با سلام
اولا كه من حاضرم با شما در باب سياست هاي قدرت محور و ماكياوليست در اين سيستم مباحثه كنم.هرچند سجاد صفار هرندي هم كه هنوز نظر ما را تاييد نكرده است.خلاصه بگذريم.
نيهليسم مسئله اي قديمي نيست.بسياري از سوفسطاييان زمان سقراط نظراتي شبيه به نيچه و فوئر باخ داشتند.در واقع ايندو فيلسوف ديكته ي نا نوشته ي سوفسطائياني مانند پروتاگوراس را نجوا مي كردند.نظرياتي مانند اينكه اولا چيزي وجود ندارد و اگر هم وجود دارد پوچ است و هستي بي معناست و حقيقت غير قابل درك است پس مذهب و فلسفه و عرفان دروغ است.فلذا سوفيست هاي مدرن كه با نفاب فلسفه وارد شدند،با علم منطق دكارت مخالفت مي كردند.اين خود نشان دهنده ي سفسطه هاي اينان در باب فلسفه است.ماركس در كتاب فقر فلسفه نيز سعي داشت كه با نهيليسم مبارزه كند و به زندگي منهاي دين،تحت عنوان مبارزه براي انترناسيوناليسمماركسيستي معنا ببخشد.فلذا به جهان فلسفه نهيب هاي زد.ولي نهيليسم ايراني با ورود آثار شجاع الدين شفا و دشتي رشد يافت.متاسفانه آثار نيچه و فوئر باخ به آساني توزيع مي شد.البته مدتي سعي شد تا از پخش كتاب موهن كمدي خدايان شفا جلوگيري شود ولي به علت نفوذ زياد اين دو سناتور در حكومت،كتاب هايي از ايندست به راحتي در اختيار مردم بود.بزرگ علوي و صادق هدايت كه شبح وار سايه ي شوم خود را بر ادبيات داستاني ايران انداخته بودند.بي شك ترجمه ي آثار ويتكنشتاين توانست بازار ديگري را براي خود باز كند.بعد از وي ترجمه آثار ديگر فلاسفه ي اگزيستنسياليست آلمان مانند هايدگر توانست از رونق بازار انديشه هاي نهيليستي بكاهد.در اين ميان فلسفه ي اسلامي در اوج ركود بود و در زمان پهلوي،هنوز ميان حوزه ي مشهد و قم بر سر تدريس فلسفه دعواهاي بسيار سترگي برپا بود كه همگان را به ياد دعوي كهن اخباريون و معتزليان مي انداخت.هنوز بر سر فلسفه مشا و فلسفه متعلهين طرفدار صدرا بحث بود.پس نمي شد انتظار داشت كه اين فلسفه ي عقب افتاده كه روزي حكمران بلامنازع بود،در مقابل امواج فلسفه غرب بايستد.البته در اين ميان مرحوم طباطبايي و آشتياني زحمات قابل توجهي در احياي فلسفه ايراني داشتند(از اين جهت ايراني مي گويم كه در قرون معاصرفلسفه ايران،راهش را از راه فلسفه ديگر ملل اسلامي جدا كرد).