متافیزیک - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


متافیزیک - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
متافیزیک - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
متافیزیک - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

2- نقطه اُمگا
این کتابک که بصورت یک دیالوگ است سعی دارد تا به مسئله علم بپردازد. این دیالوگ بین دو دانشجوی فیزیک در جریان است که یکی نافی رابطه فلسفه و علم است و دیگری بر عکس. «نمی‏شه علمو کاملاً از فلسفه جدا کرد...». ولی در همان ابتدا بعد از مدتی گفت‏وگو –بدون ذکر هیچ توضیحی-دین را هم به فلسفه می‏چسباند.
متأسفانه آنچه بیشتر از کتابک روشنفکری به چشم می‏خورد عامیانه به کار بردن واژه‏ها و مفاهیم است که به نوعی موضوع را لوث می‏کند. در صفحه 10 در تعریف متافیزیک می‏نویسد: «متا یعنی بعد. فیزیک هم که یعنی طبیعت. پس متافیزیک یعنی بعد از طبیعته(!)....اینطور هم می‏شه گفت که متافیزیک دانشیه که در آن از یک موجود خاص صحبت نمی‏کنیم بلکه معرفتیه که از خود«بودن» بحث می‏کنیم...متافیزیک یعنی هستی‏شناسی.» و در تعریف فلسفه و فیلسوف هم می‏گوید: «فلسفه به یک معنا همان متافیزیکه و فیلسوف کسیه که متافیزیک را خوب بدونه(!). ». و در صفحه 11 متافیزیک را اینگونه معرفی می‏کند: «یک دانشه که هم موجوداتی که محسوسند و هم موجودات نامحسوس را می‏شناسونه.»
در جای دیگری(ص14) دلیل بی‏معنا و بی‏ارزش دانستن متافیزیک در نزد دانشمندان را اینگونه نام می‏برد: 1.موفقیت‏های علمی. 2.عدم آگاهی و یا مخالفت با علم جدید از سوی فلاسفه و یا متافیزیک‏دان‏ها(!) 3.رواج دیدگاه‏های فلسفی بی‏اعتنا به متافیزیک-مثل تجربه گرایی.
بعد هم برای اینکه مسئله فلسفه را به دین بکشاند می‏گوید: «مخالفت با متافیزیک و فلسفه یک جورایی به مخالفت با دین هم بر می‏گرده.» و چهار دیدگاه درباره رابطه بین علم و دین را نام می‏برد:1.تعارض 2.تمایز 3.تلاقی و 4. تأیید یا وحدت. که نظر نویسنده هم همین دیدگاه آخر است و درباره آن اینگونه توضیح می دهد: «دین در این دیدگاه کل فعالیت علمی رو تأیید می‏کنه(!). یعنی دین میل به دانستن رو تقویت می‏کنه...بعضی از دانشمندا می‏گن که علم به دین نیاز داره تا دین توفیق‏های علمو توجیه کنه(من-چه نیازی به توجیه دین دارد؟). بعضی‏هاشون کار علمی رو عبادت می‏دونن...کار علم یافت علل حوادث جهانه و کار دین پیدا کردن معنای این حوادث...».
و پایان داستان از همه جا شیرین‏تر است: «مسلمونا از اول قصه رو طوری شروع کردن که آخرش خوش باشه. همون طورکه در قرآن هم اومده، انسان‏ها می‏تونن قوانین طبیعی رو که خدا در عالم گذاشته کشف کنن. با کشف این قوانین، آسمون و زمین رو تسخیر خودشن می‏کنن...از طرفی هم معیار چیز دیگه‏ای قرار دادن. اینکه به درد می‏خوره یا نه؟...اینکه انسان رو به طرف خدا ببره و رضایت اون آخرش باشه.» و آخر خراب کار اینجاست که می‏گوید: «اگه دانشمند فقط دنبال پیدا کردن روابط بین پدیددها نباشه و حواسش به اصل قصه هم باشه، این دعوا بی‏معناست. برای همین تمام علوم به یک معنا دین‏اند(!)...حتی قرآن هم واژه علم رو برای همه‏ی علوم-علوم طبیعی و ریاضیات- بکار برده.»
و نویسنده محترم به خوبی و خوشی مسئله را حل می‏کند.
درباره این کتاب چند نکته مورد توجه است:
1. نویسنده بین علم جدید و علم قدیم تفاوتی قائل نمی‏شود و علم جدید را ادامه علمی می‏داند که نزد مسلمانان بوده است و این با مثال هایی که از انیشتن  می آورد کاملاً روشن است. چگونه ممکن است علمی که سابقه آن به 300 سال نمی‏رسد در قرآن تأیید شده باشد و به فراگیری آن سفارش؟ علمی که نه تنها با علم مسلمان-همچون رازی، جابر بن حیان و...- بلکه با علوم در دوران های مختلف تفاوت-و شاید هم تضاد- ماهوی دارد با علم در قرآن مشترک باشد؟ اگر ادامه آن علوم است چرا برای دارندگان آن موجب پیشرفت و توسعه نشده‏است؟
2. چرا علمی را که در مسیر پیشرفتش آراء قبلی آن بطلان می‏شود دین باید تأیید کند؟
3. جالب اینجاست در دنیایی که همه چیز به سمت سکولاریزه شدن است علم همان دین قلمداد می‏شود! همان مانده بود که علم هم دین بشود و مقدس! ساده‏ترین اشکال اینجاست که چرا نباید در این حالت دوران قرون وسطی رخ ندهد؟
4. همه جنب و جوش نویسنده در سراسر متن این است که در مغز خواننده فرو کند که تحصیل فیزیک و مکانیک هم وسیله تقرب به خداست و می‏توان آنها را به قصد قربت خواند و عبادت کرد. ظلم به مخاطب اینجاست که نه تنها نظرات مختلف در این باب را با تمخسر مردود می‏داند به برخی نظرات اشاره کوتاهی هم نمی‏کند.از کتابک فمینیسم

با اینکه این کتاب ها به صورت یک مجموعه و متوالی چاپ می‏شوند در کتابک فمینیسم این مجموعه در توصیف این جنبش با نسبت دادن ترکیب هایی همچون «ماهیت اومانیستی»، «نهضت غربی»، «پیوند با کلان سرمایه‏داری قرن 18»، «اندیشه مدرن و سکولار»، «مبتنی بر مدرنیته»، «برآمده از عقل اومانیستی(عقل منقطع از وحی)» و «عقل مدرن نفسانیت محور» سعی در سیاه جلوه دادن آن دارد بی‏توجه به آنکه در دو کتابک قبلی دو پدیده از همان مدرنیته-که بد و زشت است قاعدتاً- را به خوبی استحاله و دینی کرده‏است و چرا باید از مخاطب اتظار داشته باشد که جنبشی متصف به این ویژگی ها را مذموم به شمار آورد؟
با بسیاری از دوستان در رابطه با این جزوه‏ها صحبت کردم قریب به اتفاق ابراز می‏داشتند که بسیار خوب است و فقط جزوه خط بی خط از دفاتر (بسیج دانشجویی) جمع آوری شد. آن هم حتماً به دلایل تصاویری بوده است که اینجا هم گذاشته‏ام وگرنه به جز یکی دو عبارت آن قابل تأمل نبود-«رسیدگی و پرداختن به مسأله دختر و پسرها و رابطه‏شان ضروری و فوری به نظر می‏رسد. شاید نتیجه بحث‏ها با آنچه قبلاً جامعه اعتقاد داشت فرق داشته باشد-ص 27».
البته من با جمع آوری این کتاب‏ها موافق نیستم، گرچه با مطالب آنها مشکل دارم. چند اشکال اساسی در این مجموعه به چشم می‏خورد: 1. نگاه ساده انگارانه به موضوعات و برخورد عامیانه با آنها. 2. اتخاذ یک نظر و طرفداری از آن در تمام متن به طوری‏که از ابتدا می‏توان آن را حدس زد. 3. نادیده گرفتن برخی مواضع در برخی موضوعات. 4. عدم ترسیم یک منظومه فکری و اصول بنیادین مشخص و واحد. 5. بهتر بود به جای نتیجه‏گیری‏ها سریع و سهل با ایجاد سئوال مخاطب را به تفکر وامی‏داشت.از کتابک خط بی خط
با این حال می توان از این جزوه های 4 رنگ این استفاده را کرد که پیرامون موضوعات آنها کمی گفتگو شود-اگر دور باطل کارهای اجرایی مجموعه فرصت دهد.
حسن ختام:
دانشجوی امروز به جای آنکه بر محیط دانشگاه تأثیر بگذارد از آن تأثیر می‏پذیرد. عادت کرده‏است به هضم لقمه جویده شده‏ی قورت داده. حاضر است به جای قرص کتاب‏ها برای جذب سریع‏تر از شیاف استفاده کند. عادت کرده‏است به کلاس‏هایی که حاصل هزاران ساعات کار مطالعاتی را در 45 دقیقه بصورت فشرده به او می‏آموزند-نمونه اش همین کلاس های طرح ولایت بسیجیان- یاد نگرفته است که به جز مطهری و مصباح کسان دیگری هم هستند که کتاب می‏نویسند و فکر می‏کنند و القضا مسلمان هم هستند. و اگر بگویی در فلان مسئله مشکل دارم نگاهی عاقل اندر سفیه می‏اندازد و می‏گوید برو مطهری بخوان. کسی منکر مقام والا و زبان گویای استاد مطهری نیست ولی مگر نظر او وحی است و تاریخ انقضایش ابدی. این می شود که هیچ حرف تازه‏ای از دانشجو نمی شنوی. نشخوار کننده تفکر دیگران است. تازه این وضع آنهایی است که دغدغه دارند.
این که کشور نیاز به علم و توسعه دارد حرفی نیست ولی مشکل از آنجا شروع می‏شود که می‏گوییم این راه تأیید شده اسلام است و فکر می‏کنیم اگر آیه‏های قرآن را با خط خوش روی ایستگاه های
 BRT بنویسیم مسئله حل شده است. اگر توسعه می‏خواهیم باید فرهنگش را هم قبول کنیم.
قدیم تر ها که اینقدر کارخانه های تولید نوشابه بزرگ و متنوع نشده بودند نوشابه هم به وفور یافت نمی‏شد، تنور فست فودها هم اینقدر داغ نبود. پشت شیشه ساندویچی‏ها نوشته بود: از دادن نوشابه بدون ساندویچ معذوریم!

برای مطالعه قسمت اول کلیک کنید.



نویسنده : - » ساعت 9:0 صبح روز یکشنبه 87 دی 1