رضا امیرخانی - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


رضا امیرخانی - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
رضا امیرخانی - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
رضا امیرخانی - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

نگاهی به کارنامه ادبی رضا امیرخانی
اشاره:
ایرانی‏ها-حداقل در میان خودمان- به کار انفرادی شهره‏اند. این در ورزش، سیاست، علم و حدوداً همه چیز قابل تعمیم است. کمتر حلقه از یک صنف خاص پدید آمده است. نادر است که چند نفری دور هم جمع بشوند و جریانی به راه بیاندازند -به خودی خود. حال در سیاست گه‏گاه از روی شیطنت چنین چیزهایی رخ می‏دهد ولی در هنر و ادبیات لااقل خیلی کمتر رخ می‏دهد. با این اوصاف نباید انتظار داشت عده‏ای نویسنده بیایند و سبکی را پایه‏گذاری کنند. گرچه حال و هوای سبک‏سازی و مکتب‏سازی در مهدشان هم دیگر از رونق افتاده. آنچه در زیر آمده است مروری اجمالی و کوتاه بر ویژگی‏های آثار رضا امیرخانی است. این مطلب را اسفند 87 برای نشریه حضور نوشته بودم- که البته چاپ نشد. و آن را با تغییراتی مختصر که بیشتر در [ ] آمده است اینجا می‏گذارم.

از زمانی که ایرانیان با ادبیات مغرب زمین آشنا شدند و به خلق آثار ادبی جدید پرداختند، اغلب به دنبال تقلیدی از آثار نویسندگان غربی بودند-چه در سبک نوشتاری و چه در درون‏مایه‏ها. گرچه در بسیاری موارد به دلیل عدم وجود برخی بنیان‏های نظری و شرایط اجتماعی وقوع جریان‏های ادبی در ایران ناممکن بود؛ و آثار خلق شده بیشتر پراکنده و به دور از هم قرار داشتند. البته در زمینه‏های مختلف آثار تحسین برانگیز و قابل قبولی به چشم می‏خورد‏‎ْْْْ‏‏‎‎ْ، لیکن به جرأت می‏توان گفت که جنبش یا جریان ادبی که ریشه‏ای کاملاً بومی در محتوا و سبک داشته باشد وجود نداشته است.
با توجه به تحولاتی که پس از انقلاب اسلامی روی داد خمیرمایه خوبی برای خلق آثار ادبی با محتوی بومی پدید آمد. علاوه بر آنکه نویسندگانی مجال بروز یافتند که چندان در ژست و قالب روشنفکری جای نمی‏گرفتند.
قطعاً نام رضا
امیرخانی برای کسانی که با فضای ادبی سال‏های اخیر سر و کار دارند نمی‏تواند نام غریبی باشد. اگر بخواهیم مصداقی برای نویسنده‏ای که به مسائل اصلی کشورمان در سبکی نو و تقریباً بومی شده در قالب داستان و رمان پرداخته است، امیرخانی یکی از بهترین‏ها خواهد بود-اگر نگوییم بهترین. عواملی که باعث چنین گزینشی شده است بسیارند که به برخی می‏پردازیم.

1. سبک نوشتاری
زبان عامل مهمی برای انتقال مفاهیم است. و از دیدگاهی می‏توان گفت زبان همان اندیشه است و بحران در زبان به بحران تفکر منجر خواهد شد. یکی از عواملی که آثار امیرخانی را متمایز و جذاب کرده است بازی‏های زبانی و رسم‏الخط نوشته‏های اوست. رسم‏الخط او که نوعی «جدانویسی هدفمند» است بستری مناسب برای بازی‏های زبانی او فراهم نموده است. که نمونه اعلای آن را در عنوان آخرین کتاب منتشر شده او «بیوتن»(بی‏وتن=بی‏وطن) می‏بینیم. این رسم‏الخط و بازی زبانی صرفاً عاملی برای جذابیت در متن نیست و اغلب نویسنده در پس آن مفهوم و منظوری در نظر دارد. نویسنده با توسل به این سه مرحله در داستان رازهایی را می‏آفریند که گاهی در انتها به رازگشایی آنها می‏پردازد.
فصل‏بندی‏ها امیرخانی در دو اثر حرفه‏ای[تر] او (منِ او و بیوتن) نیز قابل تأمل است. در رمان «منِ او» دو روایت نزدیک به هم از یک صحنه را ارائه می
‏دهد. این دو روایت مرز میان فصل‏های «من» و «او» را مشخص می‏کند. یک من، یک او، دو من، دو او و الخ. و در آخر هم «من» و «او» همدیگر را ملاقات می‏نمایند و فصل آخر می‏شود «منِ او».
فصل‏بندی در «بیوتن» متفاوت‏تر می‏شود. در هر فصل به یک موضوع می‏پردازد. یعنی، فصل پنج، مسکن، پیشه، زبان، ژنتیک و مراثی.
صحبت کردن نویسنده در میان متن، در «منِ او» و «بیوتن» وجود دارد. گویا نویسنده در جهت باورپذیر بودن داستان برای خواننده هیچ تلاشی نمی‏کند. اینکه در میان داستان نویسنده نهیبی می‏زند و شما را مخاطب قرار می‏دهد، شاید به نوعی شکل و شمایل متن را شبیه به آثار ادبی پست‏مدرن نماید. ولی وجوه تمایز اثر بسیار فراتر از آن است که بتوان آن را یک اثر پست‏مدرن شمرد-گرچه شباهت‏هایش هم کم نیستند. و این در حد یک شباهت ظاهری می‏ماند و فراتر از آن نمی‏رود.
به هر حال آنچه رخ می‏دهد نسبتی تام و تمام با واقعیت خارج ندارد. این حق نویسنده است که اتفاقاتی در داستان رخ دهد که چندان منطقی ننماید. و اگر زندگی اطراف خودمان را هم خوب نگاه کنیم خیلی بر روال منطقی عقل ما پیش نمی‏رود!  

 2. درون‏مایه‏ها
مخاطب با اثری که با مسائل و اتفاقات جامعه‏ای که در آن نگارش و خوانده می‏شود‎ْ، در ارتباط باشد بهتر برخورد می‏کند. بی‏شک انقلاب اسلامی ایران و جنگ 8 ساله در زندگی کمتر کسی از مردمان اطراف ما تأثیر نداشته است-چه مستقیم و چه غیر مستقیم. مخاطبی که شاید انقلاب و جنگ را ندیده باشد و یا به دلیل صغر سن از آن چیزی به خاطر ندارد، ولی پدر، عمو یا دایی خود را دیده است که هنوز از ترکشی که در پایش جا خشک‏ کرده رنج می‏برد و یا برادر یا عمویش که در جنگ شهید شده‏اند بعد از سال‏ها پیکرش -پیکر که چه بگویم چند قطعه استخوان- را آورده‏اند و الخ. حال نویسنده نباید لزوماً [به اصطلاح] ارزشی باشد که بیاید و این مضامین را دست‏مایه خلق آثارش کند. البته با مطالعه آثار امیرخانی به این پی خواهیم برد که او عمیقاَ به مبانی انقلاب اسلامی پایند است. حالا اگر یک عده کج‏فهم هم می‏آیند صحنه‏های دیسک و ریسکوی «بیوتن» را نشان از انحراف او و ضدارزش می‏گیرند‎، خوب بگیرند!
«ارمیا» داستانی است با موضوع دفاع مقدس و «منٍ او» پیرامون وقایع پیش از انقلاب. ولی هیچ کدام از دو اثر تکراری نیستند و هیچ‏گاه به یک متن شعاری تبدیل نمی‏شوند. «بیوتن» البته اثری متفاوت است از نظر درون‏مایه. «بیوتن» نه درباره جنگ است و نه درباره انقلاب. لیکن نه از انقلاب جدا است و نه از جنگ. چیزی است فراتر از این مضامین. روایت بشری است که دیگر آسمان را نمی‏بیند.
امیرخانی یک رمان‏نویس است و داستان می‏نویسد. نباید از او انتظار دیگری داشت. او در جایگاهی نیست -و خویش را هم در این جا نمی‏بیند- که برای دردهایی که مطرح می‏کند درمان هم ارائه کند، حتی در مقاله بلند «نشت نشاء». اگر موضوع تعدد قرائت‏ها و پلورالیسم را در «بیوتن» مطرح می‏کند انتظار نمی‏رود که همه شبهات خواننده هم در این باب حل شود.
مورد دیگر آن‏که اغلب شخصیت‏های رمان‏های او تیپ‏ اجتماعی نیستند. شاید انسان‏هایی با خصوصیات مشترک با آنها در جامعه یافت شود ولی شخصیت‏های او نماینده یک تیپ اجتماعی در داستان نیستند.

3. استفاده از آیات و روایات
آن قدر که به طرق مختلف سعی در خوراندن آیه و حدیث به بنده و شما کرده‏اند -از شیشه‏های ایستگاه اتوبوس بی.آر.تی تا دیوار سلف دانشگاه- و آن‏قدر صحنه‏های سفارشی و باورناپذیر(!) نماز و قرآن خواندن-که القضا قرار بوده باورپذیر باشند- بازیگران در سریال‏های محرم و رمضان و الخ را دیده‏ایم که شاید دیدن آیه و حدیث وسط رمان برای‏مان یک چیز ناچسب باشد. آیه و روایت در رمان‏های امیرخانی از آنجا جذاب و تأثیرگذار است که مثل بقیه موارد الصاقی نیست که حالا بچسب باشد یا نچسب. آیه و روایت نه تنها با جان داستان آمیخته‏اند که خود جوهر داستان‏های امیرخانی هستند. خوشمزه‏تر از همه آنجاست که وقتی برایتان قرآن و حدیث می‏آورد نوعی تازگی برای شما در نگاه به آن هم همراه دارد.
در کتاب«ده روز با ره‏بر» جمله‏ای از نهج‏البلاغه حرف اصلی داستان است و «بیوتن» که مملؤ از آیه و روایت است، چه از زبان «خشی» و چه از زبان «سهراب» و چه از زبان دیگران. اغراق نیست اگر بگوییم او بهترین و تنها نویسنده‏ای است که از آیات و روایات این‏گونه در متن داستان بهره می‏گیرد.

 4. هیدگر، فردید و حاج منصور ارضی!فردید/هیدگر/منصور ارضی!
اگر نویسنده بخواهد اثری فراتر از آنچه در روزمرگی افراد رخ می‏دهد خلق کند قطعاً باید مطالعات و تأملات خود را در خلق اثر دخیل کند. تمامی آثار امیرخانی چنین نشانی دارد. علاوه بر وارد کردن تجربیات و اتفاقاتی که برای خودش رخ داده، سعی می‏کند آثارش مبتنی بر یک عقاید و آرمان‏هایی باشد. این عقاید –آرمان‏های انقلاب اسلامی و [شاید] اسلام ناب- در حیطه آثار اسلامی متوقف نمی‏شود و از قراین موجود پیداست که برخی آثار فلسفی غرب را نیز مطالعه کرده‏است. در این میان هیدگر نمود بیشتری دارد که در بیوتن(1) و نشت‏نشاء به وضوح دیده می‏شود. بی‏شک در ایران کسی نمی‏تواند با هیدگر آشنا باشد و با فردید بی‏ارتباط باشد. به هر حال این ذکر و نام‏ها نباید این تصور را پدید آورد که او هیدگری یا فردیدی است. این‏ها نشانه‏هایی است از پشوانه فکری آثار او. گرچه این احتمال هم می‏رود که شیوه جدانویسی او ملهم از اتیمولوژی فردید باشد.(2)
وارد کردن برخی صحنه‏ها-مخصوصاً اگر مخاطب تجربه‏ای مشابه آن داشته باشد- بر زیبایی رمان می‏افزاید. صحنه‏هایی از مسجد ارک تهران که در ارمیا و بیوتن به آن اشاره می‏کند از این قبیل‏اند. و یا صدای کمیل منصور ارضی که در ارمیا به آن اشاره می‏شود. این قبیل گریزها که کاملاً با شخصیت و فضای داستان پیوند خورده‏اند این احساس را در مخاطب تقویت می‏کند که داستان در ناکجاآباد رخ نمی‏دهد. صحنه‏هایی در داستان رخ می‏دهد که مخاطب با آنها آشناست.

حالا اگر همه آنچه گفتیم، روی هم بگذاریم شایسته است مکتبی ادبی به نام امیرخانیسم داشته باشیم-که داریم. باید منتظر بود که نویسندگان حرفه ای ظهور کنند تا همراه با بلوغ مکتب امیرخانیسم، حلقه‏ای ادبی به نام امیرخانیسم را بنیان نهند تا نظاره‏گر اولین مکتب ادبی ایرانی باشیم.          

پی‏نوشت:
1. ر.ک به: فصل مسکن،صفحه 106. اشاره دارد به مقاله مارتین هیدگر فیلسوف آلمانی به نام عمارت، سکونت، فکرت (
Baue,Wohnen,Denken)
2. [گویا امیرخانی در مصاحبه‏ای که با آخرین شماره هابیل کرده است چیزهایی درباره آوینی و فردید گفته است. هر چقدر به این رفیق شفیق‏مان آقا رضا گفتیم به ما هم بده بخوانیم، نداد. این شد که این مورد انتهایی را بدون درنظرگرفتن آن مطالب نوشتم. تیتر مطلب هم به تقلید از شهروند امروز گذاشته بود: من عمیقاً آنارشیستم!]



نویسنده : - » ساعت 8:0 عصر روز یکشنبه 99 مرداد 26

   1   2      >