انجمن اسلامی - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


انجمن اسلامی - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
انجمن اسلامی - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
انجمن اسلامی - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

1.
هفته گذشته سخنرانی متافیزیک در تالار کمال دانشکده علوم انسانی دانشگاه تهران بود. ساعت 12. با خودمان گفتیم این‏ها دین و ایمان ندارند که برنامه‏یشان را درست روی وقت صلات خلق الله تنظیم می‏کنند؟ بعد هم پاسخ دادیم که انجمن علمی فلسفه دانشگاه تهران لزومی برای داشتن ایمان ندارد. بگذریم. راهی دانشگاه شدیم. کمی دیر هم شده بود. خواستیم از سردر اصلی وارد شویم نگهبان دانشگاه جلوی‏مان گرفت و گفت: کارت دانشجویی! ما قضیه را گفتیم. او هم گفت از درب خیابان 16 آذر وارد شویم. ما هم در دل چیزی گفتیم و حرکت کردیم. آنجا خواستیم وارد شویم نگهبان از ما کارت شناسایی طلب کرد. هر چقدر کیف زوار دررفته‏مان را زیر و رو کردیم کارت عکس‏دار پیدا نکردیم. نگهبان -که با زاویه‏ای که نسبت به ما داشت کل محتویات کیف‏مان را رصد می‏کرد- گفت شناسنامه هم می‏شود! در حالی که شناسنامه را از کیف خارج می‏کردم گفتم شناسنامه پدرمان است، خودم کارت شناسایی همراه ندارم. او هم بعد از این‏که نگاهی به شناسنامه انداخت گفت نمی‏شود! ما هم بی‏خیال با حالتی آمیخته با شادی و عصبانیت به سمت خیابان انقلاب حرکت کردیم.
با خودمان گفتیم که دانشگاهی که مردم عادی نمی‏توانند در آن داخل شوند همین می‏شود دیگر، یله دور از جامعه افتاده، حتی اگر وسط شلوغ‏ترین منطقه شهر باشد، مگر منطقه نظامی است. البته حق هم به آنها دادیم که خوب دانشگاه است دیگر بی درو پیکر که نمی‏شود. همه جا که مثل دانشگاه ما وسط کویر نیست که کسی به جز دانشجو و استادش دور و برش پیدایش نشود و با کارت مترو هم بتوانی وارد شوی-اگر کسی کارتی بخواهد. تازه تقصیر خودت است که یک کارت در جیبت نیست. آمد و زد مُردی! نباید بفهمند ننه و بابت کیست؟ بعد هم راه‏مان را کشیدیم رفتیم مسجد نمازمان را خواندیم و رفتیم دنبال کارمان که چند وقتی می‏خواستیم انجام دهیم.
2.
 اگر اشتباه نکنم شهریور بود که انجمن مستقل در دانشگاه تهران اردوی تشکیلاتی داشت و اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران با آنها درگیری لفظی و بدنی پیدا کرده بودند-وشاید هم مستقلی‏ها. ما که خیلی هم از انشعابات دفتر تحکیم -که هر چند وقت که تعدادشان از سه نفر بیشتر می شود انشعاب می‏کنند- سر در نمی‏آوریم این دعوا را گذاشتیم به حساب اختلافات سیاسی. چند جایی هم که خبرش را خواندیم، هر طرف دیگری را متهم می‏کرد. اگرچه این قبیل تنش‏ها شایسته جامعه دانشگاهی نیست گفتیم بالأخره این هم نمک کار تشکیلاتی است. در فضای منجمد دانشجویی اگر این هم نباشد آدم به زنده بودن این محتضر شک می‏کند.      
3.
از آغاز مواجهه با غرب و استعمار اغلب کسانی که به مبارزه با آن پرداخته‏اند بیشتر اهداف دینی-سیاسی داشته‏اند و متکی بر اندیشه دینی به مقابله با اندیشه غربی -که به نوعی انحطاطی بودن آن قائل بوده‏اند- پرداخته‏اند و البته در مقابل ابزار‏آلات جدید نوعی عقب‏افتادگی-که عاملش استعمار بوده است و برخی عوامل دیگر- حس می‏کردند. این مواجهه بیشتر از آن‏که حالت مبارزه داشته باشد حالت مدافعه داشته‏است و البته منفعلانه. اگر شخصیت امام خمینی(نفس زکیه) و اندیشه‏های آن حضرت را از آن مستثنی کنیم، انبوهی از آثار را مشاهده می‏کنیم که زمانی در رد مارکسیسم و دیگر نحله‏های تفکر غرب به رشته تحریر درآمده‏اند. و یا پس سقوط قطب مارکسیسم و زوال بنیان‏های نظری آن با همان رویکرد به مقابله با لیبرالیسم برخاسته‏اند-گرچه عده‏ای کج‏اندیش هنوز سنگ مارکسیسم را به سینه می‏زنند و من نمی‏دانم این‏ها با چه رویی هنوز شعار می‏دهند«من کمونیستم!». نگاهی به فهرست کتب منتشر شده شاهد این مدعاست.
تنها جریانی که می‏توان از این قاعده مستثنی کرد تفکر دکتر فردید(ره) است. نوع مقابله با غرب در این جریان به کلی متفاوت با دیگر جریان‏های التقاطی و دینی است. تفکر فردید نه التقاط بین تفکر غرب و اسلام است. نه سعی بر انطباق معارف اسلام و مبانی تفکر غرب دارد.
 طریقتی که بتواند ما را این وضعیت نجات بخشد
-اگر به نامطلوب بودن آن آگاه باشیم-باید هم بر تفکر غربی اشراف داشته باشد و هم بر اسلام ناب. چرا که امروز هیچ‏کجا از سیطره تفکر غرب خارج نیست و نمی‏توان بی‏اعتنا به آن راهی گشود و به رسیدن به منزل مقصود امید داشت. این نظر داشتن و شیوه تفکر، التقاط نامطلوب نیست-و البته التقاط همیشه بد نیست. برخی با بدفهمی او را متهم به مخلوط کردن هیدگر و ابن‏عربی می‏خوانند. یکی از ویژگی‏های دکتر فردید این بود که با احدی رودربایسی نداشت و از کسی هم ترسی نداشت و این ناشی از خوی درویشی دکتر فردید بود.
4.
گروهی که مستانه سراب غرب را آرزو می‏کنند و هرلحظه آتش فراق آنان افروخته‏تر می‏شود از همان آغاز تا کنون به مقابله با اندیشه‏های فردید برخواستند. او را با انواع تهمت‏ها و فحاشی‏ها خانه نشین کردند. از آنجایی که اثر چندانی از دکتر فردید منتشر نشده بود دشمنان وی بر طبل عداوت خود بیشتر کوبیدند. گفتند -و می‏گویند-که او مروج فاشیسم و خشونت است. کتاب نمی‏نویسد چون حرفی برای گفتن و چیزی برای نوشتن‏ ندارد. فیلسوف سایه است. گفتند فلان جریان سیاسی پیروان فردیدند. گفتند فردید-و البته هیدگر- از سوی حوزه‏ علمیه قم تأیید شده‏اند و آرای‏شان پذیرفته شده‏است.
 و هیچ‏گاه کسی به این اظهارات مضحک خرده نگرفت که کسی که چیزی ننوشته است و عاقبتش خانه‏نشینی بوده و جز اندکی اصلاً حرف او را فهم نمی‏کردند چگونه این‏طور جریان‏ساز شده است؟ هیدگر که کتابی از او در ایران ترجمه نشده است-کتاب هستی و زمان او سال گذشته ترجمه شد-چگونه آرایش پذیرفته و ترویج شده است؟!
این موضع‏گیری‏ها در حالی ابراز می‏شد و می‏شود که دو جریان کارگزارن و مشارکت از آستین همین آقایان بیرون آمد. و یا همان ابتدای انقلاب. خواهید دید که امور مملکت بیشتر دست همان عده‏ای بوده که همیشه آه و ناله‏یشان گوش فلک را کر کرده و البته در اینجا لازم به ذکر بازی‏هایی که درآورده‏اند نیست.
سید عباس معارف5.
عده‏ای پیدا شدند که با تفکر دکتر فردید در کمال غربت آشنا شدند و به آن متمایل شدند. بدیهی است که این عده در جهت معرفی تفکر دکتر فردید به برگزرای همایش، تألیف کتاب و مقاله و ... بپردازند. این‏ها قطعاً به آشکار شدن زوایای پنهان اندیشه فردید منجر خواهد شد و بی‏اساس بودن آنچه مخالفان او درباره‏اش گفته‏اند روشن خواهد شد. این تنها نتیجه نیست. مهم‏تر آن‏که این جریان در کمال غربت هم معارضی جدی برای آنهایی است که به سوی غرب نماز می‏گزارند.
6.
مرحوم معارف(ره) از شاگردان دکتر فردید بود که در کمال غربت زیست. بی‏شک معرفی شخصیت او تأثیر به سزایی در آشنایی با اندیشه‏های دکتر فردید دارد. برخی دوستان همایشی ترتیب داده بودند برای گرامی‏داشت مقام او.
7.
همایش گرامی‏‏داشت مرحوم معارف به دلیل شکایت انجمن اسلامی دانشگاه تهران از انجمن مستقل تعطیل شد. حالا این‏که چه‏طور یک تشکل دانشجویی می‏تواند یک همایش را که سیاسی هم نیست به بهانه‏ی این‏که یکی از 4 برگزار کننده آن دارای مجوز فعالیت نیست تعطیل کند؛ جای سئوال دارد و این‏که تنها دو ساعت مانده به برگزاری همایش، لغو شدن آن را به برگزار کنندگان آن اطلاع می‏دهند. و اینکه دوستان انجمن اسلامی از ورود مدعوین به تالار فردوسی ممانعت به عمل می‏آورند و حراست دانشگاه هم در حرکتی نابخردانه از ورود علی معلم و حجت اسدیان جلوگیری می‏کند جای تأسف دارد.
وقتی از تعطیلی همایش آگاه شدم برایم بسیار تلخ بود. از این‏که چرا یک تشکل دانشجویی که در این حد و قواره‏ها نیست بتواند برنامه‏ای که برای معرفی اندیشمند و حکیمی بزرگ ترتیب داده شده‏ بود تعطیل کند.
 از این‏که هیچ درگیری هم رخ نداده ماجرا کاملاً مشخص است و هیچ دلیلی به جز فقدان فضای آزاداندیشی نمی‏تواند وجود داشته باشد. این چیزی فاشیسم است؟
شاید باید خوشحال بود که پرده نفاق از چهره آنان که فریاد آزادی خواهی‏شان-و زنده باد مخالف من!- بلند است برداشته شود و دیدیم که تنها یک شعار است. آنان‏که تحمل برگزاری یک همایش-نه تظاهرات، نه بیانیه و نه یک تجمع- و فقط یک همایش درباره یک حکیم فرزانه-و نه یک سیاستمدار- که شاید اندیشه‏هایش برایش خطرساز باشد ندارند.
اینها همه به کنار. آیا جایی که کسانی همچون حجت اسدیان و علی معلم اجازه ورود ندارند می‏توان نام دانش‏گاه نهاد؟ خدا می‏داند. شاید آنها هم کارت شناسایی همراه نداشتند! قطعاً یکی از طرف‏های مقصر معاونت فرهنگی-دانشجویی دانشگاه تهران است.
شاید باید خوشحال بود...
18دی87-ساعت22.
+نگاهی به زندگی مرحوم سید عباس معارف
+پشت‏پرده لغو مراسم بزرگ‏داشت استاد معارف



نویسنده : - » ساعت 10:24 عصر روز چهارشنبه 87 دی 18