رمان - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


رمان - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
رمان - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
رمان - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

بیوتن، 560ص
رضا امیرخانی، 1352
چاپ اول: بهار 87
قیمت: 4200 تومان
نشر علم



1.امریکا؛ نامی‏که شاید بسیاری از ما چهره دوگانه‏ای بازی کرده‏است. فراموش نکرده‏ایم روزهایی که هنوز نمی‏دانستیم امریکا کجای نقشه جهان است و مرگ بر امریکا می‏گفتیم. صبح‏ها در مدرسه و شام‏گاهان در مسجد. در راهپیمایی‏ها پرچمش را آتش زدیم و در خیابان لگد کردیم. اگر بخواهیم با نظری فرویدی هم به مسئله نگاه کنیم نفرت از امریکا در ناخودآگاه ما ثبت شده‏است.
اما گاهی هم شیخی با عبای شکلاتی برایمان گفته است که آتش زدن پرچم امریکا را چه سود؟! و گاه هم با خط‏کشی میان دولت و ملت امریکا، مردمانش را دوست داشته‏ایم. فیلم‏هایشان را در سیمای‏مان پخش کرده‏ایم و برای صدق نظریات علمی‏مان از دانش آنها مثال آورده‏ایم. حالا هم که دانشجو هستیم شاید بدمان نیاید که به بهانه تحصیل هم که شده در امریکا زندگی کنیم.
این تصور زشت و زیبایی است از امریکا برای ما. و اگر کسی بپرسد دلیل این عشق و نفرت را، چه بسا پاسخی نداشته باشیم. اینکه حالا پول ملت ما را خورده است و سفارتش جاسوس‏خانه از آب درآمده‏است و ... دلیل این همه نفرت چندین ساله نمی‏شود. که این همه را می‏شود به یک شامورات بازی حل کرد و نفرت‏ها را کنار گذاشت.
ما اغلب محافظه کاریم و سعی در حفاظت موقعیت موجود داریم، در همه امور. در وادی نظر هم. در خاطره و داستان‏نویسی هم.  

2. در این بی‏رونقی بازار نشر که شمارگان کتاب‏ها به سختی به سه هزار نسخه می‏رسد وآن هم روی دست ناشر می‏ماند، فروش چهار هزار نسخه، آن هم 2-3 روزه چیزی شبیه به معجزه است.
«بیوتن» آخرین کتاب امیرخانی است که چاپ نخست آن در نمایشگاه کتاب تمام شد. داستان کتاب روایت رزمنده‏ای به نام «اِرمیا» که برای ازدواج و زندگی به امریکا می‏رود. «آرمیا» که در یک مؤسسه تحقیقات مذهبی در امریکا کار می‏کند در ماجرای سفری تحقیقاتی که به ایران دارد با ارمیا آشنا می‏شود.
داستان یک سر دیگر هم دارد و آن «خَشی» است؛ که البته او هم می‏خواهد با آرمیتا ازدواج کند. تا اینجا شاید بگویید که این شد یک داستان عشقی که آخرش از همین اولش معلوم است. ارمیا یک همرزم شهیدی هم دارد به نام «سهراب» که گاهی در بیداری به دیدارش می‏آید. شاید بگویید این هم شد یک داستان نوستالژیک جنگی. یک جامانده از کاروان شهدا. شاید برای خواننده‏ای معمولی بیوتن ملغمه‏ای باشد از این دو. و بر امیرخانی خرده بگیرد که ای مردک! خط مقدم جبهه کجا و دیسکو ریسکوهای نیویورک کجا؟ نماز شب دوکوهه کجا و کازینوهای لاس وگاس کجا؟

3. از این‏ها که بگذریم بیوتن حرف‏های دیگری هم برای گفتن دارد.
نزاع سنت و مدرنیته از نزاع‏های همیشگی و کهن جامعه ماست-کهن که می‏گویم یعنی از آغاز آشنایی و ارتباط ما با تمدن غرب. ارمیا در میان این نزاع است. ارمیا می‏توانست در شلمچه باشد. و آخر داستان هم شهید بشود-یا نشود. ولی ارمیا در وسط معرکه است؛ امریکا. رمان‏های دفاع مقدس اغلب در فضای جبهه‏ها رخ می‏دهد و کارکردشان هم بیشتر اخلاقی است. استقبال کم از آنها هم به دلیل همین ویژگی‏شان است. مخاطبی که به دنبال بازسازی فضای آن دوران است بیشتر جذب کتاب‏های خاطراتی مثل «دا» و امثالهم می‏شود.
از سویی دیگر بیوتن رمان نفرت است. نفرت از امریکا-نفرتی که بسیاری از ما با آن بزرگ شده‏ایم، در حالی‏که شاید کمتر به آن اندیشیده باشیم. امروز کمتر جایی است که از سیطره تمدن غرب رها باقی مانده باشد و قطعاً قلب این تمدن جهانی نیویورک است.
داستان بیش از آنکه جدال میان ارمیا و آرمیتا باشد، جدال میان ارمیا و خشی است و این نه جدال دو رقیب عشقی، بل جدال دو تمدن است. امریکا؛ تمدنی که در اوج قدرت و عظمت است و تمدنی که در دوره جنینی است. بدیهی است در این جدال یک طرف نقش فعال دارد و دیگری منفعل.
در اصل درگیری ارمیا با مفهومی به نام امریکاست که هر روز پررنگ‏تر و بزرگ‏تر می‏شود. این مفهوم الزاماً تناظری یک به یک با کشور امریکا ندارد و در محدوده لیبرال-دموکراسی هم نمی‏ماند. ستیز با بنیان نظری تمدن امریکاست. مفهومی که در مرزهای جغرافیای امریکا و اروپا محصور نمانده. مرگ بر امریکا در مقابل با این مفهوم است. این فریاد است که لرزه بر ستون‏های برخی ادارات دولتی و افراد می‏اندازد. ارمیا با همه انفعالش پنجه در پنجه غرب می‏اندازد. بیشترین نمود آن هم در فصل پیشه است که به دنبال شغلی سازگار با روحیاتش می‏گردد. خشی فردی است چسبیده به فضای امریکا.یک شرقی وازده و هضم شده در تمدن غرب و ارمیا کسی است که از بیرون آمده و با این تمدن هیچ اتصالی ندارد.
پایان داستان یک پایان تراژیک است. صحنه‏ای از مهم‏ترین آموزه تشیع که همانا «مرگ‏آگاهی» است و همچنین طلبی است که نسبت به ارمیا پدید آمده‏است.
دینی که امیرخانی در بیوتن سعی در هویدا نمودن آن دارد دینی است که در مقابل دین حقیقی نمی‏ایستد. بلکه دینی است استحاله شده که در کنار دین حقیقی می‏ایستد و این چیزی است که امیرخانی با آن مشکل دارد. این فضای کلی داستان زمینه را برای اتهام ایدئولوژیک بودن بیوتن مهیا می‏سازد؛ ولی بالأخره‏ رمان باید موضوعی داشته باشد و این بی‏شک بی‏ارتباط با عقاید نویسنده نخواهد بود. وجه همت امیرخانی نشان دادن امریکا از دید ارمیاست. نگاه خشی همان چیزی است که هالیوود در همه دنیا نشان می‏دهد. به همین دلیل است که فقط ارمیاست که ذهن دارد.

4. سبک و نوآوری‏های امیرخانی همواره قابل توجه بوده‏است. تلاش او در این بوده‏است که به سمت خلق رمان ایرانی قدم بردارد. اصول داستان‏نویسی در غرب از تئاتر نشأت گرفته‏است و در ترجمه، تعزیه را به جای تئاتر گذاشته‏اند. در حالی‏که ما به ازای تئاتر در فرهنگ ما فن خطابه و منبر است. آنچه او در رسیدن به آن تلاش می‏کند پرورش سبکی از داستان‏نویسی است که از فن خطابه به جای تصویرسازی در آن بهره گرفته شده‏است.  



نویسنده : - » ساعت 10:10 صبح روز دوشنبه 87 اسفند 19


کافه پیانو، 266ص
فرهاد جعفری، 1344
چاپ اول: زمستان 86
قیمت: 4200 تومان
نشر چشمه


اگر کافه پیانو را را نخوانده باشید حداقل سر و صدایش را شنیده‏اید. اولین-وشاید هم آخرین- رمان از نویسنده‏ی گمنامی که تا این زمان به گمانم به چاپ چهاردهم رسیده‏است. داستان ماجرای یک روزنامه‏نگار روشنفکرمآب است که به دلیل نچرخیدن چرخ مطبوعه‏اش -نشریه هم مگر چرخ دارد که نچرخد؟!- در آن را تخته می‏کند و به شهری می‏رود که معلوم نیست کجاست. در آنجا به تنهایی کافه‏ای راه می‏اندازد. همسرش(پری‏سیما) به دلیل شکایت از شوهرش و به اجرا گذاشتن مهرش و مشاجره‏ای که در خانه رخ می‏دهد خانه را ترک می‏کند. آقای کافی‏من-همان روزنامه‏نگار سابق- هم با دختر کوچکش(گل‏گیسو) تنها زندگی می‏کنند. اتفاقات داستان هم اغلب در همین کافه و حوالی آن رخ می‏دهد و بیشتر به معرفی مشتری‏ها می‏گذرد. ساختار داستان بیش از آنچه فکرش را بکنید ساده، روان و فارغ از پیچیدگی است. پایان داستان هم بیشتر شبیه پایان خوش سریال‏های تلویزیونی است.
اتفاقاتی هم که رخ می‏دهد کاملاً طبیعی به نظر می‏رسد. گاهی هم چیزهای غیرمنطقی در جزئیات داستان پیش می‏آید که نویسنده چندان برای پرورش آنها وقت صرف نکرده است. رمانی که به گفته خود نویسنده در پایان کتاب  تنها 30 روز برای آن وقت صرف کرده است-اگر نگوییم آن هم جزوی از داستان است. برخی فصول ارتباطی به داستان پیدا نمی‏کنند و می‏توان آنها را حذف کرد و بازهم از داستان سردرآورد. ولی خوب نویسنده دارد داستان می‏نویسد نه یک متن علمی و یا هر چیز دیگر. و القضا داستانش هم مینی‏مال نیست. ولی گاهی اوقات این فصول اضافه وسیله‏ای برای کش‏ دادن رمان می‏شوند.
آنچه در سراسر داستان به چشم می‏خورد توصیفات بیش‏ از اندازه درباره اشیاء و شرکت تجاری‏یشان است. این توصیفات به حدی می‏رسد که شما گمان می‏کنید که از نویسنده بابت آنها پولی گرفته است-و شاید روزی کسی بیاید و چنین کند. شاید غرض نویسنده خاص نشان دادن راوی داستان باشد. با همه توصیفاتی که از اجزاء ریز و درشت اطراف می‏کند باز هم شما نمی‏توانید تصویر درستی از فضایی که داستان در آن رخ می‏دهد داشته باشید.          
رفتارهایی که از نقش اول داستان سرمی‏زند او را فردی تصویر می‏کند که در قبال مذهب و مناسک مذهبی بی‏تفاوت است. مثلاً از نماز خواندن دوستش وسط کافه و یا زیباتر شدن همسرش هنگام چادر سرکردن برای نماز-که زیبایی او را ده برابر می‏کند- خوشش می‏آید، ولی خوب فقط خوشش می‏آید. هیچ جای داستان نمی‏گوید که ایشان مثلاً نماز می‏خواند یا نه و یا در مقابل برداشتن روسری صفورا و یا برخی دیگر از حرکات وی عکس‏العملی نشان دهد. فقط در آخر می‏فهمید که قصد سوئی نسبت به زنی نداشته است و یک تار گندیده پری‏سیما را هم با کسی عوض نمی‏کند.
قطعاً روایت داستان یک روایت مردانه است و من نمی‏دانم یک خانم چه‏طور می‏تواند با آن ارتباط برقرار کند. گفتن برخی الفاظ رکیک هم در داستان زیاد به چشم می‏خورد-مثلاً بارها از عبارت به تخمم استفاده می‏کند. با این توصیفات به نوعی سعی در معرفی نسلی از روشنفکران دارد که با نسل پیشین خود تفاوت‏هایی دارند.
در مجموع پس از مطالعه کافه پیانو، آن را یک رمان متوسط خواهید دید. البته باید گفت که بعید است که از گل‏گیسو خوش‏تان نیامده باشد و یا نخواهید یک فنجان قهوه در کافه پیانو بخورید. از جهتی فضای کافه برای نسلی که خاطرات زیادی از کافی‏شاپ‏ها و بستنی فروشی‏ها دارد مناسب باشد ولی باید توجه کرد که برای برخی دیگر فضای نامأنوسی است و البته کافه در کارکرد خود با کافی‏شاپ تفاوت‏های زیادی دارد.
چاپ‏های متععد کتاب نباید شما را به خطا بیاندازد که کافه پیانو یک اثر درجه یک است. فروش زیاد آن علاوه بر ناشر آن به تبلیغات آن هم برمی‏گردد. داد و هَوارهایی که فرهاد جعفری برای فروختن ماستش به راه انداخته است. چنین رفتاری شایسته یک رمان نویس نیست. این بادی است که از فضای سیاست در سر فرهاد جعفری مانده است. تصویری که پس از خواندن رمان از نویسنده برای خود متصور می‏شوید با آنچه واقعیت دارد بسیار متفاوت خواهد بود.
در آخر باید گفت که کافه پیانو به یک‏بار خواندنش می‏ارزد-گرچه پس از مطالعه آن به این نتیجه برسید که به یک‏بار خواندش هم نمی‏ارزیده.



نویسنده : - » ساعت 1:42 صبح روز یکشنبه 87 بهمن 13