وبلاگ :
عقل آباد|و شايد همان ناكجا
يادداشت :
مطهري؛ هميشه استاد
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
منتقد
سلام.از اين جهت که شما جواب سوالاتي که بنده مطرح کردم را نداديد و بنده که هنوز دلايلي نياورده ام را به سست بودن در مواضع متهم مي کنيد فکر مي کنم "پيش داوري" در مسايلي که بدان علم يا شناختي نداريد چيزي نيست که تنها در ساحت تفکر پيرامون انديشه ها در شما وجود داشته باشد و به استقرا متاسفانه تعميم دارد، دوستانه مي گويم در اين مورد کمي بيانديشيد....ببينيد دوست عزيز اين دکتر فرانسوي که شما نام برديد در جايي نيز نقل مزموني دارد که مي گويد:«اسلام به جاى اينكه از مقام زن كاسته و وى را پست و فرو مايه معرفى كند ، چنان كه در اين عصر بدون هيچ تعقلى ورد زبان خاص و عام است مقام زن را در جامعه نسبى بالا برده نسبت به ترقى و سعادت وى خدمات نمايانى انجام داد. مثلا احكام وراثت قرآن در قانون اروپا براى زن به غايت مفيد و از مطالعه آن معلوم مى شود كه تا چه اندازه رعايت حقوق زن به عمل آمده است .» اين گفتاري است از گوستاولوبن متفکري که خيلي از روشنفکرها و روشنفکرنماهاي دوران مشروطه خود را با کتابهايش سرگرم مي کردند و با فنجاني قهوه پيرامون آن سخن مي راندند ولي نقل مزمون شما را در اين باره متوجه نشدم و بايد بگويم که حتي سيد احمد فرديد نيز زماني با ايشان حال مي کرده!اما آنچه که شهيد از ايشان در کتابهاي خود به کار مي برد بايد ديد که چگونه است؟در تاييد حرف خود استفاده مي کند؟در ارايه يک نظريه غربي؟!ضعف آنرا مي خواهد بررسي کند؟به عنوان نمونه در فکر مي کنم اسلام و مقتضيات زمان باشد که شهيد علت عقب ماندگي مسلمين را خود آنها مي داند و بدين سبب ارجاع مي دهد به کتاب تمدن اسلام و عرب ايشان. يا جايي ديگر در نقد انديشه گوستاولوبن که دنياي آدمي را شامل ويژگي هايي چون:1.تجمع فيزيکي2.تحت تاثير عنصر فيزيکي3.تاثيرهاي هيجاني4.از قبل برنامه ريزي شده مي داند مي گويد روح جمعي متشکل از ارواح، احساسات و ارزش ها است و روح جمعي و فردي انسانها هيچ کدام مانع از ديگري نيست و انسانها دو جمع متاثري مي شوند ولي مسلوب الاراده نيستند.حال اگر کسي از انديشمندي يک گفتار بياورد آيا تمام انديشه هاي او را قبول دارد؟!! آنچه که تراوشات ذهني من است پيرامون تغيير نگرش به جهان به نظر مي آيد که تغيير نگرش از اونجايي آغاز مي شود که آدمي در ابتدا تگاهي به خود بکند!حقيقت وجودي خود را دريابد آنکه ابزار خود را نشناسد چگونه مي خواهد به نظاره جهان بنشيند؟!اين پرسش که الوجود اسمش را بگذاريم موضوع فلسفه است و نه چيز ديگر اشکال اينجاست که ما تا خودمان با خودمان مشکلمان را حل نکنيم هيچ نکرده ايم.اشکال عمده فيلسوفان غربي همين است و اگر اينور هم در اسلام ديگر کمتر ملاصدراها داريم از همين است.در کتاب آزادي معنوي شهيد مطهري نقلي از ميرداماد مي گويند بدين مزمون که ميرداماد گفته است ما آن کس را که بر روي غرايز و تفکرات خود احاطه ندارد را حکيم نمي دانيم.تو خود حديث مفصل بخوان از اين....موفق باشيد.
پاسخ
سلام! بنده پاسخ پرسشهاي جنابعالي دادهام! هر كدام كه نياز به بحث بيشتري دارد بفرمائيد تا درباره هر يك صحبت كنيم!/خواهش مي كنم بدون پيشداوري به اين حرف من توجه كنيد. منظور من اين بود كه در زمان حيات شهيد مطهري تماس ما با غرب از طريق آثاري بود كه چندان به دليل آشنايي با تفكر غرب ترجمه و منتشر نمي شد-كما اينكه اين وضعيت تا كنون هم ادامه دارد با شدن كمتر- و معمولاً قصد و غرض سياسي همراه آن بوده است. مي شده است كتاب هاي كسي كه حالا در غرب اگر نگوييم جايگاهي نداشته چندان مهم هم نبوده به فارسي ترجمه مي شد و بسيار مورد اهميت قرار مي گرفت. مثالش را هم زدم شما جور ديگري برداشت كرديد.