کتاب - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


کتاب - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
کتاب - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
کتاب - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

اشاره:
دیرزمانی بود آنچه در ادامه می‏آید ذهنم را به خود مشغول کرده بود. نه فرصتی دست می‏داد تا از آنها وارهم و نه آنچنان نظم می‏گرفتند که بشود مکتوب‏شان کرد. لیکن بالاخره فرصتی دست داد و سالروز شهادت استاد و هم یادداشت دوستی انگیزشی شد برای تحریر.

مطهری و نسبت با غربمطهری؛ همیشه استاد
برای من این پرسش مطرح بوده است که انسان را چه می‏شود که تصمیم به مطالعه کتابی می‏گیرد؟چنانچه با نظری سطحی و ساده‏انگارانه در این پرسش نظر کنیم و در مقام پاسخ برآییم به مورد قابل تأملی برخورد نمی‏کنیم. لیکن پاسخ به این پرسش به این سئوال پاسخ خواهد داد که «چرا نسل امروز –جوانان و نوجوانان- رقبت چندانی به مطالعه ندارند؟»
پرسش فوق بماند برای وقتی دیگر. پرسشی دیگری که پیرامون آن سخن خواهیم گفت این است که اولاً چرا به آثار شهید مطهری آنچنان که باید توجهی نمی‏شود(1) ؟ ثانیاً آثار او چگونه خوانده می‏شود؟ و در وادی دیگری این سئوال مطرح است که نسبتی که شهید مطهری با غرب برقرار می‏کند چه نسبتی است؟
به نظر بهترین مسیری که می‏تواند انسان را به مطالعه یک کتاب با بازده بالا رهنمون شود «پرسش داشتن» است. آنچه در قریب به اتفاق خوانندگان آثار شهید مطری مشاهده می‏شود دنبال نمودن یک سیر مطالعاتی است. با توجه به وسعت آثار ایشان قطعاً با این سیر نمی‏توان به دنبال پاسخ پرسشی خاص و یا حداقل جزئی بود. چه بسا این سیرها در عمل به سفارش بزرگان و یا گاهاً به عنوان یک سیلابس درسی دنبال می‏شوند. به راستی باید چه انتظاری از این نحوه مطالعه آثار داشت؟ بگذریم از مسابقات کتابخوانی که در سطح وسیع -حتی در دانشگاه‏ها-برگزار می‏شود.
بی‏شک شهید مطهری زبان گویای اسلام بوده‏اند و به سختی می‏توان موردی از موضوعات تعالیم و معارف اسلامی را که ایشان به آن نپرداخته باشند، یافت. جامعیت، زبان ساده و در عین حال عمیق و پربار بودن ویژگی‏ آثار شهید مطهری است. ولی آیا این ویژگی‏ها را می‏توان در نسبتی که شهید با غرب برقرار می‏کند تعمیم یابد؟
باید به این بپردازیم که منظور از نسبت با غرب چیست؟ اگر غرب را فارغ از یک نگاه صرفاً سیاسی، به عنوان یک واقعیت تاریخی-فرهنگی که امروز تمام شئون زندگی بشری را در سیطره خود قرار داده‏است بنگریم، نسبتی که ما با آن برقرا می‏کنیم باید چگونه باشد؟
شهید مطهری به این پرسش پاسخ نداده‏است و چه بسا نمی‏توانسته پاسخ بدهد و حتی در صورت پاسخ، پاسخی قابل اعتنا و البته راه‏گشا نبوده است! ولی چرا؟! اول آنکه شهید مطهری برخورد چندانی با آثار اندیشمندان و متفکران مغرب زمین نداشته‏است و با توجه به عدم ترجمه آثار متعدد فلسفی نمی‏توانسته چنین برخوردی داشته باشد. دوم آنکه دو موضع این نظر را مخدوش می‏نمودند. شهید مطهری در برابر پیشرفت علمی و تکنولوژیک غرب سعی بر جمع آنها با اسلام می‏نمودند و موضع مؤثر دیگر  حالت تدافعی صد در صدی از اسلام.(2)
با این مقدمه جوان امروز در آثار ایشان پاسخی برای پرسشی نخواهد یافت. و در صورت مطالعه دردی از او را دوا نخواهد کرد. آن زمان آثار شهید مطهری مشکل‏گشا خواهد بود که یک تغییر نگاهی نسبت به جهان در شخص رخ دهد و این تغییر را آثار ایشان ایجاد نمی‏کند. دوستانی را داشته‏ام که به واسطه همین تغییر نگاه به مطالعه دوباره آثار ایشان پرداخته‏اند.       ‏‏
خوب بدون استثناء یا همان همیشه خوب!
همه ما شنیده‏ایم -و چه بسا دیده‏باشیم- توصیه حضرت امام(ره) را به مطالعه همه آثار ایشان؛ که همگی خوب است و ایضاً سفاراشان مقام معظم رهبری را. چه بسا همین سفارشان سبب چاپ و تکثیر آثار استاد شده‏اند با رانت دولتی. اما نمی‏توان نگفت که این همگی دلالتش چندان هم بر همه آثار استاد نیست. آنها که با آثار استاد آشنایی دارند مطلعند که چاپ پاورقی‏های کتاب «اقصاد اسلامی» استاد در روزنامه به دستور امام متوقف شد و تا چند وقت پیش هم کتاب مذکور اجازه انتشار نداشت.
و اما درباره خوب بودن. قطعاً آن که سفارشی می‏کند-آن هم با آن حکم کلی- بر روی واژگانی هم که به کار می‏برد دقت دارد. معنای خوب بودن واضح است. خوب بودن، بدون اشکال بودن، حرف قطعی و نهایی را زدن و هر چیزی که کلام استاد را با کلام معصوم برابر کند نمی‏دهد! اینکه کسی با نظر استاد مخالف باشد و یا به جای کتاب‏های استاد برود کتاب دیگری بخواند نه کافر حربی است و نه چیز دیگری. شاید سئوالی دارد که پاسخش در آثار استاد نباشد.
نوشتن درباره استاد مطهری چیزی نیست که در حد و قواره من باشد. آنها که قبل از سخن گفتن نگاهی به قدر و قواره خود می‏اندازند در این باره زیاد گفته‏اند و نوشته‏اند. اینها که نوشتیم چموشی یک نویسنده بدون آینه بود!   
پی نوشت:
1. با آن همه سفارشات و تأکیدات حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری درباره آثار ایشان.
2. در مورد نظر علماء در این باره در آینده بیشتر خواهم نوشت؛ اگر زنده ماندیم.



نویسنده : - » ساعت 12:27 صبح روز یکشنبه 88 اردیبهشت 13


من و کتاب، 128 صعکس روی جلد
سید علی خامنه‏ای
چاپ اول: 1387
قیمت: 1200 تومان
انتشارات سوره مهر(وابسته به حوزه هنری)
اصلاً به فکرتان هم خطور نکند که این یادداشت را به دلیل نزدیک شدن زمان برگزاری نمایشگاه کتاب نوشته‏ام-که اگر چنین هم کرده باشم کار لغوی نبوده‏است. این را گفتم که بدانید پای‏بندم به عهدی که با خود بستم که مناسبتی ننویسم-مگر مناسبتش، مناسبت باشد.(1) بگذریم.
به شما توصیه می‏شود خواندن این کتاب و به همه کتاب‏خوان‏ها و کتاب‏نخوان‏ها! اگر آدم یک مثقال یا اگر نگوییم به اندازه یک کف دست، به اندازه یک بند انگشت هم که شده معرفت داشته باشد-که الحق همینش هم امروز روز کم پیدا می‏شود- وقتی یک آدم بزرگی-نگوییم ولی‏امر مسلمین جهان- پیدا شود و این‏گونه سفارش کند به کتاب‏خوانی، اگر آدمی از فرط کتاب‏خوانی جان بدهد زیاده‏روی نکرده است.
«من و کتاب» گزیده‏ای است از سخنان مقام معظم رهبری درباره کتاب و کتاب‏خوانی. این فکر به ذهنتان خطور نکند که با یک نظر آدم عادی که حالا چند جلد کتاب هم خوانده روبرو هستید، نه! این نظرات کسی که به گفته خود، هزاران قصه از بهترین نویسندگان جهان خوانده است. در اصل شما با یک منتقد درجه یک روبرو هستید.
کتاب در 6 فصل دسته بندی شده است. فصل اول درباره اهمیت کتاب و کتابخوانی است. فصل دوم(من و کتاب) نظرات ایشان است درباره برخی کتاب‏ها. فصل سوم نقدی است بر وضع موجود کتاب و کتاب خوانی. فصل چهارم(چه باید کرد؟) اشاره دارد به برخی راه‏حال‏ها برای رفع مشکل کتاب‏نخوانی در کشور. فصل پنجم دست‏نوشته‏های ایشان است در انتهای برخی کتاب‏ها و در فصل آخر هم دست‏خط هایی از دست‏نوشته‏ها.
در صفحه 42 کتاب ذیل عنوان «نمی‏دانم این همه تکرار  اثر کرده یا نه؟» آورده شده است: از بس درباره این مسئله مهم گفته ام و به من هم گفته نشده که چقدر اثر دارد، حقیقتاً وقتی می‏خواهم بار دیگر این مسئله را بیان کنم، دچار تردید می‏شوم که این دیگر جزء گفتار لغو نباشد.
در جای دیگری آمده است:
دُن آرام یکی از بهترین رمان‏های دنیاست. البته جلد اولش بهتر است؛ جلدهای بعدی‏اش سطح رمان را متوسط می‏کند؛ کما اینکه رمان بعدی‏اش، زمین نوآباد، هم کتاب خوبی نیست. این «دُن آرام» را من قبل از انقلاب خواندم ... به قدری در این کتاب تصویرگری فوق‏العاده است که من این را در هیچ کتاب دیگری ندیده‏ام. دشت‏های روسیه را که تصویر می‏کند، مثلاً صد جا تصویر کرده، ولی صد جور بیان کرده است! ... ادبیات، این‏گونه ماندگار می‏شود. چرا من آخوند در یک کشور اسلامی، کتاب دُن آرام را می‏خوانم؟ اگر جاذبه نداشته باشد، اگر این کتاب لایق خواندن نباشد، یک نفر مثل من نمی‏رود آن را بخواند.
در جای دیگری نیاز به کتاب‏های دینی بدون افراط و تفریط را متذکر می‏شوند؛ مقوله‏ی دیگری که ما در آن کم کاری داریم، که شاید باورکردنی نباشد، کتاب‏های دینی است! مثل اینکه ما روی کتاب‏های دینی و مسائل اسلامی متأسفانه کم کار می‏کنیم! ... ما به کتاب‏هایی در ردیف کتاب‏های شهید مطهری احتیاج داریم که مسائل اساسی اسلام را با یک بینش صائب و به دور از کج‏روی و افراط و تفریط، با زبانی قابل فهم برای قشرهای متوسط جامعه، که نه دانشمندان و اندیشمندان را ملاک گیریم، نه سطوح خیلی پائین را،...تبیین کند.   
    
پی‏نوشت:
1. اشاره دارد به آن گفته حکیم که گفت: «ما زیر بار زور نمی‏رویم؛ مگر زورش پر زور باشد!»



نویسنده : - » ساعت 11:52 صبح روز دوشنبه 88 اردیبهشت 7


چند وقتی بود در ذهنم بود که این بخش را هم به اینجا اضافه کنم. به نظر بی‏فایده نخواهد بود. به دوستان هم پیشنهاد می‏کنم که مطابق سلیقه خود چنین کنند، اگر خواستند. آنهایی که تارنمایی دارند و چند وقتی یک‏بار چیزی می‏نویسند.
 بعضی وب‏گاه‏ها که گاهی برای وب‏گردی و ارضای حسی که همه ما داریم به‏شان سر می‏زنی-و البته چند وقتی است با این کندذهنی‏ام فهمیده‏ام این کار وقت تلف کنی است-می‏بینی  و البته می‏خوانی که طرف آمده است دردِدل کرده و خلاصه حالش گرفته بوده آمده یک چیزی نوشته و انگار مجبورش کرده‏اند بیاید و این مزخرفات را بنویسد و این و آن هم آمده اند برایش نظر داده‏اند. بعضی هم که خوب مناسبتی‏اند. عیدی بشود یک اتفاقی بیفتد. بعضی هم که هی نق می‏زنند به این و آن-همین کاری که من الآن می‏کنم. البته وب‏گاه جزو وسایل شخصی است و البته نه آنقدر که دیگران نتوانند درباره‏اش چیزی بگویند.
این بود در ذهنم که هر وقتی کتابی خواندم بیایم اینجا و قدری درباره‏اش بنویسم که اگر بالأخره کسی خواست و البته حالش را نداشت که خودش برود کتاب را بخواند، بداند به چه پرداخته آن نویسنده و شاید ترقیب بشود برود بخواند-و شاید هم نخواند. اگر چه خوب نیست آدم یک کتاب را با یک پیش‏داوری و یا یک تصویر ذهنی بخواند، به نظرم. معمولاً وقتی آدم کتابی می‏خواند چیزی علاوه بر آنچه خوانده در نظرش ایجاد می‏شود که شاید به آنها هم بپردازم. و شاید هم دیگری که آن را خوانده بیاد و بگوید که اینجایش این‏طور و نه آن‏طور(!) که تو می‏گویی-که اینجا از این چیزها کم پیدا می‏شود، اگر نگوییم پیدا نمی‏شود. و این بشود کمکی در فهم مطلبی به ما.
همین.
راستی اگر خواستید چنین کنید بگویید سنجاق‏تان کنیم به این کنار.
 5دی 87- صفر و 31 دقیقه. 



نویسنده : - » ساعت 1:0 صبح روز یکشنبه 87 دی 22


ار آدم هایی که می آیند توی کتاب‏فروشی و از صاحب مغازه می‏پرسند کتاب مورد نظرشان را دارد و به خود زحمت نمی‏دهند کمی کتاب ها را برانداز کنند حالم به هم می خورد. انگار مغازه لولوخورخوره دارد. برای همین-حتی وقتی قصد خرید کتاب خاصی را داشتم- همیشه می روم داخل کتابفروشی و گشتی می‏زنم و کمتر اتفاق افتاده است که کتابی هم نخریده باشم-البته اگر پول کافی داشته باشم. میان ان همه کتاب قدم زدن لذت بخش است -حتی اگر دلتان این واهمه را بوجود آورد که چقدر زیادند کتاب هایی که نخواندمشان! واین دلهره لعنتی همیشه توی دلتان باشد- مخصوصاً اگرصاحب مغازه کمی سلیقه در چینش کتاب ها به خرج داده باشد. هر چه باشد کتاب‏فروشی با سوپر مارکت و این فروش‏گاه های زنجیره‏ای یک فرقی باید داشته باشد.
دوست دارم کتاب هایی که می‏خوانم مال خودم باشد-حتی فیلم هایی که در خانه می‏بینم- برای همین هم دوست ندارم از کتابخانه امانت بگیرم شان. شاید یک دلیلش این باشد که هر وقت عشقم کشید بروم و ورقش بزنم و آن تکه‏ای که حالا دقیقاً یادم نیست پیدا کنم و دوباره بخوانم و به حافظه خودم آفرین بگویم که بعد از این همه وقت توانسته عبارت مور د نظرم را پیدا کند. زیاد هم دوست ندارم کتاب هایم را به این و آن بدهم. یادم می رود به کی داده‏ام. و همیشه مثل دانشجویی به ذهنم می رسد که هر نفر می تواند کتابخانه‏ای از کتاب‏هایی که از دوستانش به امانت گرفته داشته باشد. 
اما قرض از این همه مقدمه‏چینی...
آدرس چند کتاب‏فروشی که معمولاً به آنها سر می‏زنم نوشته ام. بعداً هم شاید به شان اضافه کنم. شما هم اگر دارید بنویسید، اگرخوب بود همین جا اضافه کنم.


دفتر نشر معارف
خ انقلاب-چهار راه کالج-پ 791.
تلفن:88911212

مؤسسه انتشارات حکمت
خ انقلاب-ابتدای خیابان ابوریحان-شماره 3.

تلفن:6415879و6461292

انتشارات مولی
خیابان انقلاب-چهارراه ابوریحان-شماره82
.
تلفن:66409243



نویسنده : - » ساعت 6:45 عصر روز پنج شنبه 87 دی 5