ارغوانیه:
* درباره این روزها و وضعیت تحصیلدر جای دیگری و در آینده در اینجا خواهم نوشت.
فقط این را بگویم که فی الجمله خوشحالیم.
* مگر میشود آدم شعرش را پس بگیرد؟!
طبع من از غزل گفته پشیمان شده است
برسانید به او: شعر مرا پس بدهد
* یک جریان سیاسی چقدر باید ورشکسته باشد که برای رهبرش تولد بگیرد؟!
آنچه باز هم در بیانیه موسوی هویدا شده است خوی دیکتاتوری اوست.
الآن که فضای مطبوعاتی در دست سبزهاست چرا این آقا کمی سعه صدر نشان نمیدهد؟!
* حجاریان هم آزاد شد. باید دید موضعش را عوض می کند و رفتار سبزها با او چگونه است.
* واقعاً انتظار کروبی از خبرگان رهبری چه بود؟!
این شیخ انتهای بلاهت است. منتظر محاکمه اش هستیم.
* دوستمان اقدام به نوشتن مطلب عربی نموده است.
ایده خوبی است. شاید من هم چنین کنم.
* لری کینگ هم چشید آن چه موسوی چشید!
فکرش را بکنید موسوی جای احمدی نژاد نشسته بود. سیادتش را هم منکر می شد. چیز!
* مطلب و موضوع بسیار است که باید اینجا بنویسم.
* این را هم گوش کنید و حالش را ببرید.(+)
محل جدیدمان اینترنت ندارد و البته قرار است وایرلسش(!) راه بیفتد.
این شاید دوماهی طول بکشد.ببخشید از اینکه در پاسخ نظراتتان و به روز رسانی تآخیر میافتد.
اشاره:
درباره تفکر آوینی این پرسش مطرح است که «نسبت او با فردید و شاگردانش چه بوده است؟». دسته ای خواستهاند او را فردیدی نشان بدهند و دستهای دیگر چنین ارتباطی را انکار کنند. اگر قرار باشد کسانی او را به فردید بچسباند قطعاً امثال رجبی و داوری باید این کار را بکنند-و البته کسان دیگر هم ممکن از باب تخریب او بخواهد چنین کنند که در اینجا منظور نظر نیستند. نظرات اینها می تئاند مهم باشد. البته نمیشود رابطه او را با شاگردان مطرح فردید کتمان کرد. لیکن پیروی و شاگردی یک چیزی و همسخنی چیز دیگری.
دستهای که دوست دارند این ارتباط را انکار کنند بر این گمانند که اتصال او به فردید سبب جدایی تفکر آوینی از اندیشه امام(ره) و یا بسیجیان میشود. این توهم و واهمه است که رسانه شخم تیتر میزند که :«شهید آوینی با امام و بسیجیان همدل است نه با هیدگر». اینها همانهایی هستند که آوینی را از جانب تحجرشان میآزردند. بعد از شهادتش هم گفتند که با شهادت عاقبت به خیر شد!
آنچه در ادامه میآید گزیدههایی از مصاحبههای رجبی، زرشناس و فراستی درباره آوینی، تفکرش و نسبتش با دکتر فردید. در آینده بازهم به این پرسش خواهیم پرداخت.
1.زمان کشف اهمیت کار آوینی میرسد
«بعد از بازگشایی دانشگاهها، به دلیل اینکه دکتر فردید بازنشسته شده بود برای ایشان به عنوان استاد حقالتدریس دوره فوق لیسانس در دانشگاه تهران تدریس گذاشته بودند، آن موقع هنوزکلاسهای مقطع دکترا دایر نشده بود. آقای دکتر سروش در آن دوران به دلیل نفوذ زیادی که خودش و همفکرانش در شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتند، در تمام مراکز حساس آموزش عالی، آموزش و پرورش و صداوسیما سخنرانی میکرد. سخنرانیهای ایشان هر هفته از صداوسیما و رادیو پخش میشد و مطالب و نوشتههای ایشان در آموزش و پرورش با عنوان بینش اسلامی و در دانشگاه به عنوان معارف اسلامی کتاب شده بود و اجباراً همه باید نوشتههای ایشان را میخواندند.
کتابهای ایشان هم در تیراژ انبوه از انتشارات حکمت چاپ میشد و کسانی که میخواستند استخدام شوند بر اساس کتابهای سروش گزینش میشدند. به هر حال ایشان آن زمان نفوذ سیاسی قاطعی داشت و هرکسی را که با فکر ایشان مخالف بود، پاکسازی میکردند. درهمان دوران دکتر فردید به دلیل اینکه در یکی از کلاسهایش از سخنرانی آقای سروش انتقاد کرده بودند با حکمی که از یک مرجع عالی اجرایی گرفته بودند از تدریس بر کنار شد. این حکم به آموزش عالی و بعد از آن هم به دانشگاه تهران ابلاغ شد که از تدریس آقای دکتر فردید به دلیل انتقاد از دکتر سروش، جلوگیری میشود.
بعدها نکته عجیبی را آقای دکتر حداد عادل به من گفت. ایشان میگفت که من با این که با آقای سروش سابقه هم کلاسی یا حتی همسایگی داشتم (در آن زمان حتی با هم یک کتاب را منتشر کرده بودند و ایشان جز محبت به آقای سروش کار دیگری نکرده بودند) باکمال تعجب بعد از چند سال متوجه شدم که دکتر سروش به همه دوستان و نزدیکانش سپرده بود که من را در هیچ کاری دخالت ندهند. من خیلی تعجب کردم و گفتم چرا با شما؟ ما با برچسب شاگرد دکتر فردید بودن تکلیفمان روشن بود. ولی آقای حدادعادل مشی دیگری داشت و هرچند طرز تفکرش با آقای سروش فرق میکرد، ولی با ایشان مخالفتی از نوع آقای دکتر فردید نداشت. نوع برخورد آقای حدادعادل برخورد ملایمی است و مانند دکتر فردید تند نبود. ولی ایشان خودشان هم خبر نداشتند که مدتها است توسط دکتر سروش سانسور میشوند.
اما آن چه مسلم است آقای آوینی از طریق آقای مددپور که بیشترین ارتباط را با هم داشتند و بعدها هم از طریق دکتر داوری در جریان افکار دکتر فردید و حقیقت فکری و حکمی ایشان قرار گرفتند. مرحوم مددپور میگفتند که بارها شده بود من مسئلهای را مطرح میکردم که برای آقای آوینی تازگی داشت و فردا در همان باب از ایشان چیزهایی میشنیدم که برای خود من آموزنده بود، این که دیگر تقلید نیست، تعارف یا شکسته نفسی هم نیست. اینها انکشافات روحی است که عنایات خداوند است و چیزی نیست که به هر کسی داده شود. بنابراین ایشان این چنین شأنی داشت و این را چند بار مرحوم مددپور به من گفتند. حالا شما دکتر فردید، دکتر داوری یا هر کس دیگری را به جای آقای مددپور بگذارید. شهید آوینی فلسفه میخواند و طبق گفته مرحوم مددپور نکاتی را فردایش میگفت که برای خود ایشان آموزنده بوده. لذا برای اینجور افراد یک مقدار سطحی است که بگوییم از این به آن رسیدند (از این فرد به دیگری) رسیدند. این در حد همین متفکران روزنامهای است که من به آنها میگویم شخصیتهای کاغذی چون فقط در همین روزنامهها مطرح میشوند. مثلاً میگویند فلانی حرفش را از این یا آن گرفته و حتی منبع را هم ذکر نمیکنند.
به اعتقاد من شهید آوینی یکی دودهه دیگر یکی از مهمترین شخصیتهای مطرح خواهدبود حداقل در حوزه کارهای سمعی و بصری که ایشان در روایت فتح انجام داده است. تا زمانی که جمهوری اسلامی از طرف قدرتهای حاکم امپریالیست بایکوت شده، یک حجابی هست روی این کار. به محض اینکه تزلزلی در ارکان این سلطه ایجاد شود خواهیم دید که شخصیت شهید آوینی و آثارش چقدر موضوع تحقیقات قرار خواهد گرفت، حداقل آثارش که به عنوان روایت فتح به صورت جاویدان از ایشان به جامانده است.
ما این فیلم ها را دست کم نگیریم، یک چیز قریب به اعجاز است که آدم دوربین به دست بگیرد و برود خط مقدم، فیلمبرداری کند، فیلم بسازد و یک چنین شاهکاری را ارائه دهد. اما زمان کشف اهمیت این کارها هنوز فرا نرسیده است. خواهید دید که هرچه جلو برویم نه در ایران بلکه در جهان اعتبار این آثار بیشتر شناخته میشود و روزگاری خواهد آمد که کسانی که امروز به نام روشنفکری یا حتی روشنفکری دینی میخواهند در این امور ایجاد مشکل کنند ازعقبماندگی خودشان چقدر شرمنده میشوند.»
*محمد رجبی
دسترسی به متن کامل مصاحبه
2. اندیشه های شهودی آوینی
«فردید را اصلاً ندیده بود. با جرئت عرض میکنم که اصلاً ایشان را ندیده بود.یعنی یک بار هم که ما رفتیم، ایشان نیامد. ... ایشان اصلاً مستقیم یا غیر مستقیم شاگر دکتر فردید نبودند و خود ایشان هم از این حرف بسیار ناراحت میشد. شهید آوینی معتقد بود که «این حرفهایی که من میزنم از تفسیر قرآن گرفتهام و اصلاً از دکتر فردید نگرفتهام. من فردید را اصلاً نمیشناسم». یعنی ایشان معتقد بود زمانی که آن حرفها را مطرح کرده است، اصلاً دکتر فردید را در آن زمان نمیشناخته است.ایشان قابلیتهایی داشت که حالا نمیدانم باید آن را جنبههایی از اندیشه شهودی نامید یا وجوه دیگر تفکر یا هر چیز دیگر، و براساس آن، دریافتهای شهودیِ عجیب و غریبی داشت و البته هیچگاه فرصت نکرد اینها را مکتوب کند... ایشان معتقد بود که اصلاً بحث اومانیسم را از تفسیر قصة آفرینش در قرآن گرفته است؛ یعنی از آن بحثی که انسان در آن هبوط میکند و توبه میکند و ...او میگفت در اینجا یک «توبه تاریخی» صورت گرفته و اصطلاح معروفی هم داشت به نام «عصر توبة بشریت». میگفت با انقلاب اسلامی عصر توبه بشریت آغاز شده است و اینها را دقیقاً تطبیق میداد با فرازهای قصة آفرینش در قرآن.»
* زرشناس
دسترسی به متن کامل مصاحبه
3. لطفاً ادا در نیاورید!
«گفتمانی را که بعدها دوم خردادیها ادایش را درآوردند به طور جدی در سوره پیاده کرد و هنوز هم در جای دیگر انجام نمیشود. من به وحید جلیلی هم، وقتی میخواست دوره جدید سوره (دوره چهارم) را دربیاورد گفتم: وحید باید این تیپی جلو بروی. گفت: من میخواهم مجله پایگاه بچه مسلمانها باشد. گفتم: میل خودت است اما تجربه من در سوره آوینی این طور میگوید.
... مرتضی می گفت: در سینما وقتی یک فیلمساز حاضر شود تفکر روشنفکریاش را کنار بگذارد و در پلان آخر از عزاداری امام حسین حرف بزند وضع درستی دارد.
*فراستی
دسترسی به متن کامل مصاحبه