وقایع - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


وقایع - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
وقایع - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
وقایع - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

ارغوانیه:
* بخوانید درباره ازدواج موقت دختران دبیرستانی!
* کلاً از یادداشت های روی صفحه آرمانشهر خوشم آمد.
همین طور شاهد بیاورم...؟
* نقد سجاد صفار بر کتاب قانون.
بسیار علاقه مندم که این فیلم را ببینم. شاید شنبه رفتم.
* این را هم درباره کردان بخوانید+.
* احتمالاً به زودی یادداشت‏هایی درباره مشکات و درباره حوزه خواهم نوشت.


اشاره:
چند وقتی است که می‏خواستم درباره ماجرای یمن و شیعیان بنویسم. امروز فرصت شد که توانستم این کار را بکنم. امید است که با سبک شدن دروس مدرسه کمی بیشتر فرصت نوشتم پیدا کنم.

1.از غزه تا صعده، و مسخرگی جنبش‏وبلاگی «ما»!
چه می شود که «ما»-که در نوشته‏مان دغدغه اسلام و مسلمانی داریم- رگ گردنمان متورم می‏شود و احساس می‏کنیم در جایی در این جهان پهناور، در گوشه‏ای به مسلمانی یا به یک قوم و جمعیتی از مسلمین ظلمی شده و این مائیم که بر دوش‏مان رسالتی است که باید چیزکی بنویسیم و دغدغه‏مان را ابراز کنیم؟! وا اسلاما سر دهیم و ... . یک روز غزه است، روز دیگری لبنان، یک روز عراق، فرادیش چین، افغانستان، پاکستان و نمی‏دانم کدام کشور اروپایی و... . اردوکشی کنیم جلوی این سفارت و آن سفارت، که انگار همه کشورها امریکایند که سفارتشان باید تسخیر شود. و در این همه آن‏قدر پیش می‏رویم که سفیر سفارت را تهدید به تسخیر می‏کنیم و برای‏اش ضرب‏العجل تعیین می‏کنیم و حتماً باید دستور رهبری «هویج‏مان» کند که بی‏خیال ماجرا شویم.
یمن و صعده هم آخرین اینها نخواهد بود. اولین‏اش هم نبوده است. خوب! قرار است چه کنیم و چه بشود؟! هر چند وقت دل‏مان را خوش کنیم که فلان عدد وبلاگ پست گذاشته‏اند! برای هم ایمیل فروارد کنیم و فحش و ناسزا بار مسئولین دولت و صدا و سیما کنیم.
من می‏گویم: اگر واقعاً چنین دغدغه داریم و واقعاً از سر احساسات و بشردوستی و تعصب مذهبی نیست که چنین می‏کنیم، کاری برای «اسلام» کنیم. امروز اسلام بیش از هر زمان دیگر نیاز به نیروهای متخصص در دین و مجاهدانی دارد که حاضر باشند در هر جای دنیا و در هر شرایطی برای اعتلای نام «الله» و «کلمه توحید» حضور پیدا کنند. کسانی که مال و جال را سرمایه دین خدا کنند. ما که حاضر نیستیم به خاطر اسلام، فحش بخوریم، یک ریال خرج کنیم، مدرک تحصیلی‏مان را رها کنیم و ... بهتر درجه حساسیت‏مان را نسبت به این مسائل پایین بیاوریم.  
2. از غزه تا صعده، و این صدا و سیمای لعنتی!
چه می‏شود که «صدای و سیمای جمهوری اسلامی ایران» که در زمان جنگ 22 روزه آن‏قدر مقاوت فلسطینی‏ها را پوشش داد که حال مردم را به هم زد، درباره شیعیان صعده و یمن از یک زیر نویس هم دریغ می‏کند؟! به جای ناسزا نثار کردن چند دقیقه تأمل کنیم.
قطعاً باید سیاستی ورای این عدم انعکاس باشد. و آن هم دلایلی که مربوط به مسائل داخلی باشد. وقتی شبکه «العالم» و «پرس تی وی» در هر بخش خبری به طور مفصل به جنگ یمن می پردازند دلیلی ندارد به خاطر «مصالح بین‏المللی» شبکه داخلی به آن نپردازد.
بسیاری از کوته‏فکران بسیار می‏کوشند تا القا کنند که «مسئله ما» مسئله شیعه-سنی است و پشت سرهم کتاب و سخنرانی از خود ساطع می‏کنند. اما به راستی چنین است؟! امروز مسئله و دشمن مشترک «جهان اسلام» امپریالیسم و غرب-به معنای فکری فرهنگی- است. مانور بیش از حد بر روی جنگ مسلمان-مسلمان سبب چرخش بیشتر نظرها از موضوع اصلی می‏شود. گرچه من هنوز جوابی برای انعکاس حداقلی آن نیافته‏ام.
علاوه بر اینکه وضعیت حوثی ها از لحاظ نظامی با غزه به کلی متفاوت است. و انتظار می رود با درک این تفاوت‏ها سعی بر همسان‏سازی این دو جنگ نکنیم. ‏
3. مسئله یمن و آخرالزمان و جنبش جهانی اسلامی
چه می‏شود که عربستان با این شدت در مسئله داخلی یمن دخالت می‏کند؟ گرچه مسائل سیاسی-اقتصادی می‏تواند عامل این مساعدت در کشتار شیعیان باشد، ولی بی‏شک واهمه از ظهور آخرین امام شیعیان در این مسئله دخیل است.
علامه مجلسی در مقدمه کتاب رجعت خود -پس از تعریف و تمجید از شاه صفوی- می‏نویسد:
«و در اثنای جمع احادیث، دو حدیث به نظر قاصر رسید که ائمه اهل بیت، به ظهور این دولت علیه خبر داده‏اند، و به اتصال این سلطنت بهیه به دولت قائم آل محمد صلوات الله علیه اجمعین، شیعیان را بشارت فرموده‏اند ...».
و از همین حدیث که منظور از «دولت علیه» را -که علامه مجلسی به صفویه زده است- «جمهوری اسلامی» می‏گیرند. و کم نگذشته بر شیعیان که با بالاگرفتن درگیری در یمن و شام و طبرستان به خود وعده ظهور داده‏اند.
در همین روزها هم هست که این سوی و آن سو سخن آشکار شدن نشانه ظهور می‏دهند. این ادعاها را نه می توان رد کرد و نه می توان اثبات کرد. لیکن فایده‏ای که برای امثال ما دارد این است که کمی به «حال معنوی خودمان» رسیدگی کنیم.
مسئله دیگر این است که ما بیش از آن بخواهیم در گوشه و کنار جهان نیروهای شبه نظامی درست کنیم، باید تفکر شیعی را ترویج کنیم. در میان برادران اهل تسنن به نوعی و در میان شیعیان به نوعی دیگر. چرا کمتر کسی از ما در همین یادداشت‏های وبلاگی از حسین الحوثی نام نمی‏برد. ما بیش از سلاح و رسانه و ... نیازمند امامانی همچون امام موسی صدر، سید حسن نصر الله، حکیم، آیت الله سیستانی، حسین الحوثی و ... هستیم. تا تفکر شیعی را در جان مردمانشان رسوخ دهند. آن‏گاه است که دیگر سلاح‏های ابرقدرت‏ها نمی‏تواند ما را به واهمه اندازد.



نویسنده : - » ساعت 12:40 صبح روز جمعه 88 آذر 13


ارغوانیه:
1. «عباد» جنبش وبلاگی‏ای راه‏انداخته است درباره شیعیان یمن.
به زودی یادداشتی در این باره خواهم نوشت. شما هم به آن بپیوندید.
2. چند توصیه طلبگی:
* صبح‏ها ساعت 5/6 تفسیر آقای جوادی را از رادیو معارف گوش کنید.
بسیار راه‏گشاست.
* این سایت(+) امکان تحصیل اینترنتی علوم حوزوی را فراهم کرده.
گمان کنم برای همه طلاب مفید باشد.
* برای تقویت عربی، استماع بسیار مفید است.
رادیو عربی تهران بسیار مناسب است.
* این وبلاگ را هم ببینید و حالش را ببرید.(+)
3. دهه اول ذی الحجه اعمالی دارد که زیاد هم نیست.
روزه‏اش هم مستحب است. به مفاتیح رجوع کنید. التماس دعا
4. «حاجی ما» هم دارد کم کم  می رسد به عرفات!

در بارگاه قدس که جای ملال نیستالله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر(1). و بنده و شمایی که همه چیز را در مادیات می‏بینیم و معنای رزق را همان خورد و خوراک و دخل و خرج روزمره‏مان می‏بینیم؛ بین‏اطلوعین را هم اگر به زور خودمان را بیدار نگه‏داریم انتظار داریم آن روز کسب‏بان پررونق‏تر باشد. گرچه بعضی از مفاهیم را بتوان به جهان ماده تسری داد، لیکن نباید معنای اصلی و کلی آن مهجور واقع شود.
الرزق رزقان فرزق تطلبونه و رزق یطلبکم‏(2). نمی‏دانم همه آنچه امروز بر ما گذشت همه‏اش به واسطه خان کرم حضرت جواد(ع) بود و یا نه؟! لیکن بی‏شک بخشی از آن بود. امروز روز نیکی بود، به واسطه چند چیز. و من نتوانستم اینها را رها کنم و به بهانه‏ای دیگر بنویسم.
1. چهارشنبه‏های «مشکات» روز سرخوشی است. لیکن امروز چندین مناسبت به آن سرخوشی افزود.
ترجمه قرآن تمام شد و از شنبه مرور نزدیک آغاز خواهد شد(3). و اگر نبود آغاز تفسیر سطحی -به ترتیب شأن نزول- هر دم از غم به پایان رسیدن آن قالب تهی می‏کردیم. و انس و نشستی اندکی که به واسطه همین مجالست با قرآن برای‏مان حاصل شد لطف و رحمتی بود از جانب پروردگار، وگرنه ما آنی نبودیم که شایسته چنین موهبتی باشیم.
2. شاید تا به امروز خود را این مقدار به تحولی که واسطه انقلابی اسلامی در جهان صورت گرفته است -و جهان را آبستن تحولاتی بس عظیم‏تر نموده است- نزدیک نمی‏یافتیم. امروز که «استادمان» به واسطه روضه حضرت جواد(ع) شرف حضور به محضر «ولی‏امرمان» را یافته بود و در حاشیه آن گزارشی درباره «مدرسه‏مان» داده بودند، با تعجب جواب شنیده بودند که موضوع را خودشان پیگر هستند و توصیه فرمودند با قوت «راه‏تان» را ادامه دهید. و «سلامی» که ما رسانده بودیم و ایشان هم سلامی بر «ما».
و کجا خود را این‏همه نزدیک به تأییدات رهبرمان یافته بودیم؟!
و چه خوش است پیمودن مسیری که هر لحظه‏اش مورد رضایت ولی باشد!
3. و به خیال‏مان است که اختیارمان را به خودمان واگذار کرده‏اند.
کم‏کم، ما که ساکنان «شبانه‏روزی مشکات» هستیم به دختران آفتاب و مهتاب ندیده(3) مبدل شده‏ایم که آخر هفته‏ها مانند مسافران جدید این ابرشهر بی‏در و پیکر، هنگامی که برای دید و بازدیدی از پدر و مادرمان به خانه برمی‏گردیم، عجایب آدم‏ها و زرق و برق‏اش حال‏مان عوض می‏کند.
و در میان این ابرشهر، گویا خیابان ایران شهری دیگری است در میان آن. در و دیوارش، مردمانش، مسجد و مدرسه‏اش، مغازه‏هایش و ... گونه دیگری هستند که شاید هیچ کجای تهران- این ابرشهر بی‏در و پیکر- این گونه نباشد.
و به خیال‏مان است که اختیارمان را به خودمان واگذار کرده‏اند. از آن سر شهر-و دقیقاً از آن سر شهر، به قصد درس استاد اخلاقی آمده‏ایم اینجا. و ای دل، که چقدر غافلی که خدا نماز جماعت در مسجد سادات-و همان مسجدی که خاطرات مدرسه امام عصر(عج) و نمازجماعت‏ها با اسماعیل را زنده می‏کند- و ذکر امام حسین(ع) را باید مقدر کرده و تو به دنبال چیز دیگری هستی.
4. باران را همیشه دوست داشتم. اگرچه خیلی‏ها-موتورسوارها، راننده‏ها و خیلی‏های دیگر- دل‏خوشی از آن ندارند. و باران رحمت است.
و امروز روز وسعت رحمت خدا بود بر ما.
خدایا شکرت! به خاطر بسط رزقت؛
و به خاطر قبض رزقت.

پی نوشت:
1. سوره مبارکه رعد/26.
2. امالی صدوق ص 293.
3. امتحان ترجمه و اعراب قرآن، هر روز 4 جزء.
4. از حیث عدم حضور در کوی و برزن که البته از این نوع دختران دیگر یافتی نشود، و یا کمتر یافت شود.



نویسنده : - » ساعت 10:19 عصر روز چهارشنبه 88 آبان 27


ارغوانیه:
* سخنان اخیر آقا مثل همیشه و بیشتر از همیشه روشن‏گر بود.
* چه بسیار دوستانی که وبلاگ‏شان سبب آشنایی است،
و چه بسیار وبلاگ‏ها که دوستی صاحبش‏ سبب آشنایی.
«نسیم‏ها» ی علی‏رضا از قسم دوم است؛ که پسر گلی است.
* أین عمار؟
کلیپی از سخنان آقا!+بی‏سایه‏بان
و این‏هم عکس‏های کم‏یابی از آقا!
* اگر کروبی رئیس جمهور بود و برایش 7تیر می‏کشیدند چه کار می‏کرد؟
این‏که برای چند شعار به حق تیر هوایی می‏زند!
* عباد هم شروع کرده است به نوشتن تاریخ.

یا امام رئوف
ای صحن انقلاب مرا مبتلا مکن
درد دل ‏شکسته زائر دوا مکن
با اشک دل سنگ‏های تو را شستشو کنم
عقل از سرم پریده چون و چرا مکن
سلطان عشق آخر مردان خاکی است
آری نظر به صحن و سرای طلا مکن
این دل به شوق دیدن او رقص می‏کند
دیوانه نیست، خادم خود را صدا مکن
لیلای صحن‏های حرم بوسه‏ای بده
بیت‏الحرام طوس، مرا مبتلا مکن
بین دل، کنار خانه سقا نشسته است
با دل بگو که روضه سقا به پا مکن
وقتی ضریح بوی گل یاس می‏دهد
مشهد شمیم حضرت عباس می‏دهد
*خلیل طالبان پور



نویسنده : - » ساعت 10:52 عصر روز چهارشنبه 88 آبان 6


... من رفتم جهادی!
یا حق

نویسنده : - » ساعت 12:37 عصر روز پنج شنبه 88 مرداد 1


روزگار آشفته ای است، روزهای انتخابات. همچون روزهای نبرد حق و باطل است. نه اینکه گمان کنید که خدای ناکرده به کسی صفت باطل داده باشم! نه؛ از آن جهت که آنچنان گرد و غباری به هواست که انسان نمی تواند حق را بشناسد. و این روزهاست که شاید بتوان حال مردمان زمان حضرت امیر(ع) و اباعبدالله را درک کرد-گرچه نمی توان به آنها حق داد. روزهایی که باطل چنان خود را شبیه حق می گرداند و حق چنان در حجاب فرو می‏رود که شناخت هر کدام کار دشواری می شود. بالاخره این روزها از هر جهت روزگار عبرت است. گرچه با چند قرینه ساده می توان حق را شناخت. توصیه‏ام این است که در دام جزئی نگری و تعمیم جزء به کل نیافتید که چاه ویلی است!
بیانات در دیدار مردم مریوان26/2/1388

اینى که یا مسئولان ما، یا در دوره‏هاى انتخابات مثل وضع کنونى، نامزدهاى انتخاباتى ما براى جلب توجه دیگران حرفهاى غربى‏ها را تکرار کنند، این هیچ امتیازى محسوب نمیشود. امتیاز این نیست که ما آن چیزى را بگوئیم که غرب مى‏پسندد. اینها کسانى‏اند که با فکر ایرانى، فکر اسلامى، هویت اسلامى و ایرانى مخالفند.
بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان‏27/2/1388

- عده‏اى می خواهند مطلب را واژگونه نشان بدهند؛ اعتراض میکنند آقا! چقدرمی گوئید مرگ بر فلان، مرگ بر فلان. اعتراض می کنند چرا جنایات آمریکا را یا صهیونیستها را یا هم‏پیمانانشان را در تریبونهاى جهانى علنى مطرح می کنید. باید مطرح کرد، باید گفت. ملتها درس می گیرند. امروز و در دوران عظمت اسلام، سربلندى نظام اسلامى و سربلندى ملت ایران به خاطر مواضع ضد استکبارى‏اش، آدم مى‏بیند اگر کسى در تریبونهاى جهانى در مقابل آمریکا و اسرائیل و صهیونیسم و هم‏پیمانانشان بایستد و صریح حرف بزند، یک عده‏اى این جا خجالت می کشند! دست به دست هم می مالند ومی گویند: آقا! آبرویمان رفت! مثل همان خجالت کشیدنى که در دوران طاغوت، از نمازخواندن یکى می بردند. چرا خجالت بکشیم؟! مواضع صریح ملت ایران – و بخصوص جوانها - در مقابل ظلمها و ستمهاى بین المللى هرگز نبایستى متوقف بشود.
بیانات در دیدار مردم بیجار28/2/1388
ملت ایران در انتخاب هاى خود - معیارهاى انتخابات را من آن روز عرض کردم، این هم مکمل آنهاست - توجه کند؛ کسانى با رأى ملت سر کار نیایند که در مقابل دشمنان بخواهند دست تسلیم بالا ببرند و آبروى ملت ایران را ببرند. کسانى سر کار نیایند که بخواهند با تملق‏گوئى به غرب، به دولت هاى غربى، به دولت هاى زورگو و مستکبر، به خیال خودشان بخواهند براى خودشان موقعیتى در سطح بین‏المللى دست و پا کنند. اینها براى ملت ایران ارزشى ندارد. کسانى سر کار نیایند که دشمنان ملت ایران طمع بورزند که به وسیله‏ى آنها بتوانند صفوف ملت را از هم جدا کنند، مردم را از دینشان، از اصولشان، از ارزشهاى انقلابى‏شان دور کنند. ملت باید آگاه باشد. اگر کسانى بر سر کاربیایند که در مراکز گوناگون سیاسى یا اقتصادى به جاى اینکه به فکر ادامه‏ى راه امام و ارزشها و اصول ترسیم شده‏ى به وسیله‏ى امام باشند، به فکر به دست آوردن دل فلان قدرت غربى و فلان مستکبر بین‏المللى باشند، براى ملت ایران مصیبت خواهد بود. این آگاهى براى ملت لازم است.
عیسی سحرخیز(مدیر کل مطبوعات وزارت ارشاد دولت خاتمی) در گفتگو با بی بی سی:
سفر مقام رهبری به کردستان، یک سفر انتخاباتی به نفع احمدی نژاد است.
+
رادیکال دیروز؛ روشنفکر دیروز/درباره تضاد شخصیتی میرحسین موسوی/در عباد
+ عجیباً غریبا/اعتراف صریح و بی پرده رئیس ستاد موسوی به حمایت مالی جاسبی، هاشمی ها، بهایی ها و ...

حاشیه: خدا را شکر این یکی دروغ نمی گوید!



نویسنده : - » ساعت 7:51 عصر روز چهارشنبه 88 خرداد 13


 

قبلاً هم گفته بودم که
احمدی نژاد نیاز به اعلام حمایت هیچ گروهی و شخصی ندارد! آن گاه که انسان با درک فقر ذاتی خویش تنها چشم امید به عنایت خداوند متعال دارد؛ چشم به راه بندگان خدا و فلان حزب و جریان نخواهد داشت. حتی اگر همه در ادروگاه مخالفان و دشمنان وی گردهم آیند باز هم توکلش بر خدا خواهد بود. که در اینجا فیوضات حضرت حق نیز رو به فزونی خواهد بود-آنگاه که انسان جز خدا امیدی به دیگری نداشته باشد.

اینکه حامیان موسوی به دنبال آنند که از بقال و چقال محله هم حامی موسوی بسازند نقل دیگری است. از بازیگر و شاعر و فوتبالیست گرفته تا اقتصاددان و دکتر و مهندس تا کارگزاران و مجاهدین و ... . اینها همه نشان از واهمه شکست است.

نکته جالب آنجاست که اینها به چه مجوزی به خود حق می دهند کسانی که از نامزد دیگری حمایت کرده است متهم کنند؟! به راستی این است آزادی بیان؟! کسانی که پرونده شان در بحران هایی مانند بازی ترور حجاریان، واقعه 18 تیر، قانون مطبوعات و ... سیاه است؛ به چه رویی دم از فضای باز و .. می زنند؟! 



نویسنده : - » ساعت 7:0 صبح روز یکشنبه 88 خرداد 10



کار خوبی که سیمای جمهوری اسلامی امسال درباره انتخابات کرد؛ پخش گزیده هایی از توصیه های امام خمینی(ره) به مردم و رئیس جمهور است. توصیه ای که حضرت امام به همه رئیس حمهور ها داشتند توجه به خدا و عبور از منیت و خوددخواهی است.

این ها را می گذارم کنار رفتار برخی از آقایان که در یک جمله چهار کلمه ای 5 تا من بکار می برند!
به راستی این کجا و آن کجا!!!

من که تا به حال ندیدم که یک جایی هم در سخنانشان برای خدا باز کنند! به خدا؛ خدایی هم هست!



نویسنده : - » ساعت 7:0 صبح روز یکشنبه 88 خرداد 10


نمی دانم فرهاد جعفری را می شناسید یا نه؟! نویسنده رمان پرفروش کافه پیانو! از آن اصلاحاتی های تند است! پیوندهای وب گاهش شاهد! در یک مناظره ای پشت احمدی نژاد درآمده! اگر این را به حساب بدبینی من بگذارید که این کار را هم به خاطر افزایش فروش کتابش کرده، ولی برخورد دوستان اصلاح طلبش(!) با او باعث تأسف است! این ها همان هایی هستند که فریاد آزادی عقیده شان گوش عالم را کر کرده! حداقل به خودتان دروغ نگویید! به قول خود فرهاد جعفری- که الحق آدم رکی است و آدم از این رفتارش خوشش می آید و حداقل می توان خودمان را گول بزنیم که مواضعش از روی افراط و تفریط نیست- اینها شاگردان همان سروشند که فحاشی می کند! و پیروی ایشان از او منطقی است!

بعدالتحریر|
این را نگذارید به حساب اینکه هیچ کس از احمدی نژاد حمایت نکرده حالا یک یالقوزی آمده یک چیزی گفته! نه احمدی نژاد مانند دیگران احتیاج به این دست و پا زدن ها و امضا جمع کردن ها ندارد! اینها مال آنهایی است که خودشان هم می دانند احمدی نژاد پیروز می شود! آنچه جالب به نظر می رسد اول رفتار دوستان قدیمی اصلاحاتی فرهاد جعفری با اوست و دوم موضعی که فرهاد جعفری در قبال آنها گرفت.
همین.
+رفقای قدیم؛رقبای جدید/سایت فرهاد جعفری



نویسنده : - » ساعت 7:0 صبح روز پنج شنبه 88 خرداد 7


1.
هفته گذشته سخنرانی متافیزیک در تالار کمال دانشکده علوم انسانی دانشگاه تهران بود. ساعت 12. با خودمان گفتیم این‏ها دین و ایمان ندارند که برنامه‏یشان را درست روی وقت صلات خلق الله تنظیم می‏کنند؟ بعد هم پاسخ دادیم که انجمن علمی فلسفه دانشگاه تهران لزومی برای داشتن ایمان ندارد. بگذریم. راهی دانشگاه شدیم. کمی دیر هم شده بود. خواستیم از سردر اصلی وارد شویم نگهبان دانشگاه جلوی‏مان گرفت و گفت: کارت دانشجویی! ما قضیه را گفتیم. او هم گفت از درب خیابان 16 آذر وارد شویم. ما هم در دل چیزی گفتیم و حرکت کردیم. آنجا خواستیم وارد شویم نگهبان از ما کارت شناسایی طلب کرد. هر چقدر کیف زوار دررفته‏مان را زیر و رو کردیم کارت عکس‏دار پیدا نکردیم. نگهبان -که با زاویه‏ای که نسبت به ما داشت کل محتویات کیف‏مان را رصد می‏کرد- گفت شناسنامه هم می‏شود! در حالی که شناسنامه را از کیف خارج می‏کردم گفتم شناسنامه پدرمان است، خودم کارت شناسایی همراه ندارم. او هم بعد از این‏که نگاهی به شناسنامه انداخت گفت نمی‏شود! ما هم بی‏خیال با حالتی آمیخته با شادی و عصبانیت به سمت خیابان انقلاب حرکت کردیم.
با خودمان گفتیم که دانشگاهی که مردم عادی نمی‏توانند در آن داخل شوند همین می‏شود دیگر، یله دور از جامعه افتاده، حتی اگر وسط شلوغ‏ترین منطقه شهر باشد، مگر منطقه نظامی است. البته حق هم به آنها دادیم که خوب دانشگاه است دیگر بی درو پیکر که نمی‏شود. همه جا که مثل دانشگاه ما وسط کویر نیست که کسی به جز دانشجو و استادش دور و برش پیدایش نشود و با کارت مترو هم بتوانی وارد شوی-اگر کسی کارتی بخواهد. تازه تقصیر خودت است که یک کارت در جیبت نیست. آمد و زد مُردی! نباید بفهمند ننه و بابت کیست؟ بعد هم راه‏مان را کشیدیم رفتیم مسجد نمازمان را خواندیم و رفتیم دنبال کارمان که چند وقتی می‏خواستیم انجام دهیم.
2.
 اگر اشتباه نکنم شهریور بود که انجمن مستقل در دانشگاه تهران اردوی تشکیلاتی داشت و اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران با آنها درگیری لفظی و بدنی پیدا کرده بودند-وشاید هم مستقلی‏ها. ما که خیلی هم از انشعابات دفتر تحکیم -که هر چند وقت که تعدادشان از سه نفر بیشتر می شود انشعاب می‏کنند- سر در نمی‏آوریم این دعوا را گذاشتیم به حساب اختلافات سیاسی. چند جایی هم که خبرش را خواندیم، هر طرف دیگری را متهم می‏کرد. اگرچه این قبیل تنش‏ها شایسته جامعه دانشگاهی نیست گفتیم بالأخره این هم نمک کار تشکیلاتی است. در فضای منجمد دانشجویی اگر این هم نباشد آدم به زنده بودن این محتضر شک می‏کند.      
3.
از آغاز مواجهه با غرب و استعمار اغلب کسانی که به مبارزه با آن پرداخته‏اند بیشتر اهداف دینی-سیاسی داشته‏اند و متکی بر اندیشه دینی به مقابله با اندیشه غربی -که به نوعی انحطاطی بودن آن قائل بوده‏اند- پرداخته‏اند و البته در مقابل ابزار‏آلات جدید نوعی عقب‏افتادگی-که عاملش استعمار بوده است و برخی عوامل دیگر- حس می‏کردند. این مواجهه بیشتر از آن‏که حالت مبارزه داشته باشد حالت مدافعه داشته‏است و البته منفعلانه. اگر شخصیت امام خمینی(نفس زکیه) و اندیشه‏های آن حضرت را از آن مستثنی کنیم، انبوهی از آثار را مشاهده می‏کنیم که زمانی در رد مارکسیسم و دیگر نحله‏های تفکر غرب به رشته تحریر درآمده‏اند. و یا پس سقوط قطب مارکسیسم و زوال بنیان‏های نظری آن با همان رویکرد به مقابله با لیبرالیسم برخاسته‏اند-گرچه عده‏ای کج‏اندیش هنوز سنگ مارکسیسم را به سینه می‏زنند و من نمی‏دانم این‏ها با چه رویی هنوز شعار می‏دهند«من کمونیستم!». نگاهی به فهرست کتب منتشر شده شاهد این مدعاست.
تنها جریانی که می‏توان از این قاعده مستثنی کرد تفکر دکتر فردید(ره) است. نوع مقابله با غرب در این جریان به کلی متفاوت با دیگر جریان‏های التقاطی و دینی است. تفکر فردید نه التقاط بین تفکر غرب و اسلام است. نه سعی بر انطباق معارف اسلام و مبانی تفکر غرب دارد.
 طریقتی که بتواند ما را این وضعیت نجات بخشد
-اگر به نامطلوب بودن آن آگاه باشیم-باید هم بر تفکر غربی اشراف داشته باشد و هم بر اسلام ناب. چرا که امروز هیچ‏کجا از سیطره تفکر غرب خارج نیست و نمی‏توان بی‏اعتنا به آن راهی گشود و به رسیدن به منزل مقصود امید داشت. این نظر داشتن و شیوه تفکر، التقاط نامطلوب نیست-و البته التقاط همیشه بد نیست. برخی با بدفهمی او را متهم به مخلوط کردن هیدگر و ابن‏عربی می‏خوانند. یکی از ویژگی‏های دکتر فردید این بود که با احدی رودربایسی نداشت و از کسی هم ترسی نداشت و این ناشی از خوی درویشی دکتر فردید بود.
4.
گروهی که مستانه سراب غرب را آرزو می‏کنند و هرلحظه آتش فراق آنان افروخته‏تر می‏شود از همان آغاز تا کنون به مقابله با اندیشه‏های فردید برخواستند. او را با انواع تهمت‏ها و فحاشی‏ها خانه نشین کردند. از آنجایی که اثر چندانی از دکتر فردید منتشر نشده بود دشمنان وی بر طبل عداوت خود بیشتر کوبیدند. گفتند -و می‏گویند-که او مروج فاشیسم و خشونت است. کتاب نمی‏نویسد چون حرفی برای گفتن و چیزی برای نوشتن‏ ندارد. فیلسوف سایه است. گفتند فلان جریان سیاسی پیروان فردیدند. گفتند فردید-و البته هیدگر- از سوی حوزه‏ علمیه قم تأیید شده‏اند و آرای‏شان پذیرفته شده‏است.
 و هیچ‏گاه کسی به این اظهارات مضحک خرده نگرفت که کسی که چیزی ننوشته است و عاقبتش خانه‏نشینی بوده و جز اندکی اصلاً حرف او را فهم نمی‏کردند چگونه این‏طور جریان‏ساز شده است؟ هیدگر که کتابی از او در ایران ترجمه نشده است-کتاب هستی و زمان او سال گذشته ترجمه شد-چگونه آرایش پذیرفته و ترویج شده است؟!
این موضع‏گیری‏ها در حالی ابراز می‏شد و می‏شود که دو جریان کارگزارن و مشارکت از آستین همین آقایان بیرون آمد. و یا همان ابتدای انقلاب. خواهید دید که امور مملکت بیشتر دست همان عده‏ای بوده که همیشه آه و ناله‏یشان گوش فلک را کر کرده و البته در اینجا لازم به ذکر بازی‏هایی که درآورده‏اند نیست.
سید عباس معارف5.
عده‏ای پیدا شدند که با تفکر دکتر فردید در کمال غربت آشنا شدند و به آن متمایل شدند. بدیهی است که این عده در جهت معرفی تفکر دکتر فردید به برگزرای همایش، تألیف کتاب و مقاله و ... بپردازند. این‏ها قطعاً به آشکار شدن زوایای پنهان اندیشه فردید منجر خواهد شد و بی‏اساس بودن آنچه مخالفان او درباره‏اش گفته‏اند روشن خواهد شد. این تنها نتیجه نیست. مهم‏تر آن‏که این جریان در کمال غربت هم معارضی جدی برای آنهایی است که به سوی غرب نماز می‏گزارند.
6.
مرحوم معارف(ره) از شاگردان دکتر فردید بود که در کمال غربت زیست. بی‏شک معرفی شخصیت او تأثیر به سزایی در آشنایی با اندیشه‏های دکتر فردید دارد. برخی دوستان همایشی ترتیب داده بودند برای گرامی‏داشت مقام او.
7.
همایش گرامی‏‏داشت مرحوم معارف به دلیل شکایت انجمن اسلامی دانشگاه تهران از انجمن مستقل تعطیل شد. حالا این‏که چه‏طور یک تشکل دانشجویی می‏تواند یک همایش را که سیاسی هم نیست به بهانه‏ی این‏که یکی از 4 برگزار کننده آن دارای مجوز فعالیت نیست تعطیل کند؛ جای سئوال دارد و این‏که تنها دو ساعت مانده به برگزاری همایش، لغو شدن آن را به برگزار کنندگان آن اطلاع می‏دهند. و اینکه دوستان انجمن اسلامی از ورود مدعوین به تالار فردوسی ممانعت به عمل می‏آورند و حراست دانشگاه هم در حرکتی نابخردانه از ورود علی معلم و حجت اسدیان جلوگیری می‏کند جای تأسف دارد.
وقتی از تعطیلی همایش آگاه شدم برایم بسیار تلخ بود. از این‏که چرا یک تشکل دانشجویی که در این حد و قواره‏ها نیست بتواند برنامه‏ای که برای معرفی اندیشمند و حکیمی بزرگ ترتیب داده شده‏ بود تعطیل کند.
 از این‏که هیچ درگیری هم رخ نداده ماجرا کاملاً مشخص است و هیچ دلیلی به جز فقدان فضای آزاداندیشی نمی‏تواند وجود داشته باشد. این چیزی فاشیسم است؟
شاید باید خوشحال بود که پرده نفاق از چهره آنان که فریاد آزادی خواهی‏شان-و زنده باد مخالف من!- بلند است برداشته شود و دیدیم که تنها یک شعار است. آنان‏که تحمل برگزاری یک همایش-نه تظاهرات، نه بیانیه و نه یک تجمع- و فقط یک همایش درباره یک حکیم فرزانه-و نه یک سیاستمدار- که شاید اندیشه‏هایش برایش خطرساز باشد ندارند.
اینها همه به کنار. آیا جایی که کسانی همچون حجت اسدیان و علی معلم اجازه ورود ندارند می‏توان نام دانش‏گاه نهاد؟ خدا می‏داند. شاید آنها هم کارت شناسایی همراه نداشتند! قطعاً یکی از طرف‏های مقصر معاونت فرهنگی-دانشجویی دانشگاه تهران است.
شاید باید خوشحال بود...
18دی87-ساعت22.
+نگاهی به زندگی مرحوم سید عباس معارف
+پشت‏پرده لغو مراسم بزرگ‏داشت استاد معارف



نویسنده : - » ساعت 10:24 عصر روز چهارشنبه 87 دی 18

   1   2      >