پیش نویس: نگاه بنده به متن زیر تأییدی نیست. آنچه در ادامه آمده است باب ورودی است برای سهگانهای درباره «غرب زدگی»-شاید هم چندگانه.
آدم غرب زده!*
آدم غرب زده هرهرى مذهب است به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بى اعتقاد نیست یک آدم التقاطى است نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش على السویه است خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است. نه ایمانى دارد، نه مسلکى، نه مرامى، نه اعتقادى، نه به خدا یا به بشریت نه در بند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبى. حتى لامذهب هم نیست. هرهرى است. گاهى به مسجد هم مى رود. همان طور که به کلوپ مى رود یا به سینما. اما همه جا فقط تماشاچى است. درست مثل اینکه به تماشاى بازى فوتبال رفته همیشه کنار گود است. هیچ وقت از خودش مایه نمى گذارد حتى به اندازه ى نم اشکى در مرگ دوستى یا توجهى در زیارتگاهى یا تفکرى در ساعات تنهایى . و اصلا به تنهایى عادت ندارد. از تنها ماندن مى گریزد و اصلا چون از خودش وحشت دارد، همیشه در همه جا هست. ...
هیچ وقت از او فریادى یا اعتراضى یا امّایى یا چون و چرایى نمى شنوى سنگین و رنگین و با طماءنینه اى در کلام همه چیز را توجیه مى کند و خودش را خوشبین جا مى زند. آدم غرب زده راحت طلب است. دم را غنیمت مى داند و نه البته به تعبیر فلاسفه. ماشینش که مرتب بود و سر و پزش، دیگر هیچ غمى ندارد. اگر در عهد بوق "غم فرزند و نان و جامه و قوت" سعدى را باز مى داشت از سیر در ملکوت، او که سرش به آخور خودش گرم است جز به خودش به کسى نمى رسد. دردسر براى خودش نمى تراشد. و به راحتى شانه هایش را بالا مى اندازد. و چون کار خودش حساب کرده است و چون هر قدمى را از روى حسابى برمى دارد و هر کارى را نتیجه ى معادله اى مى داند، کارى به کار دیگران ندارد، چه رسد که در غمشان باشد.
آدم غرب زده معمولا تخصص ندارد. همه کاره و هیچ کاره است. اما چون به هر صورت درسى خوانده و کتابى دیده و شاید مکتبى، بلد است که در هر جمعى حرف هاى دهن پرکن بزند و خودش را جا کند. شاید هم روزگارى تخصصى داشته، اما بعد که دیده است در این ولایت تنها با یک تخصص نمى توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهاى دیگر هم دست زده است عین پیر زن هاى خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه ى سالیان از هر چیزى مختصرى مى دانند و البته خاله زنکى اش را، آدم غرب زده هم از هر چیزى مختصر اطلاعى دارد منتها غرب زده اش را. باب روزش را. که به درد تله ویزیون هم بخورد. به درد کمسیون فرهنگى و سمینار هم بخورد به درد روزنامه ى پر تیراژ هم بخورد به درد سخنرانى در کلوپ هم بخورد.
آدم غرب زده شخصیت ندارد. چیزى است بى اصالت. خودش و خانه اش و حرف هایش، بوى هیچ چیزى را نمى دهد. بیش تر نماینده ى همه چیز و همه کس است. نه اینکه "کوسمو پولیتن" باشد، یعنى دنیاى وطنى. ابدا. او هیچ جایى است. نه این که همه جایى باشد. ملغمه اى است از انفراد بى شخصیت و شخصیت خالى از خصیصه. ... تنها مشخصه ى او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید، ترس است و اگر در غرب شخصیت افراد فداى تخصص شده است؛ این جا آدم غرب زده نه شخصیت دارد نه تخصص، فقط ترس دارد ترس از فردا. ترس از معزولى. ترس از بى نام و نشانى . ترس از کشف خالى بودن انبانى که به عنوان مغز روى سرش سنگینى مى کند.
آدم غرب زده قرتى است . زن صفت (افمینه) است. به خودش خیلى مى رسد به سر و پزش خیلى ور مى رود. حتى گاهى زیر ابرو بر مى دارد به کفش و لباس و خانه اش خیلى اهمیت مى دهد همیشه انگار از لاى زرورق باز شده است یا از فلان "مزون" فرنگى آمده. ماشینش هر سال به سیستم جدید در مى آید و خانه اش که روزگارى ایوان داشت و زیرزمین داشت و حوض خانه و سرپوشیده و هشتى، حالا هر روزى شبیه به یک چیز است. یک روز شبیه ویلاهاى کنار دریا است با پنجره هاى بزرگ و سرتاسرى و پر از چراغ هاى "فلورسنت". یک روز شکل کاباره ها است. زرق و برق دارد و پر از"تابوره" روز دیگر هر دیوارى یک رنگ است و تپه تپه مثلث هاى از همه رنگ، همه ى سطوح را پوشانده. یک گوشه "رادیو گرام هاى فیدلیتى" گوشه ى دیگر تلویزیون، گوشه ى دیگر پیانو براى دختر خانم، گوشه ى دیگر بلندگوهاى "استره ئوفونیک"و آشپزخانه و دیگر سوراخ سمبه ها هم که پر است از فرگاز و رخت شوى برقى و از این خرت و خورت ها به این طریق آدم غرب زده وفادارترین مصرف کننده ى مصنوعات غربى است اگر یک روز صبح برخیزد و بداند که هر چه سلمانى و خیاطى و واکسى و تعمیرگاه است، بسته شده دق مى کند و رو به قبله دراز مى کشد. گر چه نمى داند قبله کدام سمت است. وجود این همه مشاغل و آن همه مصنوعات فرنگى که برشمردم براى او از وجود هر مدرسه و مسجد و بیمارستان و کارخانه اى ضرورى تر است. به خاطر اوست که چنین معمارى بى اصل و نسبى داریم . و چنین شهرسازى قلابى اى. به خاطر اوست که خیابان هاى شهرها و چهارراه هایش با نور وقیح فلورسنت و نئون به صورت آرایشگاه ها در آمده است. به خاطر اوست که کتاب طباخى راه شکم به اسم"راه دل" از چاپ در مى آید، پر از شرح و تفصیل همه ى خوراک هاى پرخامه و پرگوشت که در چنین هواى خشک و گرمى اصلا نمى توان لب زد. غذاهایى که فقط مجوزى است براى مصرف کردن کوره هاى گاز سوز فرنگ ساز... و به خاطر اوست که طاق بازارها را خراب مى کنند. به خاطر اوست که تکیه ى دولت ویران مى شود. به خاطر اوست که مجلس سنا به آن هیولایى ساخته مى شود و هم از این دست است اگر نظامى ها آن قدر زرق و برق دارند و روى سینه شان و دوش شان و به واکسیل بندهاشان به اندازه ى یک دکان خرازى جنس آویخته است .
آدم غرب زده چشم به دست و دهان غرب است کارى ندارد که در دنیاى کوچک خودمانى، در این گوشه از شرق چه مى گذرد اگر دست بر قضا اهل سیاست باشد از کوچک ترین تمایلات راست و چپ حزب کارگر انگلیس دارد و سناتورهاى امریکایى را بهتر از وزراى حکومت مملکت خودش مى شناسد.
* جلال آل احمد/غرب زدگی 1341/ انتشارات فردوس/صص127-132
نویسنده : - » ساعت 12:21 صبح روز پنج شنبه 87 آذر 14