-و نه فقط ضد آن- نگاشته‏است.
او شرایط تحقق نظام سیاسی امروز را در هر زمان جستجو می‏کند، بی‏توجه به آنکه جامعه باز چیزی نیست که در تمام دوران‏ها بتوان صورتی از آن را یافت. جامعه باز او با رد افلاطون و ارسطو و هگل و مارکس تعین یافته‏است و بیشتر از آنکه وجه ایجابی داشته باشد دارای صفات سلبی است. او با نظری که با تاریخ‏انگاری داشته است-بی‏آنکه توجه کند تاریخ‏انگاری آنطور که او می‏گوید از قرن 18 پدید آمد- و با تاریخ‏انگار خواندن فیلسوفان سعی در آن دارد که نشان دهد آرای فیلسوفان مانع از ایجاد جامعه باز شده‏است. همانطور که با ناسیونالیسم چنین رفتاری می‏کند. پوپر آزادی را در امپراطوری(امپریالیسم) و جهان‏میهنی قابل تحقق می‏دانست و می‏گفت طرح ناسیونالیسم به آزادی خیانت کرده‏است. اگر قرار بود قول به تاریخ انگاری(7) و ناسیونالیسم و مخالفت با جامعه باز با هم ملازمه داشته‏باشد باید اکثریت فیلسوفان دوره جدید مخالف دمکراسی باشند. او طوری سخن می‏گوید که اگر افلاطون، ارسطو و هگل نبودند استبداد وجود نداشت.
امروز دیگر آرزو یا سودای جهان واحدی که محور و مرکز آن علم باشد و بشر بتواند با صلح و سلم در آن زندگی کند تقریباً نقش بر آب شده؛ او گناه تحقق نیافتن آن جهان را بر گردن فیلسوفان و متفکران می‏اندازد؛ حال آنکه این رؤیا از اول تحقق یافتنی نبود. پوپر که به رؤیای قرن هجدهمی تعلق داشت نمی‏توانست به آسانی درک کند که فاشیسم و توتالیتاریسم چه نسبتی با تمدن معاصر دارند. او به دنبال ریشه این ایدئولوژی‏ها در فلسفه و تفکر گذشتگان می‏گشت در حالی‏که پدید آمدن این‏ها نشان آغاز بحران بزرگ در تاریخ غربی بود.
حکومت‏های عصر جدید همگی توتالیترند؛ برخی با خشونت عمل می‏کنند و برخی دیگر رفتار معمولشان خشن و زمخت نیست. پوپر پاسدار خشمگین تجدد است. او یک نویسنده قرن هجدهی است که یک قرن و نیم دیر به دنیا آمده بود و مدافع روح انتقادی و آزادی‏طلبی قرن 18 است. اگر چه چنین نیست که با زمان اخیر به کلی بیگانه باشد. او سخنان و مطالب جدی هم گفته است که در منورالفکری معمولی یافت نمی‏شود و حتی در باب دمکراسی هم هر چند رأی و نظر تازه‏ای ندارد، لااقل در این باب زبان و بیان تازه‏ای گشوده‏است. در هر صورت به دلیل آنکه پوپر طرح تجدد را پایان تاریخ می‏داند در آرای او افق و طرح جدیدی نمایان نمی‏شود و برای ما که در صدد در انداختن طرحی نو در جهان هستیم آرای او راه‏گشا نخواهد بود.   

 پی نوشت:
4. این مقاله را در سال 1970 منتشر کرده است
5. شناخت عینی ص 119-120.
6. فایرابند/ دیدگاه ها و برهان ها ص 124.
7. هیستوری‏سیسم.
--------------------
تذکر: این پست ادامه مطلب راز شهرت است که در همین وب‏گاه منتشر شد.


نویسنده : - » ساعت 2:31 عصر روز چهارشنبه 87 آبان 29