عنوان مطلب، به حد کافي گويا است.ولي اينکه اگر بخواهيم توسعه يابيم بايد فرهنگش را نيز بپذيريم، وقتي موضوعيت دارد که ابتدا پذيرفته باشيم که "بايد توسعه" يابيم. و در ثاني، به اين رسيده باشيم که مسير توسعه همين است که هست...
من هم اين كتاب ها را خوندم.به هر حال دوستان سعي كردند در سطح توزيع فكر و انديشه يك كاري را ارائه بدهند.
البته در مجموع هم من فكر ميكنم خواندن اين مجموعه مخاطب خاص اينجور مباحث رو بيشتر متوجه اشكال گرفتن از كتابها مي كنه.(مثل چيزي كه در اين پست اتفاق افتاده)
براي مخاطب عام هم جذابيت و هيجان لازم را نداره كتاب ها.
مثلا كتاب روشنفكري ديني مدام داره روي اين مفهوم مانور ميده كه روشنفكري بيمار به دنيا اومد و اين را از تصوير اول كتاب(بچه مريض در مترو يا اتوبوس) ميگريره ولي اين تصوير را كلا در دو سه كلمه توصيف كرده...(در صورتي كه يه داستان كوتاه مي تونه با يك حادثه خيلي مؤثرتر در ذهن خواننده شروع بشه...)
بخشي از ناهماهنگ بودن مفاهيم در كتاب هاي مختلف اين مجموعه هم احتمالا به سلايق متفاوت نويسندگان مختلف اين مجموعه برگرده..