ما از جان آوینی چه میخواهیم؟ این پرسش را معادل آن نگیرید که »ما چه نسبتی با آوینی داریم؟« آیا واقعاً میان مغضوب و محبوب شدن یک فرد و اندیشههایش برای ما یک لحظه و یک اتفاق است؟ گرچه هنوز به اندیشه و سیر و سلوک او چندان التفاتی نمیشود. به راستی اگر او به فیض شهادت نمیرسید باز هم موضع ما نسبت به او اینچنین بود؟ بدیهی است که چنین نبود.
حالا نام او شدهاست نشان استاندارد. و اگر آوینی زنده بود چنین میکرد که من میکنم! حالا که نیست تا خانهنشین بشود میتوان برایش یادبود گرفت و از قسمتهای خوبِ حیات او برای »آوینی ندیدهها« گفت. اینکه بیشتر روزها، روزه بود. اسرار الصلاه میخواند و هزار کشف و کرامت. اگر هم روزی این حرف ها خریدار نداشت از سیبیل نیچهای و دانشکده هنرش خواهیم گفت.
آوینی از جان ما چه میخواست؟ این ادعا عدهای را آزار خواهد داد که سید مرتضی آوینی -لااقل- به بخشهایی از حقیقت دست یافته بود و هر کس به چیزی در این حد دست یابد، ناگزیر از تقدیم روشنایی به سایر آدمهایی خواهد بود که در قسمتهای تاریکتری از این عالم زندگی میکنند. دغدغه آوینی در کارهایی که از او به جا مانده، نشان دادن سره از ناسره است و البته که این کار را از موضع راهنمایی به مقصد رسیده انجام میدهد. آیا همین طور است؟
تلاش برای نزدیک شدن به آن چه آوینی در جست و جوی آن بود -اگر با تلازمی عملی همراه باشد- کار دست آدم میدهد و مخاطب صادق آثار او را به محرومیت از بخش مهم چرب و شیرین زندگی میکشاند-گرچه آن وقت شیرینی در ذائقه آدم هم تغییر میکند. اگر بخواهید حرفهای او را بشنوید، باور کنید و ردای عمل به آن تن کنید، به قدر نسبتی که با حقیقت آثار او برقرار کردهاید، به دردسر میافتید. مگر این که شما هم مثل دیگران ادای او را درآورید. و البته ادای او را درآوردن هم زیاد سخت نیست.
روایت رایج از آوینی روایت »شهید آوینی« است نه مرتضی آوینی. کارگردانی که مستند جنگی میساخت و آخر هم در همین راه به فیض شهادت نائل گشت. روایت خوبی است، نه؟! برای اینکه خوبتر هم بشود میدهیم برایش یک مقتلی درست کنند که هر آوینی ندیدهای را کنارش ببریم و زار بزنند! تا بلکه کمی آدم بشوند.
لیکن این روایت همه آنچه آوینی بود، نیست. کسی هم از خود نمیپرسد که چرا یک مستندساز لقبش میشود »سید شهیدان اهل قلم«؟
حق هم دارند آنهایی که حرفهای او را دوست نداشته و ندارند. آنها که در سودای بهشت زمینی غرب به سر میبرند، چرا باید از کسی که رؤیای آنها را آشفته میکند خوششان بیاید؟! آوینی جرأت آن را داشت که در مقابل پرسشهای بزرگ قد علم کند و به آنها پاسخ دهد و دیگران را هم به تفکر وادارد. روشنفکران و متجددان حق هم دارند از کسی که مسلمات آنها را مورد پرسش قرار دهد خوششان نیاید. ولی ای کاش کار به همین جا ختم میشد. کار آنجا گران میآید که عدهای متجر و ظاهربین او را منحرف خواندند. در همین سالهای پایانی حیات مادیاش. و ابایی نداشتند که بگویند که شهادتش مانع انحرافش شد! و عاقبت به خیر از دنیا رفت.
تیغ دو لب تجدد و تحجر بود که خواست او را خانهنشین کند لیکن او مرد پرواز بود، نه کرم لجن زار.
حالا که دوباره نام او بر سر زبانها افتاده باید خوشحال بود و امیدوار؟!
امید به آنکه فرصتی فراهم شود تا آثار مکتوب او خوانده شود و به دور از سیاستزدگی بررسی و نقد شود. در یادبودهای او اغلب ترس از مصادره آوینی به چشم میآید تا چیز دیگری. اگر محدود نشود به خاطره گویی و کلی گویی درباره او.
افقی که آوینی در برابر همه ما میگشاید افقی است از انتظار آمادهگر. آنچه همه ما میگوییم و نمیدانیم که »انقلاب اسلامی زمینهساز ظهور است« یعنی چه؟! و همیشه با خود فکر کردهایم که باید توسعه پیدا کنیم و صنعتی بشویم و به همه جهان بگوییم که میشود مملکت مسلمانان هم توسعه پیدا کند و اگر میگویید نمیشود یعنی این! غافل از اینکه اگر قرار باشد با پُز توسعهیافتگی حرفمان خریدار داشته باشد، هیچ وقت خریدنی نیست.