پیش نویس:
دوشنبه(4 آذر) نشست «فلسفه فلسفه» بود.
آقای خسروپناه درباره فلسفه اسلامی صحبت کردند و دکتر سعید زیباکلام هم پیرامون متون فلسفی-که در ادامه درباره هر کدام به اجمال توضیح خواهم داد.
بعد از آن هم فیلم «باراکا» -که گویا فیلمی فلسفی بود- به نمایش درآمد. فیلم را-که محصول سال 92 یا 93 بود- علی رغم اینکه چندبار سیمای خودمان پخش کرده بود ندیده بودم. ولی خیلی قشنگ بود-به یاد انفجار اطلاعات مرتضی آوینی(نسخه اصلیش) افتادم.
همایش در تالار باستانی پاریزی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود. در مجموع شاید کمتر از 40-50 نفر آمده بودند.
نکته قابل توجه هم این بود که-البته برای من!- که ساعت 5 که همایش تموم شد حدوداً هیچ کلاسی در دانشکده برگزار نمی شد، در حالی که دانشگاه ما تا ساعت 8-9 شب کلاس ها برقرار است.
صحبت های زیباکلام برای من جذاب تر بود ولی القضا باتری رکوردرمان بیشتر از سخنرانی خسروپناه نکشید!
همین.
1. فلسفه اسلامی در جایگاه بایسته خود!
[دکتر عبدالحسین خسروپناه]
ابتدا درباره فلسفه مضاف صحبت کردند. اینکه دو نوع فلسفه مضاف داریم. دسته اول اضافه می شوند به امور و حقایق و دسته دیگر اضافه می شوند به علوم و دانش. مثلاً فرق است بین فلسفه زبان و فلسفه زبان شناسی. که با دو رویکرد درجه اول و درجه دوم قابل بررسی هستند. فیلسوفان علم هم دو دسته اند؛ برخی فیلسوف علم تاریخ محورند-مثل اگوست کنت، فایرابند-که ناظر به جنبه های بیرونی دانش تحقق یافته اند و برخی فیلسوف علم منطقی اند-مثل پوپر(که کلاً با روش تاریخی مخالف است). و اینکه آیا می شود این دو روش را می توان با هم جمع کرد؟ به نظر آقای خسرو پناه می شود. (رک: نظریه دیدبانی/دکتر خسروپناه).
و حال این نگاه دیدبانی و درجه دو را می توان به فلسفه هم داشت. در فلسفه فلسفه درباره مسائل درون فلسفه-اصالت وجود و... بحث نمی کنیم. اینکه فلسفه چیست؟ روش شناسی فلسفه چیست؟ آیا فلسفه تطور و تکامل داشته است؟ آیا فلسفه می تواند به گزاره یقینی برسد؟ آیا فلسفه نیازمند دانش های غیر فلسفی هست یا نه؟(رک: اصول فلسفه و روش رئالیسم/علامه طباطبایی) آیا همه علوم نیازمند فلسفه هستند؟ این ها همه پرسش های فلسفه فلسفه است.
و انچه به آن می پردازیم اینکه آیا فلسفه اسلامی تطور پیدا کرده است و یا همان فلسفه یونان است؟-که یک پرسش درون فلسفی نیست. بله؛ فیلسوفان مسلمان در فلسفه نوآوری داشتند. چرا! کندی کمتر از فارابی در فلسفه یونان تأثیر گذار بود. عمده تأثیر کندی حذف واژه های فلسفه یونانی مغایر با فلسفه اسلامی و وارد نکردن آن در نظام فلسفی اش و معادل سازی و بومی سازی مفاهیم و واژه های فلسفه یونان با استفاده از فرهنگ اسلامی است-مثلاً به جای فلسفه؛ حکمت/ هیولا؛ ماده و....
فارابی آراء شیعیان را وارد فلسفه کرد. تقسیم علم حضوری و علم حصولی و تصدیق و تصور و یا برهان وجود و امکان از نوآوری های فارابی است. و ابن سینا هم همینطور. شیخ اشراق که که بین فلسفه یونان و حکمت خسروانی اقتران ایجاد کرد. و خواجه نصیر هم بین فلسفه مشاء سینوی و اشراق.
میرداماد تغییر اساسی تری را ایجاد کرد و برای اولین بار از روش درون دینی-قرآن و سنت- در بحث های فلسفی استفاده کرد. حکمت یمانی را تأسیس کرد. لیکن چون نظام سازی نکرد شاید چندان به فلسفه او توجه نشود.
ملاصدرا نوآوری جدیدی وارد فلسفه کرد که در آن قرآن و برهان و عرفان در آن جدایی ندارد(حکمت عرشیه).
پس فلسفه اسلامی از کندی تا معاصرین ما بسیار تحول پیدا کره است نسبت به آنچه در یونان باستان بوده است.
و پرسش دوم اینکه آیا این فلسفه باید به فلسفه بایسته برسد یا ما باید همین جا توقف کنیم؟ اگر آری؛ چه نوآوری هایی باید در آن رخ دهد؟
اول استنباط مفاهیم و معارف عقلی مانند علمالنفس، خداشناسی، راهنماشناسی، معادشناسی، هستیشناسی، جهانشناسی، معرفت شناسی و … از نصوصدینی، البته با روش ضابطهمند و بدون تحمیل و تطبیق آرا و پیشفرضهای ذهنی و مقایسه آموزههایدینی با دادههای فلسفه اسلامی درهر سه مشرب مشاء، اشراق و حکمت متعالیه.
خلاصه آنکه گاهی اوقات این معارف برای ما فرضیه عقلی می سازند-سئوال اصلی از متن باشد. ولی نه آنکه حرف های فلسفی را بر قرآن تحمیل کنیم. شما می توانید آراء فلسفی داشته باشید ولی بر قرآن تحمیل نکنید (رک: تفسیر المیزان/علامه طباطبایی). یعنی با یک روش هرمنوتیکی آیات را تفسیر کنیم-نه هرمنوتیک گادامری-با یک روش ضابطه مند و آن را با فلسفه درگیر کنیم. این موجب بالندگی فلسفه خواهد شد.
دوم بازپژوهی و نوسازیفلسفةاسلامی با هدف استخراج، تنظیم و تنسیق منطقی مباحث و کشف ضعف ها و آسیبهای آن و در حد امکان، نظریهپردازی در قلمرو آن.
من معتقدم علامه جعفری یک فیلسوف بود ولی نظام سازی نکرد. اگر کسی با یک ذهن مند به بازپژوهی در آثار او بپردازد می تواند یک فلسفه انسان استخراج کند. او خواهد دید که مشرب علامه با مشرب اشراق و ملاصدرا و ... متفاوت است.
علامه را در بدایه و نهایه نشناسید. او حدود 50 نوآوری فلسفی دارد که فلاسفه پیش از او نگفتهاند. نظامی خواهد ساخت که از اثبات واجب(الواقعیه) شروع خواهد شد نه از اصالت وجود. این درباره فلاسفه نظام مند هم صادق است.
سوم بررسی و ارزیابی آرا و آثارمنتقدانفلسفه مانند تجربهگرایان، پوزیتیویستها، اگزیستانسیالیستها، ظاهرگرایان، عقلگرایانمدرن، صوفیه، مکتبتفکیک، فلسفه تحلیلزبانی جهتبهرهگیری در نوسازی فلسفةاسلامی.
ما هنوز فلسفه اسلامی را با مکتب تفکیک درگیر نکردیم.
چهارم مطالعه کاربردی مباحث فلسفهاسلامی متناظر با نیازهای معاصر مانند نیازهای سیاسی، اقتصادی، حقوقی، فرهنگ و تمدن، روحی و روانی، اخلاقی و….
چرا فلسفه ما امتداد سیاسی اجتماعی ندارد؟! چون در همان انتزاعیات مانده است. البته قدمای ما این نسبت را بیشتر برقرار می کردند. و باید چهار فلسفه مضاف به امور(فلسفه هستی، معرف، نفس، خدایا یا دین) به همه امرو تسری یابد. مگر فارابی فلسفه موسیقی نداشت. ولی اکنون تمدن و فرهنگ و هنر ما از فلسفه بریده است.
لذا تا در فلسفه تحولی ایجاد نشود در علم هم تحولی ایجاد نخواهد شد. و بعد اینکه دانشجویان دیگر رشته ها هم از فلسفه مطلع باشند. یک نگاه درجه دو به دانش باعث تحول در دانش خواهد شد.
ما باید از این شارح بودن در بیاییم. مگر ملاصدرا سخنش وحی منزل است. حاشیه زدن بر او بد نیست ولی آیا 400 سال باید بر اساس یک مکتب مشی کنیم؟
این خلاصه ای بود از بحث فلسفه فلسفه اسلامی که در کتابی تدوین شده است و به زودی چاپ خواهد شد.
2. تأملات سه گانه
[دکتر سعید زیباکلام]
حال و هوای بحث پیرامون همان تأملات سرخ دکتر زیبا کلام بود که مدتی در صفحه اندیشه روزنامه ایران چاپ می شد. اینقدر شیرین بود که القضا به جز دو جمله یادداشتی هم برنداشتم. از جایی که هر دو نیز بصورت مکتوب بود و توسط دکتر زیباکلام قرائت شد، قصد داشتم هر دو را بطور کامل درج کنم که القصه نشد! از آن جا که فرصت هم کم بود یک از تأملات ناخوانده باقی ماند و شد تأملات دوگانه یا دوگانه های تأمل.
و اما خلاصه آنها. اول آنکه آیا همه فیلسوفان درباره همه موضوعات می اندیشند؟ و یا حداقل درباره موضوعاتی که بیان می کنند اندیشیده اند؟ جواب این پرسش خیر است. شاید این پاسخ غیرمنتظره باشد ولی متأسفانه درست است. شاید ما به دلیل آنکه گمان می کنیم باید کسی این گونه باشد این حالت را به فیلسوفان نسبت می دهیم!
و دوم یک تأمل فلسفه شناختی یا متافلسفی است. و مبنای آن آیه 1و 2 سوره مبارکه طه است.
بسیاری از نتایجی که فیلسوفان می گیرند بر یک سری فرض هایی است که آنها را بدیهی، مسلم، معقول و یا ... عنوان می کنند. در حالی که برای اثبات درستی آنها هیچ استدلالی نمی توانند اقامه کنند. و اینکه اصولاً استدلال چیست؟ شما یک کتاب فلسفی را بردارید و از آن عباراتی همچون «بدیهی است که»،«مسلم است که» و ... را حذف کنید. خواهید دید که ساختمان متزلزلی خواهد ماند که با یک تلنگر خواهد ریخت!-و کلاً فلسفه را نابود کردند!
و این موضوعی است که مدتی است درباره اش فکر می کنم که آیا اصولاً تفکر و تفلسف فارغ از این قیدها ممکن است؟ دکتر زیباکلام معتقد هستند که چنین کسی در کره خاکی وجود ندارد! همین بحث را به طور خاص درباره مطالعه کتاب می خواستم بنویسم که بسیاری از دوستان در بند ان هستند-و شاید به زودی بنویسم.
3. فیلم بدون متن!
خیلی طولانی شد. فقط همین که« باراکا» همان« برکت» یا «هو» یا «او»ی خودمان است که مسامحتاً همان جوهر هستی است. فیلم خوبی بود.
---------------------------------------------------
||بعد التحریر: تأملات دکتر زیبا کلام در روزنامه ایران منتشر شده است می توانید بطور کامل مطالعه کنید(دواى درد من تو نیستى). در رابطه با نقد نظرات دکتر زیباکلام می توانید به کتاب فلسفه چیست؟توشه دکتر داوری مراجعه فرمایید.