انتخابات دهم هم تمام شد. نمی خواهم و البته هم نمی توانم خوشحالی خود را از نتیجه انتخابات ابراز نکنم. و شاید اگر موسوی اکثریت را به دست می آورد لحن سخن چیز دیگری بود. گرچه من به پیروزی میرحسین و اوضاع بعد از او هم اندیشیده بودم. در انتخابات عناصر و اتفاقات کوچک و بزرگی مؤثر بودند، و کسی هم نمی تواند ادعا کند در تحلیل خود همه آنها را در نظر گرفته است. آنچه در اینجا به آن می پردازیم
تحلیلی است نه چندان حرفه ای و کوتاه از برخی شخصیت های مهم. من از آن دسته آدم هایی نیستم که مشارکت مردم را بگذارم به پای تجدید پیمان با آرمان ها و این قبیل مسائل. این را خم نمی خواهم تحلیل کنم که چرا «هر کس به جز احمدی نژاد» تبدیل شد به «هیچ کس به جز احمدی نژاد».1. مقام معظم رهبری(یا همان آقای خودمان). بی شک یکی از هماهنگ ترین دولت ها با مواضع رهبری دولت نهم بود-اگر نگوییم هماهنگ ترین. شاهد مثالش هم اولین دیدار هیئت دولت با مقام معظم رهبری و اشاره های ایشان در سخنرانی های مختلف. بی گمان جانب داری های مقام معظم رهبری از دولت نهم در برابر مخالفان به خصوص در سفر کردستان و اشاره به سیاست خارجی عزت مند دولت در سالگرد ارتحال امام(ره) در آرای احمدی نژاد مؤثر بود. علاوه بر آنکه ایشان در برابر موضع احمدی نژاد درباره هاشمی و نامه اخیر او هم موضعی اتخاذ نکردند. و همین سکوت کار خودش را کرد.
2. اکبر هاشمی رفسنجانی؛ نفر اول غایب رقابت انتخابات. همانطور که احمدی نژاد در مناظره ها به آن اشاره کرد با میرحسین رقابت نکرد. حضور کارگزاران، جاسبی، فرزندان هاشمی در ستاد موسوی، کرباسچی در ستاد کروبی و خود محسن رضایی به وضوح دخالت هاشمی و صف آرایی او در مقابل احمدی نژاد را نشان می دهد.
نامه او در روزهای پایانی و تهدید به آشوب های خیابانی هم تیر خلاصی به خودش بود. هاشمی باید تصمیم بگیرد و تکلیف خودش را مشخص کند. او یا باید همچون رهبری صریحاً از جناح و فردی حمایت نکند و وارد بازی های انتخاباتی نشود و یا اگر وارد می شود دیگر نباید توقع داشته باشد که با او همچون یکی از ارکان نظام، ذخایر انقلاب و این قبیل عنوانین برخورد کنند. بالاخره ورود در این عرصه فحش خوردن و ناسزا شنیدن هم دارد. علاوه بر آن باید مشخص کند که آیا اشرافیت خوب است یا نه؟! اگر خوب است پس چرا از این برچسب می گریزد؟ و اگر بد است چرا اینگونه زیست می کند؟ بحث اینکه از کجا آورده است یک بحث ثانوی است.
احمدی نژاد با رای مردم از مهلکه نجات یافت. گرچه من بعید می دانم هاشمی دست از سرش بردارد.
3. احمدی نژاد.به نظر من احمدی نژاد اولین رئیس جمهور دوست داشتنی ایران است. یعنی مردمی هستند که فراتر از رابطه رئیس جمهوری او را دوست دارند. این چیزی است که مخالفان او چه بخواهند و چه نخواهند باید باور کنند. این چیزی است که با دستمال سبز و این قبیل مسائل تفاوت دارد. پیش از این حضور ارکان نظام در جامعه آن قدر تصنعی بود که مردم باورشان شده بود که اینان تافته جدا بافته اند. و این یکی از تابوهایی بود که احمدی نژاد شکست.
24 میلیون نفر به احمدی نژاد رای دادند. این رای نباید او را به اشتباه بیاندازد که همه این افراد از همه کارهای او دل خوشی دارند و با آنها موافقند. نه! بلکه این افراد او را به دیگران ترجیح داده اند! کسی نیست که اذعان نکند که اقتصاد ایران نیازمند یک جراحی بزرگ است. و جسارت این جراحی تنها در احمدی نژاد وجود دارد نه هیچ کس دیگر. آنچه در دولت نهم مغفول ماند و باید بیشتر از اینها به آن پرداخته شود فرهنگ است. فرهنگی که آینده به آن بستگی دارد.
4. موسوی؛ مردی از عمق دهه شصت. و مشکل بزرگ میر حسین این بود که هنوز در حال و هوای آن دوران بود. میرحسین گر چه با شعار اخلاق آمده بود لیکن بی اخلاق ترین نامزد این دوره و عامل ایجاد بد اخلاقی در جو انتخاباتی این دوره بود. میرحسین و حامیانش کوشیدند تا با توهین و تمسخر دولت نهم را سیاه جلوه دهند. لیکن حضور مردم نشان داد که جز عده ای حرف آنها را باور نکرده است. موسوی یار ذخیره جناح چپ و اصلاح طلبان در حد و قواره ریاست جمهوری بود. به نظر من میرحسین نمی توانست شیوه دیگری به غیر از تخریب رقیب اتخاذ کند و البته نتیجه آن را هم به جان خرید. مردم نشان دادند آن قدر هم که او می گوید تورم سفره هایشان را کوچک نکرده، مردم نشان دادند آن قدر هم که او می گوید فضای ناامیدی در جامعه وجود ندارد. آن قدر هم که او می گوید در زمان او چندان هم بهشان خوش نگذشته است. بر خلاف تکیه حامیان او بر تأییدات امام؛ مردم نشان دادند که خودشان می توانند تصمیم بگیرند. و کدام آدم عاقلی می آید به یک نخست وزیر جنگ رای بدهد؟!
چیز دیگری که در دوره مورد توجه بود خودبینی دیگر آقایان و توکل بر خدای احمدی نژاد بود. آنچه سیاست اسلامی باید به سمت آن پیش برود. من بد اخلاقی های انتخابات این دوره را می گذارم به حساب تعلق نظام سیاسی ما به سیاست مدرن.
بهتر است آقای موسوی به جای داد و بی داد از تقلب در انتخابات مثل آدم ها متشخص و دموکرات به احمدی نژاد تبریک بگوید و رقابت را تمام شده بداند و با بدخواهان انقلاب هم نوایی نکند.
5. حامیان موسوی؛ سبزپوشان پریچهر. من معتقد نیستم که حالا اگر کسی چندان مقید به حجاب نیست فاحشه است. بررسی این موضوع مجال دیگری می طلبد. ولی حامیان موسوی از لحاظ تقیدات مذهبی از متوسط حامیان احمدی نژاد پایین تر بودند. این چیزی است که چندان نیاز به مدرک و دلیل ندارد. چیزی است همه ما با آن سر و کار داشته ایم.
6. روشنفکران، هنرمندان،بازیگران و ...؛ سودای شهرت. اگر بر این نکته واقف باشیم که گروه های خاص اجتماعی و مذهبی، اعم از مراجع، ورزشکاران، هنرمندان، فیلسوفان و ... نوعی سرمایه اجتماعی محسوب می شوند نباید اجازه داد که آنها را برای تبلیغات انتخاباتی استفاده کنند. نمی دانم حامیان موسوی چه فکری درباره مردم کردند. خوب حالا مگر اگر زیزیگولو و یا بهاره رهنما و هر آدم محترم دیگری بیاید بگوید به فلانی رای بدهد مردم می روند به او رای می دهند؟! آنچه این روزها برایم تعجب آور بود امثال داوری و یا جمادی بود که از موسوی حمایت کرده بودند! به خود دکتر داوری وقتی اندیشمندان قومی وارد سیاست می شوند نباید چندان از آنها انتظار داشت.
7. کرباسچی. به نظر کروبی نیابتا از طرف کرباسچی نامزد شده بود. گرچه رای کرباسچی به موسوی حرف زیادی داشت. تفکر سنتی و روحانی بودن کروبی چیزی نیست که با حقوق بشر و دانشجوی ستاره دار و ... جمع بشود. یا مثلاً دغدغه چند نفر از دانشجویان ستاره دار بودن دانشجویان است؟ یا کلاً چند درصد آرا را دانشجویان تشکیل می دهند؟ به نظر من کروبی فرصت را فراهم کرد برای بیان برخی مسائل و نشان دادن برخی چهره ها که کم کم داشتند به فراموشی سپردهد می شدند، که در حال عادی امکان بیان آنها نبود. حالا مگر چند نفر عمادالدین باقی را می شناسند؟! من نمی دانم کروبی چه فکری کرد که فردی مثل کرباسچی را پرونده فساد مالی او به اثبات رسیده است را به عنوان معاون اول خود معرفی کرد؟! کروبی تجربه چندباره شکست احزاب خود ساخته بود.
8. اگر من استراتژیست(!) اصلاح طلبان بودم!
اگر بخواهی در چارچوب منطقی نگاه کنی ورود این چنینی اصلاح طلبان در این انتخابات حماقت محض بود، از هر لحاظ. دو چالش اساسی که اصلاحات با آن روبروست یکی نداشتن مهره جدید همچون خاتمی است که نداشتن سابقه هر رفتاری از او برای مردم پذیرفتنی باشد-و ویژگی هایی که هدف متن بررسی آنها نیست. دوم نداشتن حرف و سخن تازه است و غلبه جو روشنفکری بر اکثریت اصلاح طلبان. که به وضوح در این انتخابات به چشم می آمد. این دو چالش را اگر کنار حضور احمدی نژاد برای دوره دوم و عملکرد او بگذاری ورود اصلاح طلبان با تمام قوا استقبال از شکست بود. در صورتی که اگر اصلاح طلبان در غیاب نامزد شاخصشان به سم پاشی علیه احمدی نژاد می پرداختند می توانستند از آرا و مشارکت مردم بکاهند و خود را برای دوره آینده در غیاب احمدی نژاد آماده کنند. با این رویهای که اصلاح طلبان اتخاذ کردند علاوه بر به صحنه آمدن آرای خاموش به سمت میرحسین، عده ای از آراء هم به سمت احمدی نژاد فعال شدند. علاوه بر آنکه بسیاری هم مصمم تر از گذشته به او رای دادند. افزون بر اینکه جمع شدن قدرت و ثروت در یک سو، برای اکثریتی که از وضع معیشتی متوسطی برخوردارند سئوال برانگیز است.
لیکن این یک روی سکه است. احمدی نژاد در طول این چهار سال آن قدر منافع باندهای قدرت و ثروت را به خطر انداخت که آنها این ریسک را بپذیرند و اینگونه وارد عرصه شوند و یک مشارکت 82 درصدی را هم به کارنامه دولت نهم اضافه کنند. شاید آن قدر فشار احمدی نژاد بر منابع مالی اصلاح طلبان و فعالیت های او در عرصه های اقتصادی-سیاسی زیاد بود که آنها احتمال دوام آوردن تا 4 سال دیگر را به خود نمی دادند.
دوباره می گویم که چه خوب است که موسوی و کروبی مثل آدم های متشخص بد اخلاقی ها را کنار بگذارند و به احمدی نژاد تبریک بگویند و این قدر آب به آسیاب دشمن نریزند.
||بعدالتحریر: 1. 48 ساعت است که SMS ها قطع است. اغلب سایت های حامیان موسوی فیلتر شده است. احتمالاً این روند تا 24 یا 48 ساعت آینده ادامه دارد. من این را می گذارم به حساب پیشگیری از وقوع جرم و حفاظت از امنیت ملی(!).|2.بازی های اینترنتی و راه اندازی انبوه سایت ها و وبلاگ ها هم کمکی به موسوی نکرد.|3. بعد از اعلام نتایج خیلی از کسانی که به موسوی رای دادند ابراز پشیمانی می کنند و می گویند دیگر در انتخابات شرکت نمی کنند. گمان کنم اصلاح طلبان حداقل 10 درصد از رای ذخیره شان را برای انتخابات آتی از دست دادند.|4.موسوی در اقدامات اخیر خود خوی دیکتاتوری خود را نمایان کرد! کدام اخلاق؟! کدام احترام به مردم؟!|5. آقای موسوی اگر می گفتید قرار است زن و بچه مردم را به خاطر رای نیاوردن بکشی و به کشتن دهی حتماً به شما رای می دادیم! بنده شخصاً حاضرم رایمان را به شما منتقل کنم!