درباره غرب
جستاری پیرامون نیهیلیسم در ایران
نویسنده: وحید نصیریکیا
اشاره:
موضع و جایگاه ما در برابر غرب مدرن، چیزی جز مسحور شدن در برابر جلوه های تکنولوژیک آن نبوده است. و هیچ گاه در نسبت خود با آن تفکر نکرده ایم و چون مسافری-که از قطار بازمانده- در مسیر تاریخ به دنبال آن دویده ایم؛ غافل از آنکه این مسیر منتهی به پرتگاه عدم است. راه تاریخ جز با تفکر گشوده نخواهد شد و تا زمانی که این گوهر در میان ما به چیزی گرفته نمی شود سرنوشت ما گمگشتگی در برهوت بی عالَمی و در اصل بی سرنوشتی است.
غرب-که از ابتدا سودای جهانی شدن در سر داشت و امروز که دهکده جهانی محقق شده است- صبر نخواهد کرد تا ما آنچه را نیاز داریم از آن بگیریم و بد آن را وانهیم. غرب آمده است-و اگر نگوییم در کشورهای توسعه یافته به زعم برخی بدی هایش بیشتر از خوبی هایش آمده است- بدی ها و خوبی هایش را هم آورده است. خانه دیروز ما را ویران کرده و خانه ای برای امروزمان هم بنا نکرده است. اگر می خواهیم فردا را در بی خانمانی به سر نبریم چاره ای جز تفکر نداریم و این جز با فارغ شدن از مشهورات زمانه محقق نخواهد شد.
غرب زدگی شبه مدرن و برهوت سرگشتگی
غرب در معنای تاریخی-فرهنگی آن، عالمی را بر مبنای نحوی تفکر و سلوک بنیاد نهاده است. زمانی که غرب مدرن در هیأت یک امپراطوری مهاجم استعماری سراغ سرزمین ها و ملل غیر غربی آمد، از سوی آنها دو واکنش ملی نسبت به آن صورت گرفت؛ عده معدود مانند مردم سرزمین ژاپن کوشیدند در ذات تمدن غرب مدرن سهیم گردند و به تدریج به مجموعه غرب پیوسته و غربی شدند. عده ای دیگر در ذات غرب سهیم نگردیده، بلکه غرب زده شدند و به درونی کردن آثار و صفات غربی پرداختند. این اقوام را می توان غرب زده نامید. البته در این میان دسته ای از مردمان بودند که در درونی کردن این آثار و صفات توفیق نیافتند و به تقلیدی ناموفق از آنها پرداختند. اینان را می توان«غرب زده شبه مدرن» نامید.
این نوع از غرب زدگی در باطن خود چیزی جز انفعال، وادادگی، تقلید ناموفق عوارض، آفات و صفات مدرنیستی، آن هم به صورت ظاهر گرایانه و سطحی در بر ندارد. غرب زندگی شبه مدرن با خارج کردن مردم یک سرزمین از ساحت کلاسیک هویت تمدنشان، ضمن ایجاد از خود بیگانگی فرهنگی، چون قادر به درونی کردن صفات تمدن مدرن نمی باشند، نحوی وضعیت برزخی و «نه این و نه آن» و یا به عبارتی«از آن جا رانده و از این جا مانده» پدید می آورد که به مراتب حتی از وضعیت مدرن و غربی شدن پر عارضه تر و فاجعه بارتر است. علاوه بر آنکه نسبت به موقعیت پیشین خود یک سیر قهقرایی را طی نموده اند.
در ایران پروسه مدرنیزاسیون بر پایه اصول «غرب زدگی شبه مدرن» دنبال گردید. با انحراف حرکت عدالت خواهی و سوار شدن روشنفکران(1) طرفدار مدرنیته و پس از آن شکل گیری ساختار خشن، استبدادی و وابسته پهلوی، این مدل با حمایت استعمار خارجی و بستر سازی استبداد داخلی بر کشور حاکم گردید و کوشید با تخریب نهادها و مواریث تمدنی باقیمانده از تمدن کلاسیک ایران(2) به بسط سلطه غرب زدگی در همه شئون بپردازد.
از قرن هشتم و پس از آن گرچه عنصر اندیشه اسلامی و شیعی تمدن کلاسیک ایران به یک گرایش غالب و نیرومند بدل گردید و در هیأت حکومت صفویان به یک ظهور منسجم سیاسی نیز دست یافت، لیکن موفق به تأسیس یک نظام و یا «تمدن طراز اسلامی» نگردید. با در گذشت شاه عباس صفوی و حرکت قهقرایی صفویه، انحطاط تمدن ایران آغاز گردید که نهایتاً با ظهور قاجاریه و به ویژه از دوران فتحعلی شاه و پس از آن به انقراض کامل تمدن ایران و غلبه استعمار مدرن غرب انجامید. با شروع این سیر نزولی یک جریان روشنفکری مبلغ غرب زدگی پدید آمد که به فرموله کردن مدل مدرنیته در ایران پرداخت.
این نوع غرب زدگی، تلازم ذاتی با سطحیت، فقدان تفکر و پریشان احوالی دارد که به ایجاد حالت و هویتی برزخی، تعلیقی و فروپاشیده شده منجر می شود. خصیصه ذاتی یک نظام شبه مدرن، ناکارآمدی، بحران زدگی و اختلال مستمر در کارکرد خود است. بروکراسی عریض و طویل اما عقیم و اقتصاد سرمایه داری وابسته، مصرف زده و غیرمولد از دیگر ویژگی های آن است که باعث از بین رفتن مسئولیت اجتماعی، وجدان کاری، دقت نظر و خلاقیت می شود و روابط اجتماعی صورتی تعریف نشده و مبتذل و کاسب کارانه پیدا می کند. رژیم پهلوی را می توان مظهر تام و تمام اراده سیاسی- اجنماعی و فرهنگی این نظام در ایران دانست.
در این شرایط گونه ای مجذوبیت نسبت به عالم مدرن توأم با احساس رعب و انفعال و حس دست نیافتنی بودن وجود دارد. نظام آموزشی و رسانه های عمومی دو بازوی قدرمند بسط تفکر شبه مدرن در ایران بوده و هست.
نیست انگاری شبه مدرن و روایت خانه به دوشی
افق غرب زدگی شبه مدرن به تبع افق مدرنیته، نیست انگارانه است. گرچه از جهاتی با نیست انگاری مدرن و پست مدرن تفاوت دارد. شخصیت گرفتار این نوع نیست انگاری سرخورده و بی هویت است و حتی قادر به درک موقعیت وجودی خود در برزخ مابین هویتی که از دست داده و هویت تقلیدی که می خواهد بدست آورد نمی باشد. «من خودمدار شبه مدرن» در عین حال که به تحقیر باورها و ارزش های معنوی و سنتی می پردازد؛ مرعوب و مجذوب ارزش های نسبی انگارانه مدرنیستی است که توان و جرأت پذیرش آنها و غلتیدن در برهوت آنها را هم نداشته باشد. این هرج و مرجی که نیست انگاری شبه مدرن به آن مبتلاست، همچون بی نظمی نیهیلیسم پسامدرن، از فروپاشی ساختارهای مدرن پدید نیامده است، بلکه از عمق ذاتی تقلیدی و ناتوان نیست انگاری شبه مدرن نشأت گرفته است، و به دلیل عدم تکیه به جوهر تفکری و میراث غنی تئوریک و ذات پریشان آن، اساساً فاقد توانایی لازم برای نظم بخشیدن و بنا کردن است و بالذات از تفکر و عقلانیت معاف می باشد.
حاصل این شرایط نحوی شخصیت خشن، مأیوس و بی ثبات پدید می آورد که تجسم یک «من تنهای واگرای خودمدار» است؛ که فاقد مسئولیت پذیری اجتماعی و آرمان گرایی بوده و معطوف به لذت های صرفاً مادی، لحظه ای و جسمانی است و افق زندگی او قائم به حقیرترین حس های غریزی محض است.
وجوه این تیپ شخصیتی را در بعضی آثار داستانی غلامحسین ساعدی(3) و نیز شخصیت های هرزه گرد و می خواره برخی آثار هوشنگ گلشیری می توان مشاهده کرد. داستان های صادق هدایت نیز نمونه ای از این شخصیت های بی هویت را نشان می دهد.
نیست انگاری شبه مدرن با گونه ای انفجار پر انرژی عواطف سرگردانی همراه است که هنوز ریشه در حال و هوای کلاسیک دارد و در جهان شبه مدرن، بی معنایی و بی هویتی آن، صورتی آزار دهنده و خود ویرانگر و اضطراب آفرین پیدا کرده اند. در واقع او خانه به دوشی دل تنگ است. اینجا است که می توان دریافت به چه دلیل به تبع سیطره و نفوذ شبه مدرنیته در ایران، افسردگی و اضطراب نیز حالت ناهنجاری های اپیدمیک پیدا کرده اند.
تبلیغات و فرضیه سازی های ایدئولوگ های لیبرال و جریان روشنفکری از آغاز تا امروز کوشیده اند تا اینگونه القا کنند که گویا شاکله و ساختار هویت سنتی و تعلیم و تربیت کلاسیک و دینی ما موجب پیدایی بحران در هویت شخصیتی برخی گروه ها، افراد و اقشار در جامعه ما گردیده است.
عبور از خط و درمان نیهیلیسم
نیست انگاری خود ویرانگر پست مدرن در غرب با انکار مفروضات و نفی ساختارهای تمدنی مدرنیته زمینه های فروپاشی نهیلیسم را مهیا ساخته است. چون نیهیلیسم با نفی حضور و هدایت قدسی تحقق می یابد، عبور از ساحت نیست انگاری، جز با تکیه بر ایمان دینی و رهایی از ولایت شیطان و پذیرش ولایت الهی ممکن نیست.
رویکرد رو به گسترش معنویت خواهانه عمومی، نشان دهنده پیدایی تدریجی نحوی طلب معنوی برای عبور از نیست انگاری است. اگر چه این طلب معنوی هنوز صورت صریح و شفاف دینی، اصیل و تام و تمام نیافته است.
در ایران معاصر نیز بیش از یک قرن و از جهاتی حدود 200 سال است که مردم اسیر نفوذ و سیطره نیست انگاری غرب زده شبه مدرن بوده و هستند. انقلاب اسلامی ایران، در واقع نحوی خیزش و رستاخیز نیروها، گرایش ها و مواریث به جای مانده تمدن کلاسیک ایران تحت رهبری عنصر بیداری اسلامی و شیعی بود که در هیأت مبارزه فراگیر و پرخروش روحانیت شیعه و تفکر اسلام فقاهتی و آرمان های حضرت امام خمینی(ره) ظاهر گردید. چشم انداز عبور از منجلاب نیست انگاری شبه مدرن در سایه ولایت فقیه به عنوان هسته مرکزی حکومت اسلامی ظهور کرده است. در دوره تعمیق و بسط این تفکر تحول بخش، نیروهای مدافع غرب زدگی به مقابله جدی و فراگیر در وجوه سلبی و ایجابی برابر نیروهای فکری اسلامی دست زده اند. انقلاب اسلامی و افق حکومت ولایی و تفکر سلوک دینی ای که می خواهد بگشاید و محقق سازد، یگانه راه نجات ایران از سیطره ویرانگر نیست انگاری متجدد مآبانه است. باید هوشیار بود که در مواجه در گرداب غرب زدگی فرو نرفت. تداوم این حرکت فکری-فرهنگی نیازمند لوازم و نگرش هایی است که فراهم نساختن آنها چیزی جز مغلوب شدن در این مواجهه را به همراه نخواهد داشت.
پی نوشت:
1. بطور مثال توجه کنید:
« راه ترقی و اصول نظم را فرنگی ها در این دو، سه هزار سال، مثل اصول تلغراف پیدا کرده اند و بر روی قوانین معین ترتیب داده اند. همان طوری که تلغراف را می توان از فرنگ آورد و بدون زحمت در تهران نصب کرد، همان طور می توان اصول نظم ایشان را اخذ کرد و بدون معطلی در ایران برقرار ساخت و لیکن، چنان که مکرر عرض کردم و باز هم تکرار خواهم کرد، هرگاه بخواهید اصول نظم را شما خود اختراع نمایید، مثل این خواهد بود که بخواهید علم تلغراف را از پیش خود پیدا نمایید.»
رساله اصول ترقی(دست نوشته)/به نقل از تیموری، ابراهیم/ عصر بی خبری/اقبال/ص164
2. این تمدن به لحاظ تاریخی-فرهنگی از چند عنصر میراث باستانی و جاهلی ایران، عنصر یونانی و عنصر نفوذی عرب جاهلی که در پیوند با عنصر اسلامی و میراث اندیشه اصیل شیعی در تعامل و سنتز با یکدیگر به صورت یک هیأت و صورت نوعی تمدن کلاسیک ایران ظاهر گردید.
3. نظیر «واهمه های بی نام و نشان» و «آرامش در حضور دیگران».
منابع:
1. فلسفه و انسان معاصر / دکتر رضا داوری اردکانی / 1383
2. نیهیلیسم / شهریار زرشناس / 1385
3.کتاب نقد 22 / نیمنگاهی به جریان پستمدرن در تفکر معاصر ایران / دکتر محمد مددپور.
1. تعریف واژه ها:
[در این قسمت مطلبی درج نشده است]
2. مقالات مرتبط:
+ آخرین دوران رنج/ سید مرتضی آوینی
+ هویت و بحران هویت/ غلامرضا متقی فر
+ فقط خدا می تواند ما را نجات دهد/ مارتین هایدگر
+ جامعه شبه مدرن و ویژگی های آن/ شهریار زرشناس
+ صادق هدایت، آیینه تمام نمای شبه مدرنیته بیمار ایران/ شهریار زرشناس
+ غرب زدگی شبه مدرن و انقلاب اسلامی/ شهریار زرشناس
3. معرفی کتاب مرتبط:
+ نیهیلیسم / شهریار زرشناس / کانون اندیشه جوان
+ فردایی دیگر / سید مرتضی آوینی / نشر ساقی
+ عبور از خط / ارنست یونگر / انتشارات برگ
4. صفحات مشابه:
+ مزگ خدا(3) / باشگاه اندیشه
5. جستاری در متن:
[در این قسمت مطلبی درج نشده است]