کافه پیانو، 266ص
فرهاد جعفری، 1344
چاپ اول: زمستان 86
قیمت: 4200 تومان
نشر چشمه
اگر کافه پیانو را را نخوانده باشید حداقل سر و صدایش را شنیدهاید. اولین-وشاید هم آخرین- رمان از نویسندهی گمنامی که تا این زمان به گمانم به چاپ چهاردهم رسیدهاست. داستان ماجرای یک روزنامهنگار روشنفکرمآب است که به دلیل نچرخیدن چرخ مطبوعهاش -نشریه هم مگر چرخ دارد که نچرخد؟!- در آن را تخته میکند و به شهری میرود که معلوم نیست کجاست. در آنجا به تنهایی کافهای راه میاندازد. همسرش(پریسیما) به دلیل شکایت از شوهرش و به اجرا گذاشتن مهرش و مشاجرهای که در خانه رخ میدهد خانه را ترک میکند. آقای کافیمن-همان روزنامهنگار سابق- هم با دختر کوچکش(گلگیسو) تنها زندگی میکنند. اتفاقات داستان هم اغلب در همین کافه و حوالی آن رخ میدهد و بیشتر به معرفی مشتریها میگذرد. ساختار داستان بیش از آنچه فکرش را بکنید ساده، روان و فارغ از پیچیدگی است. پایان داستان هم بیشتر شبیه پایان خوش سریالهای تلویزیونی است.
اتفاقاتی هم که رخ میدهد کاملاً طبیعی به نظر میرسد. گاهی هم چیزهای غیرمنطقی در جزئیات داستان پیش میآید که نویسنده چندان برای پرورش آنها وقت صرف نکرده است. رمانی که به گفته خود نویسنده در پایان کتاب تنها 30 روز برای آن وقت صرف کرده است-اگر نگوییم آن هم جزوی از داستان است. برخی فصول ارتباطی به داستان پیدا نمیکنند و میتوان آنها را حذف کرد و بازهم از داستان سردرآورد. ولی خوب نویسنده دارد داستان مینویسد نه یک متن علمی و یا هر چیز دیگر. و القضا داستانش هم مینیمال نیست. ولی گاهی اوقات این فصول اضافه وسیلهای برای کش دادن رمان میشوند.
آنچه در سراسر داستان به چشم میخورد توصیفات بیش از اندازه درباره اشیاء و شرکت تجارییشان است. این توصیفات به حدی میرسد که شما گمان میکنید که از نویسنده بابت آنها پولی گرفته است-و شاید روزی کسی بیاید و چنین کند. شاید غرض نویسنده خاص نشان دادن راوی داستان باشد. با همه توصیفاتی که از اجزاء ریز و درشت اطراف میکند باز هم شما نمیتوانید تصویر درستی از فضایی که داستان در آن رخ میدهد داشته باشید.
رفتارهایی که از نقش اول داستان سرمیزند او را فردی تصویر میکند که در قبال مذهب و مناسک مذهبی بیتفاوت است. مثلاً از نماز خواندن دوستش وسط کافه و یا زیباتر شدن همسرش هنگام چادر سرکردن برای نماز-که زیبایی او را ده برابر میکند- خوشش میآید، ولی خوب فقط خوشش میآید. هیچ جای داستان نمیگوید که ایشان مثلاً نماز میخواند یا نه و یا در مقابل برداشتن روسری صفورا و یا برخی دیگر از حرکات وی عکسالعملی نشان دهد. فقط در آخر میفهمید که قصد سوئی نسبت به زنی نداشته است و یک تار گندیده پریسیما را هم با کسی عوض نمیکند.
قطعاً روایت داستان یک روایت مردانه است و من نمیدانم یک خانم چهطور میتواند با آن ارتباط برقرار کند. گفتن برخی الفاظ رکیک هم در داستان زیاد به چشم میخورد-مثلاً بارها از عبارت به تخمم استفاده میکند. با این توصیفات به نوعی سعی در معرفی نسلی از روشنفکران دارد که با نسل پیشین خود تفاوتهایی دارند.
در مجموع پس از مطالعه کافه پیانو، آن را یک رمان متوسط خواهید دید. البته باید گفت که بعید است که از گلگیسو خوشتان نیامده باشد و یا نخواهید یک فنجان قهوه در کافه پیانو بخورید. از جهتی فضای کافه برای نسلی که خاطرات زیادی از کافیشاپها و بستنی فروشیها دارد مناسب باشد ولی باید توجه کرد که برای برخی دیگر فضای نامأنوسی است و البته کافه در کارکرد خود با کافیشاپ تفاوتهای زیادی دارد.
چاپهای متععد کتاب نباید شما را به خطا بیاندازد که کافه پیانو یک اثر درجه یک است. فروش زیاد آن علاوه بر ناشر آن به تبلیغات آن هم برمیگردد. داد و هَوارهایی که فرهاد جعفری برای فروختن ماستش به راه انداخته است. چنین رفتاری شایسته یک رمان نویس نیست. این بادی است که از فضای سیاست در سر فرهاد جعفری مانده است. تصویری که پس از خواندن رمان از نویسنده برای خود متصور میشوید با آنچه واقعیت دارد بسیار متفاوت خواهد بود.
در آخر باید گفت که کافه پیانو به یکبار خواندنش میارزد-گرچه پس از مطالعه آن به این نتیجه برسید که به یکبار خواندش هم نمیارزیده.