ارغوانیه:
* حضور سبزها به روایت فارس.
* اینها را هم بخوانید: روز قدس امام + و +.
* مجید مجیدی هم را این سبزی ها خوب نوازش دادند.
اینها به خودشان هم رحم نمی کنند. واقعاً که دیکتاتور مآبند.
* گویا این نامه نگاری ها تمامی ندارد. آن از نوری زاد و دوباره حسینعلی.
واقعاً آقا این نامه ها را می خواند؟
* ابتکار ایران هم درباره تاسیسات هسته ای تصویب شد!
من هنوز هم نمی دانم دستاورد مذاکرات دولت خاتمی چه بود؟!
* غیاث الدین را حال کردید، همشهری ما بودهها.
* راستی کی این کروبی را حد می زنند؟!
* مدیر مدسه جلال را امروز تمام کردم. از نثرش خوشم آمد.
چند وقت دیگر درباره اش می نویسم.
* اوایل پائیز را مخصوصاً اگر بارانی باشد خیلی دوست دارم. آدم یاد بهار می افتد.
* وبلاگ ابطحی هم را ببینید! تا توسط سبزی ها از بین نرفته است.
این سبزها هم خوب صدای مخالف را تحمل می کنند.
چه خوب است آقای موسوی از این قرص هایی که به ابطحی می دهند یکی بخورد.
بازدیدی از جنبش سبز و راهپیمایی روز قدس
* بین ساعت 10.5 تا 11.5 که ما از م فردوسی به سمت دانشگاه رفتیم هیچ تجمع سبزی وجود نداشت. مگر عدهای در حدود انگشتان دست، که آنها هم شعاری نمیدادند و همراه جمعیت بودند.
* ما که به 4راه ولیعصر رسیدیم، گویا موسوی هم خواسته بود از اتوموبیلش پیاده شود و در راهپیمایی شرکت کند. که از بد حادثه درست در کنار یکی از این وانتهای حامل بلندگو پیاده شد. چشمتان روز بد نبیند، مرگ بر منافق از بلندگو جان گرفت و از این طرف هم مردمی که جواب می دادند. جناب موسوی هم به مدد نیروی های ویژه-که همین چندی پیش به دشمن جنابان تبدیل شده بودند- فرار را ترجیح داد. و چه فرار کردنی! خط ویژه ولیعصر بود که به دادش رسید وگرنه حالا حالاها باید لطف مردم را می شنید. عدهای هم که انگار مهندس را خیلی دوست داشتند به دنبالش رفتند که دوستی شان را ابراز کنند.
آنجا از زبان مردم «مرگ بر موسوی» هم شنیدم! همانجا هم یک پرچم اسرائیل و امریکای بزرگی هم به مناسبت قدم جناب موسوی به آتش کشیدند، که احتمالاً به مردم خیلی حال داده بود!
* کل سبزهایی که من از خانه تا دانشگاه دیدم اینها بودند: صندلیهای مترو شهدا، دستگیره در مترو، چند تاکسی و ون، اتوبوس شرکت واحد، نردههای وسط خیابان انقلاب، قفلهای چند موتوری، باجههای تلفن عمومی، برگ درختان که البته کم کم از سبزیشان کاسته شده و رهبران جنبش سبز باید فکری به حال این ریزش بکنند و 5-6 نفری که دستبند سبز داشتند.
* همه می دانند-لااقل آنهایی که یک بار در راهپیمایی شرکت کرده اند- که مسیر اصلی خیابان انقلاب است. حالا سبزها کجا بودند ما نفهمیدیم و یا ندیدیم!
از دوستان که جویا شدیم گویا در خیابان ولیعصر و بلوار کشاورز بودند که مقدارشان آنقدری هم نبوده که در آن مسیرهای فرعی هم بتوانند کاری بکنند. چند شعار «مرگ بر روسیه» داده اند و متفرق شده اند. حالا شعور و سطح فکری یک عده چقدر باید باشد که روز قدس بیاید شعار مرگ بر روسیه و چین بدهند و از آن طرف هم ادعای خط امامی و اینجور چیزها هم داشته باشند!
* همه اینها در حالی بود که از دوهفته قبل سبزها در حال سازماندهی بودند، و حتی سه شنبه از سبزهای شهرستانی هم مدد گرفته بودند که به تهران بکشندشان! امیدوارم با دیدن عده شان خودشان بیخیال شوند. البته این قوم نشان داده خیلی پررو تر از این حرف هاست!
فرداست که تیتر بزنند حضور گسترده سبزپوشان!
* نقل است رئیس جمهور موسوی در حین فرار از حلقه دوستدارانش از سید می پرسد که پس طرفداران ما کجا هستند؟
سید هم می گوید: جناب رئیس جمهور(!) موسوی؛ طرفداران شما همه در خانههایشان هستند!
ریس جمهور(!) هم تا کاخ نخست وزیری ترانه «اومدم در خونتون نبودی ...» رو زمزمه کردند.
این بود داستان شیرین بزرگترین(!) راهپیمایی تاریخ!