قاب شیشه‏ای - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


قاب شیشه‏ای - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
قاب شیشه‏ای - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
قاب شیشه‏ای - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

ارغوانیه:
* این یادداشت را اوایل تابستان نوشته بودم.
به هر ترتیب انتشارش افتاد به این زمان.
* خیلی علاقه‏مندانم یادداشت‏ها قرآنی را شروع کنم.
لیکن گمان کنم تا حدود یک ماهی فرصت نوشتم نداشته باشم.
یا حق

دل شکسته
محصول 1387
نویسنده و کارگردان : علی روئین تن
بازیگران: شهاب حسینی، بیتا بادران، خسرو شکیبایی، محمود پاک نیت، رضا رویگری، فریبا کوثری، شقایق فراهانی، فریبا جدی کار، میرطاهر مظلومی، رحمان حقیقی، سیما مطلبی، محرم زینال زاده و ...
تهیه کننده: موسسه فرهنگی شهید آوینی و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی
اشاره:
نوشته زیر اولین بخش از قسمت قاب شیشه ای است که خیلی قبل تر مدخلی برآن نوشته بودم.

دانشجوی شهرستان بودن مزایا و معایبی دارد؛ بهتر می دانند آنها که اینگونه اند و این گونه بوده اند. شرحش را در آینده نزدیک اینجا خواهم نوشت. یکی از ویژگی هایش سفر است. اصولاً سفر بر حضر ترجیح دارد. ولی اگر قرار باشد هفته یک بار، دوهفته یکبار یا ماهی یکبار بروید و بیایید شاید دیگر معنای سفر نداشته باشد. بگذریم.
یکی از مزایای این سفرها پدیده ای است که بنده اسمش را گذاشته ام «فیلم اتوبوسی». و ما ادراک فیلم اتوبوسی. و تو چه می دانی که فیلم اتوبوسی چیست؟! برای دانشجویان بومی شرح بدهم که «فیلم اتوبوسی» به فیلمی اتلاق می شود که در اتوبوس برای گذران زمان پخش می شود. صفحه نمایشی با مساحت 15 اینچ، با صدای نه چندان مناسب. اغلب تکراری و گاهاً حال به هم زن. نمونه های مختلف از کشورهای مختلف در بازار موجود است. هندی، امریکایی، ایرانی و ... . اگر جزو آن دسته دانشجویان مامانی هستید که هر هفته قصد دیدار می کنید سعی کنید در یک ساعت سفر نکنید. تجربه نشان داده است که رانندگان علاقه ای به تعویض فیلم ها ندارند. فکرش را بکنید از فیلم هندی بدتان بیاید و مجبور باشید در عرض سه ماه 5 بار یک فیلم هندی را ببینید.
بارها به دوستان گفته ام که اگر هر سفر یک فیلم متفاوت می دیدیم طی 4 سال یکبار سینمای بعد از انقلاب را مرور کرده بودیم و شده بودیم یک فیلم بین حرفه ای. حالا که چنین نشده است و ما آن نشدیم.

سینمای ایران اگر هیچ نسبتی با چیزی شبیه سینمای اسلامی-که به آن معتقد نیستم-نداشته باشد توانسته است در همه محصولات خود سنت حسنه رسول الله را رواج بدهد-که النکاح سنتی.
«دل شکسته» نیز از این قاعده مستثنی نیست.
سینمای ایران-و به خصوص در یک دهه اخیر-آن قدر با محصولاتش سلیقه مخاطب را پائین آورده است که با دیدن فیلمی همچون «دل شکسته» احساس خوبی به آدم دست بدهد.
دل شکسته اولین ساخته علی روئین تن است که شهاب حسینی نقش اول آن را بازی می کند. داستان فیلم ماجرای یک دانشجوی پسر مذهبی(امیرعلی دوران) است که به امر استادش مجبور است پایان نامه اش را با یک دختر قرتی(نفس خجسته) بنویسد. دختر در ابتدا امیرعلی را متحجری خشکه مقدس می داند و معتقد است تفاوت فکری آنها مانند زمین و آسمان است.

قاعدتا هم چو منی باید از فیلمی که در آن از مذهبی ها افرادی متفکر و منطقی با سعه صدر نشان داده می شود حوشحالشهاب حسینی در نقش امیر علی دوران-دل شکسته باشم و نمی توانم این حوشحالی را ابراز نکنم. من و امثال منی که شبه تیپ خود را در کمتر فیلمی دیده است. مذهبی هایی که ما دیده ام سوای سینمای دفاع مقدس یا بسیجی های «نان، عشق، موتور هزار» بوده اند یا شریفی‏نیای «دنیا». یا متحجر و نه فهم بوده اند یا دنبال ناموس مردم یا یک مسئول خشک و ریاکار.
آنچه دل شکسته می خواهد نشان بدهد فاصله میان تیپ مذهبی و قرتی های ثروتمند است و تقابل آنها. گرچه تا حدودی به قضاوت یک طرفه نشسته است. از آن جهت که ماحصل کار تقریب این دو تیپ و متمایل به مذهبی هاست که خوب با نماد «چادری شدن نفس» جلوه می کند. پرخاش ها و بدبینی این قرتی ها و احساس سیاه کردن جامعه و اعمال قدرت مذهبی ها در رفتار «نفس» در صحنه های آغازین به خوبی نشان داده شده است.
موضوع دیگری که نویسنده می خواهد به آن اشاره کند شعاری نبودن آرمان های انقلاب است. در ابتدای فیلم این آرمان ها شعارهای جهان سومی خوانده می شود. لیکن در ادامه و در برخورد با شخصیت های داستان «نفس» به واقعی بودن این آرمان ها پی می برد.

جذابیت سینما به سه چیز است؛ شهوت، وهم و خشونت.
با توجه به امکان ها و محدودیت های تکنیکی سینمای ایران کارگردان ایرانی به سمت شهوت کشیده می شود و اسلام هم دست و پای آقایان را بسته است. و یا مانند امثال مجیدی می رود به سمت سینمای به اصلاح معنویت. که مخاطب چندانی هم ندارد. دل شکسته هم وقتی وارد این فرم می شود زیبایی اش از دست می رود.

نکته دیگر آنکه چند وقتی است فیلم هایی ساخته می شود که کارگردانشان سعی دارد به نوعی شعایر مذهبی و مخصوصاً امام حسین(ع) را به نوعی وارد داستان کنند(مانند «دست های خالی»). قضاوت اینکه این کار خوب است یا نه کمی مشکل است. به نظر این صحنه ها به جز درآوردن اشک مخاطب کارکرد دیگری ندارند.
پیشنهاد من به همه کارگردان هایی که می خواهند فیلمی بسازند که داستان یا قسمتی از داستان به نوعی با دانشگاه و فضای دانشجویی ارتباط پیدا می کند این است که چند هفته ای در دانشگاه رفت و آمد و با دانشجویان حشر و نشر داشته باشند. بعد از دیدن سریال «ترانه مادری» و «دل شکسته» دارم به این نتیجه می رسم که دانشگاه ما با بقیه دانشگاه ها تفاوت دارد. 
اضافات به تاریخ 30/7/88:
امروز که اضافه را می‏نویسم 3 بار دیگر «دل شکسته» را اجباراً دیده‏ام. خوب است اگر کسی بخواهد نقدی بر فیلم یا چیزی از این قبیل بنویسد فیلم منظور را حداقل یک بار دیگر ببیند. با این حال چند وقتی از آن 3 بار بازدیدن فیلم می‏گذرد و آنچه می‏خواستم آن وقت بنویسم در ذهنم بسیار کم‏رنگ شده اند. به حال هر می‏توان به متن بالا اضافه کرد:
1. کارگردان بسیار جانب‏دارانه عمل کرده‏است. و بیشتر جانب متدینین را گرفته. و یا حداقل می‏خواسته است که چنین کند.
2. من نمی‏دانم که مسئله حجاب خانم‏ها شده است مهم‏ترین و تنهاترین مسئله فرهنگی ما؟ 
3. خاطرم نیست! فقط می‏دانم سه مورد می‏خواستم اضافه کنم. نمی دانم دوتای قبل هم همان‏ها بوده اند یا نه؟! 
    



نویسنده : - » ساعت 3:0 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 30


پستچی سه بار در نمی زند
محصول 1387/ پخش 1388

نویسنده و کارگردان: حسن فتحی
بازیگران:[طبقه اول]
محمدرضا فروتن، باران کوثری، [طبقه دوم] پانته‏آ بهرام، امیر جعفری، [طبقه سوم] لیلا زارع، علی نصیریان و رویا تیموریان.
خلاصه فیلم: داستان مردی است که به خاطر تسویه حساب شخصی با مردی دیگر، دختر او را گروگان می‏گیرد و به خانه‏ای در خارج از شهر می‏برد و منتظر آن مرد می‏ماند. اما سرنوشت دیگری در این خانه متروکه در انتظار آنهاست. این خانه متروک سه طبقه دارد و هر طبقه برای خود زمانی دارد. طبقه اول زمان حال است. زمان طبقه دوم پهلوی و زمان در طبقه سوم اوایل به قدرت رسیدن رضاخان است. حلقه واسط بین سه طبقه و کسی که در سه زمان حضور دارد پدر دختر گروگان گرفته شده(باران کوثری) است که البته در طبقه اول غایب است. در طبقه دوم جوان و در طبقه سوم هم کودک است.  

اشاره:
امروز داشتم یادداشتی که چندی پیش با عنوان «مدخلی بر قاب شیشه‏ای» نوشته بودم مرور می کردم. همان جا آورده بودم:«در قاب شیشه‏ای علاوه بر نوشتن درباره فیلم‏هایی که می‏بینم-می‏توانید خوشحال باشید! چون من زیاد فیلم نمی‏بینم-درباره سینما و تلویزیون هم چیزهایی خواهم گفت[نوشت]». غرض اینکه زیاد هم خوشحال نباشید، چون این روزها خیلی بیش از گذشته سینما می‏روم. به لطف پیشرفت تکنولوژی در خانه هم بهره‏مندیم. اینها همه بر رونق قاب شیشه‏ای می‏افزاید. حداقل تا پایان تابستان.
سه هفته پیش دهان‏مان را داده‏بودیم دست یک پزشک که سرویسش کند. قصدمان هم نبود که برویم سینما. کنار خیابان ولیعصر منتظر تاکسی ایستاده بودیم که تاکسی جلوی پایمان توقف کرد و ما هم گفتیم ولیعصر-منظور میدان ولیعصر بود. بعد از سوار شدن راننده محترم آذری زبان به طعنه گفت از تجریش تا راه‏‏آهن ولیعصر است! یعنی که بعد از فاطمی یا علی. ما هم که هنوز نصف لب و دهانمان بی‏حس بود، منصرف از پاسخ. از فاطمی که شروع کردم به سمت میدان گز کردن دل‏مان کشید برویم سینما. به همین سادگی رفتیم سینما.

پیش از این سریال‏های همسایه‏ها، فردا دیر است، روشن‏تر از خاموشی، شب دهم، مدار صفر درجه، میوه ممنوعه و پهلوانان نمی میرند و فیلم سینمایی ازدواج به سبک ایرانی به کارگردانی حسن فتحی به نمایش درآمده‏اند. گرچه اینجا قصد بررسی کارنامه وی را نداریم لیکن اشاره به سابقه وی خالی از لطف نیست. شباهت‏های فراوانی که نشان از علایق او دارد در شخصیت‏پردازی بازیگران مجموعه‏های مختلف به وضوح دیده می‏شود. آنچه در فیلم سینمایی اخیر او نیز وجود دارد.

این فیلم صبغه اکسپرسیونیسمی دارد؟!
شاید این سئوال در همان دقایق آغازین فیلم با توجه فروتن به تابلوی «جیغ» برای شما هم پیش آمده باشد. گمان نمی‏کنم در سینمای ایران کسی پیدا شود که حد و قواره‏اش به ساختن فیلم اکسپرسیونیستی بخورد. و نمی دانم حسن فتحی تلاشی هم در این زمینه نموده است و یا صرفاً به تناسب جو وحشت فیلم تابلو را نشان داده‏است؟!‏
گرچه ویژگی‏های دیگری هم در فیلم برای اثبات این مدعا یافت می‏شود.
1. سقوط من، جنون، مرگ و تباهی.
2. دگرگونی مناسبات کاری و انتقاد از نظم اجتماعی که زائیده شیوه تولید مدرن است.
3.کورسوی عشق.
4. صحنه‏هایی غلیظ با رنگ‏های تند و تاریک در کنار گریم اغراق‏آمیز. عدم ثبات و در حال فروریختن اجزای صحنه.
5. طبیعت و مناظر طبیعی که منش انسانی را نمایان می‏کند.    
6. انسان مدرن و دغدغه‏هایش.
7. نوعی زهرخند یا سوگ مضحکانه و چندش آور.
8. شخصیت‏زدایی به جای شخصیت‏پردازی؛ پیشینه افراد ذکر نمی شود. جایگزینی تیپ به جای شخصیت. حتی افراد نام و سابقه مشخصی ندارند.
برای همه موراد بالا می‏توان نمونه‏هایی از فیلم ذکر کرد.

این فیلم صبغه فمنیسمی دارد؟!از همین فیلم-زنان ط دوم و سوم در برابر زن ط اول
جایگاه زنان در هر سه دوره(طبقه) قابل تأمل است. در طبقه دوم و سوم کشته می شوند و در طبقه اول هم زنی به گروگان گرفته می شود. دست و دهان او هم در نیمه اول بسته است و تنها به اراده فروتن است که می تواند سخن بگوید. گرچه نوع شخصیت زنان در اغلب فیلم‏های فتحی به این‏گونه‏اند لیکن از آن جهت که طبقه اول زمان حال است بیشتر می‏توان از آن برداشتی فمنیسمی داشت.*

این فیلم وحشتناک است؟!
در سینمای ایران کمتر کسی به سراغ ژانر «وحشت و ترس» می‏رود. شاید این عدم تمایل به ویژگی‏های فنی و یا زائقه تماشاگر ایرانی بازگردد. بی‏شک تلاش فتحی ساخت یک فیلم در این ژانر بوده است، که به نظر چندان موفقیتی حاصل نکرده است. این را هر تماشاگری می تواند حس کند و یا از چهره دیگر تماشاگران بفهمد. به هر حال با وجود صحنه‏های غیرمنتظره و دل‏هره‏آور نتوانسته است وحشت را به مخاطب القا کند. به طور مثال صحنه به دارآویخته شدن فروتن. حرکت نامناسب دوربین و بازی بازیگران یکی از دلایل خوب در نیامدن این صحنه‏هاست. عدم بهره‏مندی از موسیقی متن وحشت‏زا بر ضعف این صحنه‏ها افزوده است. به هر حال گرچه تعداد فیلم‏های ایرانی در این ژانر بسیار کم است ولی این فیلم در مقایسه با خودش چندان دلچسب و وحشت‏ناک نیست. البته تا اندازه زیادی مبهم و دل‏هره‏آور است.

پس زمان چه می‏شود؟!
صحنه‏های مبهم در فیلم زیاد دیده می‏شود که معلوم نیست به کجای داستان مربوط هستند. مسئله دیگری که وجود دارد-و البته مورد علاقه من نیز هست- مسئله زمان است که یکی از ارکان فیلم است. ماجراهای سه طبقه در یک «همپوشانی زمانی» رخ می‏دهد. شاید پرسش از چرایی این همپوشانی در فیلمی که نیمی از وقایع آن تخیلی است چندان محلی نداشته باشد، ولی این «تداخل زمانی» را در سریالی که چندی پیش از شبکه 2 پخش می‏شد و در سریال خورشید پنجم هم می‏بینیم.** گویا یک تمایلی در سینما و سیما به چنین گرایشی پیدا شده است. چندان به دلیل و نتیجه چنین گرایشی فکر نکرده‏ام. لیکن این رویکرد در فاصله‏ای نزدیک به هم محل سوال و دقت است.
در این فیلم دو جریان در کنار هم در هر سه زمان وجود دارد. یکی مرد غایب است که به صورت خطی در سه طبقه حیات دارد(کودک/جوان/میانسال غایب). دیگر فروتن است که در هر سه زمان به صورت مکرر حضور دارد و حدوداً در یک نقش-معشوق نافرجام. و این دو جریان است که در هر سه زمان با هم در تقابل و درگیری هستند. و بنده ربط این جریان دوم را متوجه نشدم-اگر قائل به ربطی باشیم. شاید اشاره به سنت‏های به جا مانده از قدیم باشد.

در کل فیلم متوسطی است و می‏توان با چشم‏پوشی از خطاهای فنی آن را در کلاس «درباره الی» قرار داد. گرچه درک بسیاری از صحنه‏های نیازمند بازبینی فیلم است.
راستی فیلم هیچ ربطی به پستچی ندارد-به جز یک دیالوگ نیم خطی!

پی نوشت:
* درباره «فمنیست ایرانی» در آینده خواهم نوشت.
**در مورد این دو سریال خواهم نوشت-به زودی. 



نویسنده : - » ساعت 12:24 صبح روز سه شنبه 88 شهریور 10


درباره الی
محصول 1387
کارگردان:
اصغر فرهادی
بازیگران: ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی، مانی حقیقی، شهاب حسینی، مریلا زارعی، رعنا آزادی‏ور، احمد مهرانفر، صابر ابر و پیمان معادی
جوایز و افتخارات:
- برنده خرس نقره ای بهترین کارگردان از پنجاه و نهمین جشنواره برلین - 2009
- برنده جایزه بهترین فیلم بلند داستانی از جشنواره تریبکا - 2009
- برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر برای اصغر فرهادی - 1378
- برنده سیمرغ بلورین فیلم منتخب تمشاگران به طور مشترک با "بی پولی" از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر - 1378
- برنده سیمرغ بلورین بهترین صدا از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر برای حسن زاهدی و محمدرضا دلپاک - 1378
- تقدیر از بازی شهاب حسینی از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر - 1378
- کاندید سیمرغ بلورین بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (صابر ابر)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (مریلا زارعی)، بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین، بهترین چهره پردازی از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر

اشاره:
نمی دانم آخرین فیلمی که در سینما دیدم چه فیلمی بود. خودم که فکر می کنم «زیر نور ماه» بود. قبل از آن هم گمان کنم«حمله به اچ3». خلاصه آدم فیلم‏بینی نیستم. البته اگر «فیلم های اتوبوسی» که دیده‏ام را از آن تفریق کنید. خلاصه جا دارد برای چنین پدیده‏ای که احتمالاً-در بهترین حالت- تا 4 سال دیگر اتفاق نمی افتد چیزی بنویسم. اصولاً سینما رفتن مال ما نیست؛ برای از ما بهتران است.
چند خطی نوشته بودم درباره «دل شکسته» که چون «درباره الی» هنوز اکران است، آن را در صف انتشار قرار دادم. احتمالاً چند هفته دیگر بگذارمش اینجا. آرام آرام از جو سیاست زده انتخابات دور می شویم و بازخواهیم گشت به روال سابق.

چرا
باید «درباره الی» بهترین فیلم سال باشد؟! بهترین فیلم چه فیلمی است و چه کسانی بهترین فیلم را انتخاب می کنند؟ اگرپوستر درباره الی بخواهم مشابهی مانند «درباره الی» در میان رمان ایرانی بیاوریم شبیه ترین «کافه پیانو»ی فرهاد جعفری است.  وجه شبه‏شان در این است که بسیاری در مدح ‏شان نوشته و گفته‏اند ولی وقتی کتاب را می خوانی یا فیلم را می بینی بیشتر از یک اثر معمولی نیستند. بی خود به خودتان شک نکنید که شاید شما از لایه‏های پنهان اثر سر در نیاورده‏اید، نه چیزی که از آن اینقدر تعریف می‏شد همین‏قدر که شما آن را یافتید، ساده و بی محتوا. گرچه هر دوی آنها با خیل فیلم ها و رمان‏های زردی که تولید می شوند تفاوت دارند و شاید همین تفاوت‏‏شان این تحسین‏ها را به دنبال داشته است. لیکن وقتی درباره آنها فارغ از دیگران قضاوت کنید به معمولی بودن آنها پی می بریم.

«درباره الی» داستان سه خانواده است که با هم رابطه دوستی دارند و این دوستی‏شان بازمی‏گردد به زمان دانشجویی آنها. بعد از چند سال یکی از دوستانشان [احمد: شهاب حسینی] از آلمان بازگشته و سپیده[گلشیفته فراهانی] مربی مهد دخترش [الی:ترانه علیدوستی] را دعوت کرده تا به همراه آنها به سفر شمال بیاید و با احمد آشنا شود. داستان در یک ویلای کنار دریا رخ می‏دهد. روز دوم الی می خواهد به تهران بازگردد چون به مادرش قول داده که با مقاومت سپیده مواجه می شود. یکی از بچه ها که  کنار دریا در حال بازی است غرق می شود. بچه غرق شده نجات می یابد ولی بعد از نجات او متوجه می شوند الی –که قرار بوده مواظب بچه ها باشد- نیست و غرق شده است. تلاش برای پیدا کردن او به جایی نمی رسد. فردا با مادر او تماس می گیرند تا به محل حادثه بیاید. ولی مادرش از رفتن او ابراز بی اطلاعی می کند. با آخرین شماره روی تلفن همراه او تماس می گیرند. شخص مورد نظر می گوید برادر الی است. لیکن سپیده به احمد می گوید که احتمالاً نامزد اوست، چون الی تک فرزند بوده است! خلاصه هر لحظه بحران شدیدتر می شود. در آخر هم که نامزد الی از آنها می پرسد که الی ماجرای نامزدی اش را به آنها گفته است یا نه، آنها اظهار بی اطلاعی می کنند! و خاطره الی برای او با خیانت توام می شود.

«درباره الی» بنایی است که بر دروغ ساخته می شود، ویران می شود و با دروغی تازه دوباره ساخته می شود. شاید تنها محتوایی که بتوان برای این فیلم متصور بود همین باشد. «درباره الی» از لحاظ فرم اگر بی نقص نباشد کم نقص است. صحنه ها طبیعی و ماجرا اگر دلهره‏آور و با اضطراب همراه است لیکن یک سیر منطقی را دنبال می کند. آنچه «درباره الی» از آن رنج می برد محتواست. ولی آیا محتوا اینقدر مهم است؟! و اصلاً چرا برای ما محتوا از شکل اثر اهمیت بیشتری دارد؟! و مگر سینما برای این ساخته نشده است که مردمان را سرگرم کند؟! و من به شما اطمینان می دهم که این فیلم سرگرم کننده است. شاید توقع ما از فیلم و رمان چیزی بیش از سرگرمی صرف است. چرا؟! نگاه ما به سینما، رمان و تلویزیون مظروفی بوده است که ظرف پیام ما باشد. این دیدگاه حداقل بعد از انقلاب اسلامی بر نگاه ما به آنها سیطره داشته است. لیکن هدف کسانی که اینها در سرزمین شان نضج گرفته است چیزی غیر از این بوده است. نگاه ما به اینها به خیال مان وسیله ای بوده است برای انتقال معارف‏مان به عامه مردم و حتی به جهان. و کجا یافت می شود سینماگری یا نویسنده‏ای که خودش با اسلام مشکل نداشته باشد؟! به نظر انتظار ما از سینما انتظار بی‏جایی بوده و است.

حرف و حدیث‏های «درباره الی» بر دو محورند. اولی ماجرای حضورش در جشنواره فیلم و فجر که مربوط به حضور گلشیفته فراهانی و دومی زمان اکرانش که به جای نوروز در کوران فعالیت های انتخاباتی و جنجال های پس از آن انتخاب شده بود.. در این فضا کسی چندان حال و هوای رفتن به سینما ندارد. ولی معلوم هم نبود اگر در نوروز اکران می شد آیا می توانست در برابر «اخراجی‏های 2» رقابت کند؟! اگر بخواهیم از موضع سیاست زدگی به زمان اکران «درباره الی» نگاه کنیم خواهیم گفت بی شک با وجود تکیه فیلم به «دروغ‏ها» کار، کار کمیته ایکس و موج سیز است که برای القای جو دروغ‏گویی دولت از این هم نگذشته‏اند.

برای ذائقه کسی که فیلم های ایرانی خو گرفته است، پایان ناخوش فیلم یک ویژگی مثبت است. یه نظر پایان های خوش فیلم های ایرانی از این عقیده سرچشمه می گیرد که بیننده برای دیدن فیلم هزینه پرداخت کرده است و بدرقه او با حالت ناراحتی خلاف اخلاق است. به هر حال صحنه پایانی فیلم که همه مشغول هل دادن ماشین و خارج کردن آن از ماسه های کنار دریا دارند، حرف های زیادی دارد.



نویسنده : - » ساعت 8:11 عصر روز یکشنبه 88 تیر 14


شاید بگوئید که اینجا دارد می‏شود مثل خیلی جاهای دیگر. در آن از هر چیزی حرفی زده می‏شود. دارد زرد می‏شود. هر چند وقت یک‏باری باب موضوعی باز می‏شود؛ هنوز به قبلی پرداخته نشده است. و قس علی هذا.
خوب بگویید. اما من می‏گویم نمی‏شود درباره فرهنگ سخن گفت ولی درباره کتاب و فیلم اظهار نظر نکرد. چند وقتی است می‏خواهم درباره این موضوع هم در اینجا مطلب بنویسم. در میز مطالعه تنها درباره کتاب‏ها خواهم نوشت. در قاب شیشه‏ای علاوه بر نوشتن درباره فیلم‏هایی که می‏بینم-می‏توانید خوشحال باشید! چون من زیاد فیلم نمی‏بینم-درباره سینما و تلویزیون هم چیزهایی خواهم گفت. به هر حال می‏خواستم قبل از شروع، به طور جداگانه توضیح کوتاهی در این باره گفته باشم. قاب شیشه‏ای هم نمی‏دانم برای کیست که اینجا بگویم برای کیست. فقط به خاطر اینکه متهم به سرقت عنوانش نشوم اعتراف می‏کنم برای خودم نیست.
از همین اول هم بگویم که انتظار یک نقد حرفه‏ای یا چیزی شبیه به این را نداشته باشید.
این هم شد مدخلی برای ورود به سینما.         



نویسنده : - » ساعت 8:48 عصر روز پنج شنبه 87 بهمن 10