- - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


- - عقل آباد|و شاید همان ناکجا


درباره نویسنده
- - عقل آباد|و شاید همان ناکجا
-
تماس با نویسنده
[مقالات در باشگاه اندیشه]
[English ver]


آرشیو وبلاگ
درباره نیهیلیسم
قاب شیشه‏ای
درباره تکنولوژی
درباره فلسفه
مکاتب ادبی
میز مطالعه
درباره جراید
درباره غرب
درباره قرآن
درباره پوپر
سیاست
ارغوانیه
لاطائلات
یادنامه
وقایع


.::دوستان::.
حسین کاشانی
آنتن!
نائب
در محضر نور
تشریک
زکریا راحل
دهقان فرد
حامد زمانی
محمد نمازی
حامد فتاحی
محمد الیاس
سعید رضایی
سعید اعوانی
محمد میلانی
محمد بطحایی
روح الله رجبی
سهیل اسدی
فرهاد جعفری
محمد منتظری
محمد آل حبیب
محمدرضا باقری
محمد علی زرین
علیرضا رحمانی
رضا عسگریفر
سلمان محمدی
روح الله رشیدی
محمد علی بیگی
سید مجید کمالی
احسان محمودپور
شهاب اسفندیاری
محمود احمدی نژاد
مهدی ابراهیم زاده
سید جعفر حسینی
سید مهدی موسوی
علی رضا مکاریان پور
مسعود مسیح تهرانی
محسن حسام مظاهری
حسن باقری
وحید هاشمی
علی رضا قربانی
محمد علی سافلی
علی رضا عالمی

.::پیوندهای وب گاه::.
حرف ما [28]
پایگاه نشریات [20]
دکتر کچوییان [57]
سنت گرایان [68]
دکتر سروش [176]
رضا امیرخانی [123]
استاد مطهری [46]
علامه جعفری [58]
دکتر خسروپناه [82]
دکتر رضا داوری [134]
آیت الله مصباح [59]
مصطفی ملکیان [119]
دکتر احمد فردید [165]
سید مرتضی آوینی [74]
سید منیرالدین حسینی [78]
[آرشیو(26)]

نغمه


از بروز شدن ارغوان آگاه شوید
 
لوگوی وبلاگ
- - عقل آباد|و شاید همان ناکجا

هر گونه استفاده از مطالب بدون کسب اجازه ممنوع است
v.nasirikia@gmail.com
مدرسه علمیه مشکوه  RSS 

درباره الی
محصول 1387
کارگردان:
اصغر فرهادی
بازیگران: ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی، مانی حقیقی، شهاب حسینی، مریلا زارعی، رعنا آزادی‏ور، احمد مهرانفر، صابر ابر و پیمان معادی
جوایز و افتخارات:
- برنده خرس نقره ای بهترین کارگردان از پنجاه و نهمین جشنواره برلین - 2009
- برنده جایزه بهترین فیلم بلند داستانی از جشنواره تریبکا - 2009
- برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر برای اصغر فرهادی - 1378
- برنده سیمرغ بلورین فیلم منتخب تمشاگران به طور مشترک با "بی پولی" از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر - 1378
- برنده سیمرغ بلورین بهترین صدا از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر برای حسن زاهدی و محمدرضا دلپاک - 1378
- تقدیر از بازی شهاب حسینی از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر - 1378
- کاندید سیمرغ بلورین بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (صابر ابر)، بهترین بازیگر نقش مکمل زن (مریلا زارعی)، بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین، بهترین چهره پردازی از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر

اشاره:
نمی دانم آخرین فیلمی که در سینما دیدم چه فیلمی بود. خودم که فکر می کنم «زیر نور ماه» بود. قبل از آن هم گمان کنم«حمله به اچ3». خلاصه آدم فیلم‏بینی نیستم. البته اگر «فیلم های اتوبوسی» که دیده‏ام را از آن تفریق کنید. خلاصه جا دارد برای چنین پدیده‏ای که احتمالاً-در بهترین حالت- تا 4 سال دیگر اتفاق نمی افتد چیزی بنویسم. اصولاً سینما رفتن مال ما نیست؛ برای از ما بهتران است.
چند خطی نوشته بودم درباره «دل شکسته» که چون «درباره الی» هنوز اکران است، آن را در صف انتشار قرار دادم. احتمالاً چند هفته دیگر بگذارمش اینجا. آرام آرام از جو سیاست زده انتخابات دور می شویم و بازخواهیم گشت به روال سابق.

چرا
باید «درباره الی» بهترین فیلم سال باشد؟! بهترین فیلم چه فیلمی است و چه کسانی بهترین فیلم را انتخاب می کنند؟ اگرپوستر درباره الی بخواهم مشابهی مانند «درباره الی» در میان رمان ایرانی بیاوریم شبیه ترین «کافه پیانو»ی فرهاد جعفری است.  وجه شبه‏شان در این است که بسیاری در مدح ‏شان نوشته و گفته‏اند ولی وقتی کتاب را می خوانی یا فیلم را می بینی بیشتر از یک اثر معمولی نیستند. بی خود به خودتان شک نکنید که شاید شما از لایه‏های پنهان اثر سر در نیاورده‏اید، نه چیزی که از آن اینقدر تعریف می‏شد همین‏قدر که شما آن را یافتید، ساده و بی محتوا. گرچه هر دوی آنها با خیل فیلم ها و رمان‏های زردی که تولید می شوند تفاوت دارند و شاید همین تفاوت‏‏شان این تحسین‏ها را به دنبال داشته است. لیکن وقتی درباره آنها فارغ از دیگران قضاوت کنید به معمولی بودن آنها پی می بریم.

«درباره الی» داستان سه خانواده است که با هم رابطه دوستی دارند و این دوستی‏شان بازمی‏گردد به زمان دانشجویی آنها. بعد از چند سال یکی از دوستانشان [احمد: شهاب حسینی] از آلمان بازگشته و سپیده[گلشیفته فراهانی] مربی مهد دخترش [الی:ترانه علیدوستی] را دعوت کرده تا به همراه آنها به سفر شمال بیاید و با احمد آشنا شود. داستان در یک ویلای کنار دریا رخ می‏دهد. روز دوم الی می خواهد به تهران بازگردد چون به مادرش قول داده که با مقاومت سپیده مواجه می شود. یکی از بچه ها که  کنار دریا در حال بازی است غرق می شود. بچه غرق شده نجات می یابد ولی بعد از نجات او متوجه می شوند الی –که قرار بوده مواظب بچه ها باشد- نیست و غرق شده است. تلاش برای پیدا کردن او به جایی نمی رسد. فردا با مادر او تماس می گیرند تا به محل حادثه بیاید. ولی مادرش از رفتن او ابراز بی اطلاعی می کند. با آخرین شماره روی تلفن همراه او تماس می گیرند. شخص مورد نظر می گوید برادر الی است. لیکن سپیده به احمد می گوید که احتمالاً نامزد اوست، چون الی تک فرزند بوده است! خلاصه هر لحظه بحران شدیدتر می شود. در آخر هم که نامزد الی از آنها می پرسد که الی ماجرای نامزدی اش را به آنها گفته است یا نه، آنها اظهار بی اطلاعی می کنند! و خاطره الی برای او با خیانت توام می شود.

«درباره الی» بنایی است که بر دروغ ساخته می شود، ویران می شود و با دروغی تازه دوباره ساخته می شود. شاید تنها محتوایی که بتوان برای این فیلم متصور بود همین باشد. «درباره الی» از لحاظ فرم اگر بی نقص نباشد کم نقص است. صحنه ها طبیعی و ماجرا اگر دلهره‏آور و با اضطراب همراه است لیکن یک سیر منطقی را دنبال می کند. آنچه «درباره الی» از آن رنج می برد محتواست. ولی آیا محتوا اینقدر مهم است؟! و اصلاً چرا برای ما محتوا از شکل اثر اهمیت بیشتری دارد؟! و مگر سینما برای این ساخته نشده است که مردمان را سرگرم کند؟! و من به شما اطمینان می دهم که این فیلم سرگرم کننده است. شاید توقع ما از فیلم و رمان چیزی بیش از سرگرمی صرف است. چرا؟! نگاه ما به سینما، رمان و تلویزیون مظروفی بوده است که ظرف پیام ما باشد. این دیدگاه حداقل بعد از انقلاب اسلامی بر نگاه ما به آنها سیطره داشته است. لیکن هدف کسانی که اینها در سرزمین شان نضج گرفته است چیزی غیر از این بوده است. نگاه ما به اینها به خیال مان وسیله ای بوده است برای انتقال معارف‏مان به عامه مردم و حتی به جهان. و کجا یافت می شود سینماگری یا نویسنده‏ای که خودش با اسلام مشکل نداشته باشد؟! به نظر انتظار ما از سینما انتظار بی‏جایی بوده و است.

حرف و حدیث‏های «درباره الی» بر دو محورند. اولی ماجرای حضورش در جشنواره فیلم و فجر که مربوط به حضور گلشیفته فراهانی و دومی زمان اکرانش که به جای نوروز در کوران فعالیت های انتخاباتی و جنجال های پس از آن انتخاب شده بود.. در این فضا کسی چندان حال و هوای رفتن به سینما ندارد. ولی معلوم هم نبود اگر در نوروز اکران می شد آیا می توانست در برابر «اخراجی‏های 2» رقابت کند؟! اگر بخواهیم از موضع سیاست زدگی به زمان اکران «درباره الی» نگاه کنیم خواهیم گفت بی شک با وجود تکیه فیلم به «دروغ‏ها» کار، کار کمیته ایکس و موج سیز است که برای القای جو دروغ‏گویی دولت از این هم نگذشته‏اند.

برای ذائقه کسی که فیلم های ایرانی خو گرفته است، پایان ناخوش فیلم یک ویژگی مثبت است. یه نظر پایان های خوش فیلم های ایرانی از این عقیده سرچشمه می گیرد که بیننده برای دیدن فیلم هزینه پرداخت کرده است و بدرقه او با حالت ناراحتی خلاف اخلاق است. به هر حال صحنه پایانی فیلم که همه مشغول هل دادن ماشین و خارج کردن آن از ماسه های کنار دریا دارند، حرف های زیادی دارد.



نویسنده : - » ساعت 8:11 عصر روز یکشنبه 88 تیر 14


اشاره:
این پست کمی طولانی است و از قسمت های مختلف تشکیل شده است. به دلیل مشغله های این روزهای امتحانات به تدریج به روز خواهد شد.
چه کسی به کوی دانشگاه حمله کرد؟!
تاملی پیرامون خشونت در اردوگاه اصلاح طلبان و مظلومیت حزب الله
انزوای حزب الله در نظام ما نیز نشانه‌ی خوبی نیست. هر چند که الحمد لله و المن سایه‌ی مبارک حضرت امام امت همچون ابر رحمتی بر سر ما گسترده است و ما را از بلیات و خطرات حفظ می‌کند، اما به هر تقدیر شکی نیست که اکنون در نظام ما حزب‌الله رفته رفته به انزوای سیاسی کشیده می‌شود و کارها به دل‌باختگان تکنوکراسی واگذار می‌گردد. این نشانه‌ای است از همان سرنوشت محتومی که همه‌ی انقلاب‌های جهان را وا داشته است تا فرزندان خویش را ببلعند... و خدا آن روز را نیاورد
.
دنیا بداند که امت حزب الله فقط امام را و جمهوری اسلامی را می‌خواهد و لاغیر، و در راه این طلب تا پای جان ایستاده است.
(سید مرتضی آوینی/مبانی توسعه و تمدن غرب)
هر کسی برای رای دادن به این و آن دلیلی دارد با عقل و منطق خودش سازگار. کسی هم نمی تواند کسی را بازخواست کند که چرا به این رای داده‏ای و نه آن-گرچه منادیان آزادی وقتی مردم دیگری را انتخاب کردند آنها را به زشت ترین صفات متصفخشونت سانسور شده! کردند. لیکن چه می شود که کسی که خود را حزب اللهی می داند و درد دین دارد ترجیح می‏دهد به میرحسین رای دهد چون معتقد است حزب الله غنچه ای است که هنوز نشکفته و برای ورود به صحنه سیاست آماده نیست. و مگر هدف انقلاب اسلامی حکومت حزب الله نبود نه تکنوکرات های لیبرال؟ این فرد چه بداند و چه نداند تحت تأثیر تبلیغات و تعلیمات همین تکنوکرات ها قرار گرفته است که در هر جایی برای خود جای پایی و روزنه ای برای نفوذ خود تعبیه کرده اند. و آنچه آنها را در برابر احمدی نژاد به اجماع رساند همین واهمه ای است که ریاست دوباره او بر دولت بر دل هایشان مستولی کرده بود. ترس از آنکه ریشه های آنها که در اعماق نظام اسلامی رشد کرده است خشک کند. اینان همان منادیان اسلام امریکایی اند. که مبارزه نهایی ما نه با امریکا که با اسلام امریکایی است که از خود امریکا دیرپاتر است. جمهوری اسلامی از وجود این آقایان کم نکشیده است. بازرگان و بنی صدر در اوایل کار بودند. سخت گیری های امثال موسوی و گنجی چه ضربات مهلکی به انقلاب و مسلمانی مردم نزد و بسیاری کسان را در مقابل جمهوری اسلامی قرار نداد. امروز هم مردم از دست آنها به غذاب است.
امروز هم دار و دسته آقای حجاریان است که اینگونه به اسم بسیج و حزب اللهی امثال کوی دانشگاه را مورد حمله قرار دادند. به راستی چرا عده علاقه دارند مهاجمان به کوی دانشگاه را بسیجی بنامند؟! جز اینکه می خواهند میان بسیج و مردم فاصله بیاندازند؟! و مگر هر کسی که محاسن داشته باشد بسیجی است؟!
کسانی که امروز به کوی دانشگاه و امثالهم حمله می کنند ارازل و اوباشی هستند به سرکردگی امثال سعید عسگر و با خط دهی سعید حجاریان. و آیا از خود پرسیده اید چرا جناب سعید عسگر-ضارت جناب حجاریان- مسئول یکی از ستادهای تبلیغاتی آقای موسوی بود؟!
من علی فضلی را بسیجی می دانم! او که از نزدیک آرامش و وقار و نورانیت او را دیده ام!
آنهایی که امروز با فریاد الله اکبر می خواهند انقلاب کنند چه خیالی در سر دارند؟!
و چقدر ناجوانمردانه است که روزهای آشوب تهران را کسی با تظاهرات‏های انقلاب اسلامی مقایسه کند.
حزب الله مظلوم بوده و هست.
یک روز مورد هجوم تکنوکرات ها بوده است. یک روز مجاهدین خلق.
یک روز خشونت طلب و متحجر خوانده شده است و یک روز مزدور حکومت. و این همه از صبر حزب الله در برابر نفاق نکاسته است و هنوز هم تا پای جان در رکاب اسلام انقلاب مانده است.    

اما شیردلان سپاه حق، حزب الله، آنانند که در شأن مصافشان سوره‌ی «والعادیات» نازل می‌گردد و پروردگار متعال به رزمشان و جرقه‌ی سم ستورانشان بر سنگ‌های جبهه قسم یاد می‌کند. اینان کجا و ترس از مرگ کجا!
(سید مرتضی آوینی/گنجینه های آسمانی)

های! آدولف موسوی!
تأملی پیرامون مفهوم دیکتاتوری و جایگاه میرحسین

وقتی می‏گوییم «دیکتاتور» ذهنمان آدمی را تصویر می کند خشن، زبان نفهم، بی‏سواد، بی‏رحم و ... . مصداق اول هم احتمالاً «هیتلر» خواهد بود.های! آدولف موسوی!
کتاب نیوز -نمی دانم به چه مناسبتی- مقاله ای ترجمه ای منتشر کرده است درباره کتابخانه هیتلر. ولی مگر هیتلر هم کتاب می خوانده؟! هیتلر هر شب حداقل یک کتاب مطالعه می کرده است. و کتابخانه ای هم داشته است به چه بزرگی. بخشی از کتاب ها را به امریکا منتقل کرده اند. جالب است! نه؟!
از این جالب تر رفتار بسیار صمیمانه هیتلر با خانواده اش است.
از این هم جالب تر اینکه
این جناب نقاشی هم می‏کرده! و بیا و ببین تابلوهایش را! حالا قصد ما دفاع از این آقا نیست.
آنچه که ما باید بین آنها تفکیک قائل شویم؛ جانی بودن و خشونت‏طلبی و دیکتاتوری است. دومی، اولی را هم داراست. لیکن در اولی خلاصه نمی شود.به نظر دیکتاتوری همان اندیشمندی است که اولاً دچار جمود و تحجر شده است. به نوعی دچار یک خود برتر بینی شده است و فکر می کند حق تماماً به جانب اوست و دیگران همه باطل محضند. ثانیاً گمان می کند حق دارد برای اجرای اندیشه هایش به هر وسیله ای-حتی کشتن مردم بی گناه- تن دهد.
این دو ویژگی در آقای موسوی جمع شده است.
و خداوند به ما رحم کرد از حکومت این مرد بر ما!
قبول نکردن شکست و تمکین نکردن به آراء اکثریت و زیرپا نهادن قانون و نهادهای مدنی و به آشوب کشیدن جامعه و کشت و کشتار یک طرف ماجراست. شیوه اداره کشور در زمان زمامداری ایشان، شرایط قبول نامزی ایشان در دوره های قبل و درخواست اخیر ایشان برای حضور در تلویزیون نشانه هایی از خوی دیکتاتوری در ایشان است.
چرا باید فردی برای ریاست جمهوری شرط بگذارد که اولاً فرماندهی کل قوا به او سپرده شود و ثانیاً مدیریت صدا و سیما در اختیار او باشد؟! این چیزی غیر از درخواست قدرت است؟! و همین اخیراً پذیرفتن دعوت صدا و سیما مبنی بر حضورش را مشروط می کند به عدم حضور مجری و کارشناس و زنده بودن برنامه. معنای این شزوط چیست؟!
علاوه بر اینکه نمی توان رابطه عمیق ایشان را با برخی عوامل ترور شهید رجایی-امثال بهزاد نبوی، تاجیک، تهرانی و ...- را پنهان کرد. کسانی که با دخالت جناب خوینی‏ها پرونده شان رسیدگی نشد. اضافه کنید به این همراهی سعید حجاریان، سعید عسگر و بازجوی او در وزارت اطلاعات(ضارب/مضروب و بازجو) با جناب موسوی. اگر این ها را که کنار فرمان 8 ماده ای امام(ره) بگذریم دیگر از آقای موسوی تصویر یک فرهنگ دوستِ معمارِ هنرمندِ دوست‏داشتنی نخواهیم داشت.
حالا این را بگذارید کنار اینکه آخر معلوم نشد اینهایی که در خیابان ها آشوب می کنند طرفداران ایشان هستند یا نه؟!
و ما تا به حال ندیدیم و نخواندیم که ایشان این رفتارهای وحشیانه را محکوم کند! چرا؟!
با این دلایل اگر جناب موسوی در انتخابات پیروز می شدند ما شاهد آغاز یک برخورد خشن و متحجرانه با طیف مخالف ایشان بودیم.
با تمام احترامی که برای ایشان قائلم، متاسفم که باید بگویم:
های! آدولف موسوی!


شِرِک به چه کسی رای داده است؟!
تأملی پیرامون تخلفات و تقلبات گسترده در انتخابات
من و یا شاید هیچ کس دیگری معتقد نباشد که در این انتخابات -و انتخابات دیگر- هیچ تقلب و تخلفی صورت نگرفته است. به هآیا شرک هم جزو سبزها بود؟!ر حال وقتی قرار است که فعالیتی به این وسعت و عظمت انجام شود بالاخره احتمال خطا و اشتباه و ... می رود. اما چه می شود که «نامزد شکست خورده» تقاضای ابطال نتایج
را می‏کند؟! معنای این سخن واضح است. یعنی تقلبی به بزرگی 24 یا حداقل 10-15 م رخ داده است. یعنی اگر یک نفر بخواهد این مقدار تعرفه را بنویسد به زمانی حدود 17 هزار ساعت(معادل 19 سال) وقت نیاز دارد! و خوب اگر کسی از امکانات و نفرات دولتی بخواهد استفاده کند شاید زودتر تمام بشود! و شاید صادق جان! (وزیر کشور محترم) داده اسم محمود را روی 20 م تعرفه چاپ بزنند! همان هایی که روز انتخابات چاپ کردند!
امیدوارم دلایل جناب موسوی برای ابطال نتایج را در نامه به شورای نگهبان مطالعه فرموده باشید. شاید تنها 2 مورد از حدود 10 مورد مربوط به فرآیند رای گیری بود و بتواند نتایج را جا به جا کند؛ که آن هم منجر به ابطال تنایج نخواهد شد. استدلال هایی که بعضاً آدم خنده اش می گیرید و این سئوال برایش مطرح می شود که
«آیا واقعاً این آقا 8 سال نخست وزیر جنگ بوده اند؟!»
پروژه «تشکیک در سلامت انتخابات» را چرا و چه کسانی کلید زدند؟ نگاهی که بیاندازیم خواهیم دید امثال آقای تاجزاده-که خود به دلیل تقلب در انتخابات(به عنوان مجری) جرمش اثبات و محکوم شده است- منادیان چنین طرحی بوده اند. طرحی که علاوه بر تخریب وجه نظام و ترویج بی اعتمادی مردم، سلامت انتخابات را در گذشته و آینده زیر سئوال خواهد برد. البته انتخاباتی که اصلاح‏طلبان در آن پیروز نشود!
و به راستی نباید به عقل کسی که چنین استدلالی می کند شک کرد؟
«سبز بازی»
هم که به راه انداختند در این جهت بود. این ایده که ترفندی بود برای اعلام رای زودهنگام شرایط را برای «کولی بازی» بعد از شکست مهیا ساخت. نمی دانم چقدر باید خوش بین بود که رفتار این روزهای موسوی را به حساب سندرم توهم پیروزی او و هوادارنش گذاشت. بنده که فاقد چنین خوش بینی هستم، این ها به حساب حمله به ارکان نظام می گذارم. هر چقدر هم که آقای موسوی قسم بخورد که این کارها را برای نجات جمهوری اسلامی می کند، دم خروس ایشان را نمی توانم نادیده بگیرم.
به راستی طلایه دار تقلب در انتخابات چگونه می تواند از سلامت انتخابات سخن بگوید؟!  
به هر حال به نظر من دلایلی همچون کم آمدن تعرفه، لر بودن خانم رهنورد، صحبت آقای احمدی نژاد درباره هاشمی و ...، استفاده از امکانات دولتی، ترک بودن موسوی و مواردی از این قبیل منتج به ابطال آراء نخواهد شد.
بهترین دلیلی که موسوی می تواند برای ابطال نتایج بیاورد «رای ندادن مردم به اوست»!    

.[به راستی چرا عده ای به راحتی و با قاطعیت اعلام می کنند هیچ گونه تقلبی در انتخابات دهم ریاست جمهوری صورت نگرفته است؟ دفاع مجدانه آنان در حدی است که انسان خیال می کند حضرات از علم غیب برخوردارند
!
من به عنوان یک ایرانی حتی اگر آقایان موسوی و کروبی هم حاضر به ارائه مدرکی در اثبات تخلفات انتخاباتی نباشند، شهادت می دهم که در روز رای گیری با دو چشم خود تقلب آشکاری را شاهد بوده ام. من گواهی می دهم در انتخابات تقلب شده و حاضرم به خاطر این گواهی مشهود خویش، هر خطری را پذیرا باشم.
عصر روز انتخابات وقتی به محل اخذ رای مراجعه کردم مراحل ارائه شناسنامه و اثر انگشت و... به شکل طبیعی انجام پذیرفت اما ماجرا از آن جا شروع شد که برگه سفید رای را روی میز گذاشتم و از ترس قلم های نامرئی با خودکار شخصی خود قصد نوشتن نام کاندیدای مورد نظرم را داشتم.
خودکار را از جیب درآوردم و روی کاغذ تنظیم نمودم. آن موقع کسی در اطرافم نبود. اما جالب است بدانید درست موقعی که اسم نامزد انتخابی ام را روی برگه نوشتم به ناگاه متوجه شدم یکی دو نفر (کمتر یا بیشتر) گردن دراز کرده و در حال سرک کشیدن و خواندن برگه من می باشند. اگر چه بلافاصله لبه کاغذ را برگرداندم اما یقین دارم آنها با همان نگاه اول از محتوای کاغذ مطلع شده اند.
من نه تقلب نموده و نه به کسی تقلب داده ام ولی قسم می خورم آنها از روی دستم تقلب کرده اند.]
اصل مطلب را در اینجا ببینید(+).

پیامدهای «صدا زدنِ مردی از عمق دهه‌ی شصت» برای «بازی در میدان دهه‌‌ی نود!»
تأملی پیرامون جنبه روان‏شناختی مهندس میرحسین موسوی
موسوی در انقلاب اسلامی از آن دست انسان هایی نبوده است که دل در گرو آرمان های انقلاب اسلامی داشته باشد. در دوران خدمتش هم به عنوان یک مدیر اجرایی عمل کرده است. گرچه در جایی همچون شورای انقلاب فرهنگی و یا فرهنگستان هنر مسئولیت هایی داشته است، لیکن نتوانسته است از منظر اهداف انقلاب اسلامی به مسائل بپردازد و همواره درگیر وجه روشنفکری شخصیت خویش بوده است.
پیش از درباره نسبت ما با امثال فرهاد جعفری مختصری نوشته بودم. همراهی ما با امثال او نمی تواند زیاد به طول بیانجامد. تفاوت هایی که از لحاظ بنیادین با اندیشه های او داریم عمیق تر از آن است که به صرف حمایت از احمدی ن‍ژاد در یک هم مسیر شویم. اما آنچه نظر بنده را نسبت به ایشان قریب به 180 درجه تغییر داد نوع نسبت ایشان با حقیقت مسائل بود. شاید مهمترین وی‍ژگی او عدم وابستگی اش به احزاب سیاسی، سازمان های دولتی و یا هر نقطه ای است-لااقل تا آنجا که من می دانم- که او را مجبور به حمایت از جریانی کند. به خاطر همین وی‍ژگی اش گمان می کنم بعید نیست حتی در اندیشه هایش تغییراتی رخ دهد.
متن زیر گزیده ای از یکی از مطالب او درباره وقایع اخیر است. از این جهت که به برخی ویژگی های شخصیت موسوی پرداخته است انتخاب شده است.
[...]

«
زیباترین و دموکراتیک‌ترین شعارها و مطالبات»، در دستانِ مردانی که از چنان دهه‌ی پرخشونتی می‌آیند (حتا اگر منبع لایزالی از حسن‌نیت و خیرخواهی باشند) به‌معنی واقعی کلمه «تلف» خواهند شد. چون با «ابزارهای همان دهه» خو گرفته‌اند و نمی‌توانند ابزارهای دیگر و تازه‌تری بردارند که به‌کار «دهه‌ی نود» بیاید. می‌خواستم به‌شان گوشزد کنم که «چنان مردانی، راه‌حل‌هاشان هم به همان اندازه کهنه است که ابزارهاشان».
تقصیری هم متوجه‌شان نیست. آنها در «انگاره‌های غالب دهه‌ی دوست‌داشتنی خود» منجمد شده‌اند و هرگز نتوانسته‌اند و نمی‌توانند که پیش بیایند. «میرحسین موسوی» یکی‌ش ....
(به رفتارهای اپوزیسیونی هم که از آن دهه تغذیه کرده است دقت کنید
. کمترین تفاوتی می‌بینید؟!)
به این معنی بود که معتقد بودم و هستم که «محمود احمدی‌نژاد» به «حال» نزدیک‌تر و از آن سه تن دیگر، برای «دهه‌ی‌نود» مناسب‌تر است.
[...]
به رفتارهای «میرحسن موسوی» در عرض همین دو ماه گذشته نگاه کنید تا خودتان هم ببینید که او، حتا حالا که سی سال از روزهای انقلاب‌کردن خودش می‌گذرد و تقریباً تمام ایرانیان دریافته‌اند که یک انقلاب دیگر چه هزینه‌ها و مخاطراتی دربر دارد؛ برای حل مسئله‌ای تا بدین حد ساده و روشن اما حقیقتاً مهم، راهکاری جز «راه‌کارهای انقلابی - سنتی» در آستین ندارد!
«
نامه نوشتن به علماء و مددخواهی از مراجع مذهبی و تحریک احساسات آنها»، «به خیابان کشاندن هواداران برای ترساندن حاکمان»، «تظاهرات خیابانی همراه با شعارهای نوستالژیک انقلاب اسلامی»، «توصیه به الله‌اکبر بر فراز پشت‌بام‌ها»، «قهر انقلابی» و «حاضر نشدن در جلسه‌ی مذاکره و گفتگو با شورای نگهبان به رغم دعوت ایشان»، «صدور بیانیه‌های احساسی»، «توصیه‌ی هوادارن به پوشیدن لباس سیاه در سوک کشته‌شدگان» و ... مانند آن.
که البته تقریباً (تاکید می کنم: تقریباً) هیچ‌کدام این ابزارها، ابزارهای خشونت‌آمیزی نیستند. اما از آنجا که «تداعی‌کننده‌ی انقلاب»‌اند نه «مبارزه‌ی مدنی و مسالمت‌آمیز مدرن»، نمی‌بایست به‌کار گرفته شوند تا مبادا آن تداعی ذهنی، عینیت یابد.
گمان می‌کنید اگر او همین فردا به حکومت برسد، سایر مشکلاتش را چگونه حل خواهد کرد؟! جز با توسل به همان ابزارها و انگاره‌هایی که در «دهه‌ی شصت» آموخته و هرگز از آنها جلوتر نیامده است؟!
حقیقتاً متحیرم که آقای موسوی، با خودش چه فکر می‌کند و به‌فرض ثمربخش بودن این قبیل اقدامات انقلابی‌گونه‌اش، «چه طرحی برای آینده» دارد؟!
از او مهم‌تر «برخی از شما معترضین». شما «چه طرحی برای آینده» دارید؟! وقتی به‌فرض «محمود احمدی‌نژاد» را به زیر کشیدید؟!
بگذارید با قاطعیت بگویم که:
تقریباً هیچ. بازهم شماری از ایرانی‌ها، بدون داشتن تصور دقیق و روشنی از آینده، به هیجان آمده‌اند و با خود می‌گویند «فقط اینها بروند. هرچه شد، شد!»
تا همین‌جا هم؛ دریغا که انگاره‌ی «انقلاب – ضدانقلاب» دوباره زنده شده و سربرآورده است. و متاسفانه؛ باید که منتظر پیامدهای مهلکِ سربرآوردن دوباره‌ی این انگاره‌ی خون‌بار‌باشیم
.
مردی که فقط دوهفته‌ی قبل در مصاحبه با «نیوزویک» گفته بود: [فکر نمی‌کنم در انتخابات‌های ایران، تقلب به معنی خاص کلمه وجود داشته باشد یا بتواند تاثیرگذار باشد. خود من هم در دوران مسوولیت ریاست جمهوری چند انتخابات را برگزار کرده‌ام. البته نقص‌هایی وجود دارد که باید مرتفع شود.‍]
. کل مطلب را اینجا ببینید(
+).



نویسنده : - » ساعت 8:0 عصر روز یکشنبه 88 خرداد 31


انتخابات دهم هم تمام شد. نمی خواهم و البته هم نمی توانم خوشحالی خود را از نتیجه انتخابات ابراز نکنم. و شاید اگر موسوی اکثریت را به دست می آورد لحن سخن چیز دیگری بود. گرچه من به پیروزی میرحسین و اوضاع بعد از او هم اندیشیده بودم. در انتخابات عناصر و اتفاقات کوچک و بزرگی مؤثر بودند، و کسی هم نمی تواند ادعا کند در تحلیل خود همه آنها را در نظر گرفته است. آنچه در اینجا به آن می پردازیم تحلیلی است نه چندان حرفه ای و کوتاه از برخی شخصیت های مهم. من از آن دسته آدم هایی نیستم که مشارکت مردم را بگذارم به پای تجدید پیمان با آرمان ها و این قبیل مسائل. این را خم نمی خواهم تحلیل کنم که چرا «هر کس به جز احمدی نژاد» تبدیل شد به «هیچ کس به جز احمدی نژاد».
1. مقام معظم ره‏بری
(یا همان آقای خودمان). بی شک یکی از هماهنگ ترین دولت ها با مواضع رهبری دولت نهم بود-اگر نگوییمجانم فدای رهبر! هماهنگ ترین. شاهد مثالش هم اولین دیدار هیئت دولت با مقام معظم رهبری و اشاره های ایشان در سخنرانی های مختلف. بی گمان جانب داری های مقام معظم رهبری از دولت نهم در برابر مخالفان به خصوص در سفر کردستان و اشاره به سیاست خارجی عزت مند دولت در سالگرد ارتحال امام(ره) در آرای احمدی نژاد مؤثر بود. علاوه بر آنکه ایشان در برابر موضع احمدی نژاد درباره هاشمی و نامه اخیر او هم موضعی اتخاذ نکردند. و همین سکوت کار خودش را کرد.
2. اکبر هاشمی رفسنجانی؛
نفر اول غایب رقابت انتخابات. همانطور که احمدی نژاد در مناظره ها به آن اشاره کرد با میرحسین رقابت نکرد. حضور کارگزاران، جاسبی، فرزندان هاشمی در ستاد موسوی، کرباسچی در ستاد کروبی و خود محسن رضایی به وضوح دخالت هاشمی و صف آرایی او در مقابل احمدی نژاد را نشان می دهد.
نامه او در روزهای پایانی و تهدید به آشوب های خیابانی هم تیر خلاصی به خودش بود. هاشمی باید تصمیمخداحافظ هاشمی! بگیرد و تکلیف خودش را مشخص کند. او یا باید همچون رهبری صریحاً از جناح و فردی حمایت نکند و وارد بازی های انتخاباتی نشود و یا اگر وارد می شود دیگر نباید توقع داشته باشد که با او همچون یکی از ارکان نظام، ذخایر انقلاب و این قبیل عنوانین برخورد کنند. بالاخره ورود در این عرصه فحش خوردن و ناسزا شنیدن هم دارد. علاوه بر آن باید مشخص کند که
آیا اشرافیت خوب است یا نه؟! اگر خوب است پس چرا از این برچسب می گریزد؟ و اگر بد است چرا اینگونه زیست می کند؟ بحث اینکه از کجا آورده است یک بحث ثانوی است.
احمدی نژاد با رای مردم از مهلکه نجات یافت. گرچه من بعید می دانم هاشمی دست از سرش بردارد.رئیس جمهور دوست داشتنی!
3. احمدی نژاد.به نظر من احمدی نژاد
اولین رئیس جمهور دوست داشتنی ایران است. یعنی مردمی هستند که فراتر از رابطه رئیس جمهوری او را دوست دارند. این چیزی است که مخالفان او چه بخواهند و چه نخواهند باید باور کنند. این چیزی است که با دستمال سبز و این قبیل مسائل تفاوت دارد. پیش از این حضور ارکان نظام در جامعه آن قدر تصنعی بود که مردم باورشان شده بود که اینان تافته جدا بافته اند. و این یکی از تابوهایی بود که احمدی نژاد شکست.
24 میلیون نفر به احمدی نژاد رای دادند. این رای نباید او را به اشتباه بیاندازد که همه این افراد از همه کارهای او دل خوشی دارند و با آنها موافقند. نه! بلکه این افراد او را به دیگران ترجیح داده اند! کسی نیست که اذعان نکند که اقتصاد ایران نیازمند یک جراحی بزرگ است. و جسارت این جراحی تنها در احمدی نژاد وجود دارد نه هیچ کس دیگر. آنچه در دولت نهم مغفول ماند و باید بیشتر از اینها به آن پرداخته شود فرهنگ است.
فرهنگی که آینده به آن بستگی دارد.
4. موسوی؛
مردی از عمق دهه شصت. و مشکل بزرگ میر حسین این بود که هنوز در حال و هوای آن دوران بود. میرحسین گر چه با شعار اخلاق آمده بود لیکن بی اخلاق ترین نامزد این دوره و عامل ایجاد بد اخلاقی در جو انتخاباتی این دوره بود. میرحسین و حامیانش کوشیدند تا با توهین و تمسخر دولت نهم را سیاه جلوه دهند. لیکن حضور مردم نشان داد که جز عده ای حرف آنها را باور نکرده است. موسوی یار ذخیره جناح چپ و اصلاح طلبان در حد و قواره ریاست جمهوریمردی که ناموس داشت! بود. به نظر من میرحسین نمی توانست شیوه دیگری به غیر از تخریب رقیب اتخاذ کند و البته نتیجه آن را هم به جان خرید. مردم نشان دادند آن قدر هم که او می گوید تورم سفره هایشان را کوچک نکرده، مردم نشان دادند آن قدر هم که او می گوید فضای ناامیدی در جامعه وجود ندارد. آن قدر هم که او می گوید در زمان او چندان هم بهشان خوش نگذشته است. بر خلاف تکیه حامیان او بر تأییدات امام؛ مردم نشان دادند که خودشان می توانند تصمیم بگیرند. و کدام آدم عاقلی می آید به یک نخست وزیر جنگ رای بدهد؟!
چیز دیگری که در دوره مورد توجه بود
خودبینی دیگر آقایان و توکل بر خدای احمدی نژاد بود. آنچه سیاست اسلامی باید به سمت آن پیش برود. من بد اخلاقی های انتخابات این دوره را می گذارم به حساب تعلق نظام سیاسی ما به سیاست مدرن.
بهتر است آقای موسوی به جای داد و بی داد از تقلب در انتخابات
مثل آدم ها متشخص و دموکرات به احمدی نژاد تبریک بگوید و رقابت را تمام شده بداند و با بدخواهان انقلاب هم نوایی نکند.
5. حامیان موسوی؛ سبزپوشان پریچهر. من معتقد نیستم که حالا اگر کسی چندان مقید به حجاب نیست فاحشه است. بررسی این موضوع مجال دیگری می طلبد. ولی حامیان موسوی از لحاظ تقیدات مذهبی از متوسط حامیان احمدی نژاد پایین تر بودند. این چیزی است که چندان نیاز به مدرک و دلیل ندارد. چیزی است همه ما با آن سر و کار داشته ایم.
6. روشنفکران، هنرمندان،بازیگران و ...؛
سودای شهرت. اگر بر این نکته واقف باشیم که گروه های خاص اجتماعی و مذهبی، اعم از مراجع، ورزشکاران، هنرمندان، فیلسوفان و ... نوعی سرمایه اجتماعی محسوب می شوند نباید اجازه داد که آنها را برای تبلیغات انتخاباتی استفاده کنند. نمی دانم حامیان موسوی چه فکری درباره مردم کردند. خوب حالا مگر اگر زیزیگولو و یا بهاره رهنما و هر آدم محترم دیگری بیاید بگوید به فلانی رای بدهد مردم می روند به او رای می دهند؟! آنچه این روزها برایم تعجب آور بود امثال داوری و یا جمادی بود که از موسوی حمایت کرده بودند! به خود دکتر داوری وقتی اندیشمندان قومی وارد سیاست می شوند نباید چندان از آنها انتظار داشت.
7. کرباسچی. به نظر کروبی نیابتا از طرف کرباسچی نامزد شده بود. گرچه رای کرباسچی به موسوی حرف زیادی داشت. تفکر سنتی و روحانی بودن کروبی چیزی نیست که با حقوق بشر و دانشجوی ستاره دار و ... جمع بشود. یا مثلاً دغدغه چند نفر از دانشجویان ستاره دار بودن دانشجویان است؟ یا کلاً چند درصد آرا را دانشجویان تشکیل می دهند؟ به نظر من کروبی فرصت را فراهم کرد برای بیان برخی مسائل و نشان دادن برخی چهره ها که کم کم داشتند به فراموشی سپردهد می شدند، که در حال عادی امکان بیان آنها نبود. حالا مگر چند نفر عمادالدین باقی را می شناسند؟! من نمی دانم کروبی چه فکری کرد که فردی مثل کرباسچی را
پرونده فساد مالی او به اثبات رسیده است را به عنوان معاون اول خود معرفی کرد؟! کروبی تجربه چندباره شکست احزاب خود ساخته بود.
8. اگر من استراتژیست(!) اصلاح طلبان بودم!
اگر بخواهی در چارچوب منطقی نگاه کنی ورود این چنینی اصلاح طلبان در این انتخابات
حماقت محض بود، از هر لحاظ. دوسید خندان! چالش اساسی که اصلاحات با آن روبروست یکی نداشتن مهره جدید همچون خاتمی است که نداشتن سابقه هر رفتاری از او برای مردم پذیرفتنی باشد-و ویژگی هایی که هدف متن بررسی آنها نیست. دوم نداشتن حرف و سخن تازه است و غلبه جو روشنفکری بر اکثریت اصلاح طلبان. که به وضوح در این انتخابات به چشم می آمد. این دو چالش را اگر کنار حضور احمدی نژاد برای دوره دوم و عملکرد او بگذاری ورود اصلاح طلبان با تمام قوا استقبال از شکست بود. در صورتی که اگر اصلاح طلبان در غیاب نامزد شاخصشان به سم پاشی علیه احمدی نژاد می پرداختند می توانستند از آرا و مشارکت مردم بکاهند و خود را برای دوره آینده در غیاب احمدی نژاد آماده کنند. با این رویهای که اصلاح طلبان اتخاذ کردند علاوه بر به صحنه آمدن آرای خاموش به سمت میرحسین، عده ای از آراء هم به سمت احمدی نژاد فعال شدند. علاوه بر آنکه بسیاری هم مصمم تر از گذشته به او رای دادند. افزون بر اینکه جمع شدن قدرت و ثروت در یک سو، برای اکثریتی که از وضع معیشتی متوسطی برخوردارند سئوال برانگیز است.
لیکن این یک روی سکه است. احمدی نژاد در طول این چهار سال آن قدر منافع باندهای قدرت و ثروت را به خطر انداخت که آنها این ریسک را بپذیرند و اینگونه وارد عرصه شوند و یک مشارکت 82 درصدی را هم به کارنامه دولت نهم اضافه کنند. شاید آن قدر فشار احمدی نژاد بر منابع مالی اصلاح طلبان و فعالیت های او در عرصه های اقتصادی-سیاسی زیاد بود که آنها احتمال دوام آوردن تا 4 سال دیگر را به خود نمی دادند.
دوباره می گویم که چه خوب است که موسوی و کروبی مثل آدم های متشخص بد اخلاقی ها را کنار بگذارند و به احمدی نژاد تبریک بگویند و این قدر آب به آسیاب دشمن نریزند.
||بعدالتحریر: 1. 48 ساعت است که SMS ها قطع است. اغلب سایت های حامیان موسوی فیلتر شده است. احتمالاً این روند تا 24 یا 48 ساعت آینده ادامه دارد. من این را می گذارم به حساب پیشگیری از وقوع جرم و حفاظت از امنیت ملی(!).|2.بازی های اینترنتی و راه اندازی انبوه سایت ها و وبلاگ ها هم کمکی به موسوی نکرد.|3. بعد از اعلام نتایج خیلی از کسانی که به موسوی رای دادند ابراز پشیمانی می کنند و می گویند دیگر در انتخابات شرکت نمی کنند. گمان کنم اصلاح طلبان حداقل 10 درصد از رای ذخیره شان را برای انتخابات آتی از دست دادند.|4.موسوی در اقدامات اخیر خود خوی دیکتاتوری خود را نمایان کرد! کدام اخلاق؟! کدام احترام به مردم؟!|5. آقای موسوی اگر می گفتید قرار است زن و بچه مردم را به خاطر رای نیاوردن بکشی و به کشتن دهی حتماً به شما رای می دادیم! بنده شخصاً حاضرم رای‏مان را به شما منتقل کنم!



نویسنده : - » ساعت 9:13 عصر روز شنبه 88 خرداد 23


احمدی نژاد در حال دیدن کاریکاتور خود-کدام انقلاب اقتصادی؟
گمان کنم بینندگان مناظره دیشب به این نتیجه رسیدند
حتی به دلیل حرکت به سمت وضع اقتصادی بهتر هم نمی توان به کس دیگری به جز احمدی نژاد رای داد! اگر کسی کمی با ساختارهای اقتصادی و صنعتی کشور سر و کار داشته باشد می داند که اقتصاد ما چند عقده بزرگ سرطانی دارد که تا عمل نشود هر چقدر هم که رئیس دولت اقتصاددان و دولتش نخبه باشند نمی تواند کشور را به جایی برسانند. مثلش مانند حباب ها بورسی، بنزین، یارانه ها، رانت ها و ... . قطعاً حل چنین مسائلی آدم با جرأت می خواهد. گرچه مانند گذشتگان می شود خود را به درد سر نینداخت و کاری به کارشان نداشت-و اصولاً سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند. ولی اگر می خواهیم بالاخره اقتصاد و صنعتمان از این وضعیت نابسامان-که برخی می خواهند به زور ثابت کنند یک زمانی به سامان بوده است- در بیاید باید درد و خونریزی این تحول را بپذیریم. قدم اولش بنزین بود. احمدی نژاد ثابت کرد مرد کارهای بزرگ است.
هر عقل سلیمی می گوید سد بزرگ پیشرفت صنعت ما و کاهش مصرف، یارانه است. یارانه ای که به من و شما می دهند تا در زمستان دمای خانه را به 35 درجه برسانیم و از فرط گرما مجبور شویم پنجره ها را باز کنیم. یا خانه یمان را چراغان کنیم و ... . و یارانه ای که به صنعتگر اجازه نمی دهد برای کم کردن مصرف کارخانه خود کاری بکند. و جالب این است که هیچ یک از نامزدها-جز احمدی نژاد- چنین طرحی ندارد. و جناب آقای موسوی هم با آن عقل سلیمش می آید برنامه کاهش مصرف تنظیم می کند! یک عاقلی نیست بیاید به او بگوید که این طرح برای کشور فقط هزینه دارد که آخرش هم برای مردم هیچ ندارد!
گویا نامزدها
هر چقدر امید پیروزیشان کمتر است طرح های تخیلی تری ارائه می دهند. موسوی که عملاً هیچ برنامه ای ندارد. رضایی که هنوز نمی داند این صندوق توسعه ملی اش چیست و قرار است کجا سرمایه گذاری بکند که بتواند با سود حاصل از آن نفری 100 هزار تومان به هر ایرانی بدهد. و کروبی هم معلوم نیست اگر قرار است پول نفت را تقسیم کند کشور را با چه بودجه ای اداره می کند؟
جالب آنجاست که
اقتصاد احمدی نژادی صدقه ای است و دیگران نه!
در آخر بگویم که کسی جز احمدی نژاد جرأت
تغییر اقتصادی را در کشور ندارد! و او این را ثابت کرده است!
-کدام اخلاق؟!
موسوی از همان آغاز کارش
ثابت کرد که قصد کرده است که علاوه رواج بداخلاقی در فضای انتخاباتی، بداخلاق ترین نامزد انتخاباتی هم باشد. و این حلقه با فیلم دومش تکمیل شد. رفتاری که با مجری در مناظره با کروبی از او سر زد، نشان کامل خوی دیکتاتوری میرحسین بود. هویت پریشان میرحسین که جلوه های مختلفی از او را دیده ایم چگونه می خواهد فرهنگ ما را سامان دهد؟ آدمی که تاب یک تذکر قانونی یک مجری برنامه ندارد! کدام اخلاق؟! کدام قانون؟! دیگر اشاره نکنیم به رفتارهای موسوی و دروغ هایش! و مناظره مسخره اش با کروبی که عملاً به محاکمه ناجوانمردانه احمدی نژاد تبدیل شده بود!
کدام سیاست خارجی؟!
تایید سیاست خارجی دولت نهم آن هم در نزدیکی انتخابات توسط مقام رهبری چیزی نیست که بگذاریم به حساب حمایت رهبری از دولت ها. تاییدی که اگر مخالفان احمدی نژاد کمی از تعصب رها می شدند آن را حق می یافتند. نمی دانم چه کسانی واقعا فهمیدند موسوی در سیاست خارجی چه می گوید! او عملاً اهداف انقلاب اسلامی را به عنوان انقلاب جهانی نادیده گرفت. علاوه بر آنکه برخی حرف هایش مبنی بر عدم حمایت از برخی از کشورها را فقط می توان به حساب ساده انگاری و سطحی نگری گذاشت. هر عاقلی می تواند بفهمد که رابطه با با کشورهای اروپایی برای ما نفع اقتصادی ندارد. ولی نمی دانم چرا موسوی نمی خواهد این را بفهمد.
-دروغ گو خائن است و خائن ترسوست!
و مصداق سخن احمدی نژاد، موسوی بود در مناظره با حمدی نژاد
که از ترس صدایش به لرزه افتاده بود.
حرف آخر
اغلب طرفداران دانشجویی که از احمدی نژاد می شناسم و یا آنها صحبت کرده ام معتقدند که او اشکال های-که شاید هم کم نباشد-دارد و این طرفدارایشان به یک
هواداری کور مبدل نشده است. ولی آنچه من در طرفدارن میرحسین دیده ام چیز دیگری بود.
** اگر برای رأی دادن به احمدی نژاد هیچ دلیلی جز
جمع شدن باندهای قدرت و ثروت در مقابل احمدی نژاد وجود نداشت، باز هم به احمدی نژاد رای می دادم!
از این قبیل:
+او سبز است و سپید است و قرمز است
+انقلابی هستیم چون محافظه کاریم
+آن مرد هرگز دروغ نمی گفت(آن مرد رسانه نداشت/آن مرد هزینه پوستر نداشت و ...)



نویسنده : - » ساعت 3:22 عصر روز سه شنبه 88 خرداد 19


درود بر مستضعفان تاریخ!مناظره نفس گیری بود. هنوز صبح نشده است پایگاه های حامیان دو نامزد این مناظره را پیروزی خود قلمداد کردند-و خواهند کرد. ولی آنچه روی داد فراتر از یک مناظره بود. نمی خواهم احساسی بنویسم. لیکن بی شک این مناظره در تاریخ معاصر ایران ثبت خواهد شد. احمدی نژاد با میرحسین مناظره نکرد. میرحسین به هیچ یک از سئوالات احمدی نژاد حداقل درباره دوران نخست وزیریش پاسخ نگفت. موسوی که مدت طویلی است به مدد حامیانش بدون حضور احمدی نژاد و دولتمردانش آنها را به باد توهین و افترا و تمسخر گرفته اند احمدی نژاد را به تهمت زدن متهم کرد. گرچه اشتباه استراتژیک آنها این بود که تمام تهمت ها را پیش از مناظره لو داده بودند و دستشان خالی بود. بگذریم.
سخن احمدی نژاد
مرز میان حق و باطل، اسلام سرمایه داری و اسلام مستضعفان و پابرهنگان را مشخص کرد. او ثابت کرد که با کسی عقد اخوت نبسته است. مردم دیگر داشتند از مشاهده این چنین فری در میان مسئولان ناامید می شدند.
این طور تصور نکنید که با زیر سئوال رفتن
هاشمی و اعوانش انقلاب بر باد رفت. احمدی نژاد گرمای تازه ای بر کوره انقلاب انداخت که مفسدین اقتصادی از ترس و واهمه آن رنگ از رخساره شان پرید. میرحسین نمونه خوبی بود از کسانی که در دادگاه ملت محاکمه خواهند شد. نظام اسلامی حوادثی گران بارتر از این را هم از سر گذرانده است. بی شک هاشمی بلند مرتبه تر از منتظری برای انقلاب نیست.
به راستی تاریخ تکرار می شود!
مردم سخن موسوی را باور نخواهند کرد که قوه قضاییه ای که شهرام جزایری را نمی تواند محاکمه کند هاشمی را محکوم کند! آیا به راستی کسی تا به حال حاضر به سئوال از هاشمی بود؟!
احمدی نژاد
سخت ترین، لیکن بهترین راه را انتخاب کرد. گرچه برخی گمان کنند احمدی نژاد دن کیشوت وار بر مافیای قدرت و ثروت حمله برده است، ولی حمایت همین مافیاها از میرحسین، کروبی و رضایی نشان داد که چندان هم از حمله احمدی نژاد بی نصیب نمانده اند.
امروز آنچه
سال ها مردم در این سوی و آن سوی و دهان به دهان می گفتند از زبان رئیس دولتشان در رسانه ملی شنیدند. آنچه در مخیله هیچ بنی بشری احتمال آن نمی رفت. گر چه سخن احمدی نژاد برای کسی تازگی نداشت. ولی اراده حق بر این تعلق گرفت و شد؛ آنچه شد.
موسوی
نباید از مردم انتظار داشته باشد که باور کنند کسانی که برای رأی آوردن او میلیاردی هزینه می کنند و از آبروی خود برای او مایه گذاشته اند، در دولت او به قدرت نخواهند رسید.
آیا موسوی نباید به خود شک کند که
چرا احزاب در ظاهر مخالف در حمایت او دور یک سفره جمع شده اند؟!
احمدی نژاد هستی نظام را بر باد داد تا کاه و گندم جدا شوند! گرچه این مسئله برای نظام گران تمام خواهد شد ولی بی شک در افق انقلاب اسلامی بی تأثیر نخواهد بود و جان تازه ای به نظام دمیده خواهد شد تا مردم بیش از گذشته از نظام حمایت کنند.
آنچه در این اوقات به انسان آرامش می دهد
احساس مدیریت حضرت ولی عصر بر زمان است! همین.

||بعدالتحریر:1.سخنان احمدی نژاد یک طلب همگانی برای مبارزه با مفسدین اقتصادی در مردم ایجاد کرد. امیدوارم حداقل برای نامه هاشمی به عربستان مدرک قابل قبولی داشته باشد|2.موسوی در مناظره با رضایی/موسوی به آنچه خود گفت عمل نکرد و در حالی که شخص مورد خطابش حضور نداشت بر او تهمت زد. خوب لااقل به حرف خود وفادار می بود. او این حق قانونی را به احمدی نژاد داد تا درباره او صحبت کند. هنوز هم معتقدم حرف های احمدی نژاد نه تجسس بود و نه تهمت-به زعم میرحسین. و او یکی از بزرگ ترین نهی از منکر های تاریخ دولت اسلامی را انجام داد.|3.موسوی حتی نتوانست به سئوالات رضایی پاسخ بدهد!|4.خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدیهای دیگران را اظهار کند مگر به او ظلم شده باشد.(سوره نساء؛148)|5. نمی دانم حامیان موسوی مردم را «چیز» فرض کرده اند. چرا باید مردمی که عکس های و فیلم های خانم زهرا رهنورد را بارها و بارها با وضع نه چندان مطلوب دیده اند از نشان دادن یک عکس3*4 سیاه و سفید روی پرونده آموزشی به رگ غیرتشان بر بخورد؟!|6. چرا موسوی از پیام 8 ماده رهبری چیزی نمی گوید؟!|7. توهین دوباره اصلاح طلبان به آیت الله مصباح توسط محتشمی::احترام به روحانیت را در حامیان میرحسین دیدیم!| 8. سایت انتخاب 10-از حامیان موسوی- به اشتباه خود اذعان کرد(شاید هم هک شده است! الله اعلم.)(اینجا را ببینید!)|9. پروفسور زهرا رهنورد(!) چرا شکایت نمی کند؟||
از این قبیل:
+«چیز»هایی که میرحسین نباید می گفت
+صلاح مملکت خویش مردمان دانند



نویسنده : - » ساعت 2:55 صبح روز پنج شنبه 88 خرداد 14


روزگار آشفته ای است، روزهای انتخابات. همچون روزهای نبرد حق و باطل است. نه اینکه گمان کنید که خدای ناکرده به کسی صفت باطل داده باشم! نه؛ از آن جهت که آنچنان گرد و غباری به هواست که انسان نمی تواند حق را بشناسد. و این روزهاست که شاید بتوان حال مردمان زمان حضرت امیر(ع) و اباعبدالله را درک کرد-گرچه نمی توان به آنها حق داد. روزهایی که باطل چنان خود را شبیه حق می گرداند و حق چنان در حجاب فرو می‏رود که شناخت هر کدام کار دشواری می شود. بالاخره این روزها از هر جهت روزگار عبرت است. گرچه با چند قرینه ساده می توان حق را شناخت. توصیه‏ام این است که در دام جزئی نگری و تعمیم جزء به کل نیافتید که چاه ویلی است!
بیانات در دیدار مردم مریوان26/2/1388

اینى که یا مسئولان ما، یا در دوره‏هاى انتخابات مثل وضع کنونى، نامزدهاى انتخاباتى ما براى جلب توجه دیگران حرفهاى غربى‏ها را تکرار کنند، این هیچ امتیازى محسوب نمیشود. امتیاز این نیست که ما آن چیزى را بگوئیم که غرب مى‏پسندد. اینها کسانى‏اند که با فکر ایرانى، فکر اسلامى، هویت اسلامى و ایرانى مخالفند.
بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان‏27/2/1388

- عده‏اى می خواهند مطلب را واژگونه نشان بدهند؛ اعتراض میکنند آقا! چقدرمی گوئید مرگ بر فلان، مرگ بر فلان. اعتراض می کنند چرا جنایات آمریکا را یا صهیونیستها را یا هم‏پیمانانشان را در تریبونهاى جهانى علنى مطرح می کنید. باید مطرح کرد، باید گفت. ملتها درس می گیرند. امروز و در دوران عظمت اسلام، سربلندى نظام اسلامى و سربلندى ملت ایران به خاطر مواضع ضد استکبارى‏اش، آدم مى‏بیند اگر کسى در تریبونهاى جهانى در مقابل آمریکا و اسرائیل و صهیونیسم و هم‏پیمانانشان بایستد و صریح حرف بزند، یک عده‏اى این جا خجالت می کشند! دست به دست هم می مالند ومی گویند: آقا! آبرویمان رفت! مثل همان خجالت کشیدنى که در دوران طاغوت، از نمازخواندن یکى می بردند. چرا خجالت بکشیم؟! مواضع صریح ملت ایران – و بخصوص جوانها - در مقابل ظلمها و ستمهاى بین المللى هرگز نبایستى متوقف بشود.
بیانات در دیدار مردم بیجار28/2/1388
ملت ایران در انتخاب هاى خود - معیارهاى انتخابات را من آن روز عرض کردم، این هم مکمل آنهاست - توجه کند؛ کسانى با رأى ملت سر کار نیایند که در مقابل دشمنان بخواهند دست تسلیم بالا ببرند و آبروى ملت ایران را ببرند. کسانى سر کار نیایند که بخواهند با تملق‏گوئى به غرب، به دولت هاى غربى، به دولت هاى زورگو و مستکبر، به خیال خودشان بخواهند براى خودشان موقعیتى در سطح بین‏المللى دست و پا کنند. اینها براى ملت ایران ارزشى ندارد. کسانى سر کار نیایند که دشمنان ملت ایران طمع بورزند که به وسیله‏ى آنها بتوانند صفوف ملت را از هم جدا کنند، مردم را از دینشان، از اصولشان، از ارزشهاى انقلابى‏شان دور کنند. ملت باید آگاه باشد. اگر کسانى بر سر کاربیایند که در مراکز گوناگون سیاسى یا اقتصادى به جاى اینکه به فکر ادامه‏ى راه امام و ارزشها و اصول ترسیم شده‏ى به وسیله‏ى امام باشند، به فکر به دست آوردن دل فلان قدرت غربى و فلان مستکبر بین‏المللى باشند، براى ملت ایران مصیبت خواهد بود. این آگاهى براى ملت لازم است.
عیسی سحرخیز(مدیر کل مطبوعات وزارت ارشاد دولت خاتمی) در گفتگو با بی بی سی:
سفر مقام رهبری به کردستان، یک سفر انتخاباتی به نفع احمدی نژاد است.
+
رادیکال دیروز؛ روشنفکر دیروز/درباره تضاد شخصیتی میرحسین موسوی/در عباد
+ عجیباً غریبا/اعتراف صریح و بی پرده رئیس ستاد موسوی به حمایت مالی جاسبی، هاشمی ها، بهایی ها و ...

حاشیه: خدا را شکر این یکی دروغ نمی گوید!



نویسنده : - » ساعت 7:51 عصر روز چهارشنبه 88 خرداد 13



کار خوبی که سیمای جمهوری اسلامی امسال درباره انتخابات کرد؛ پخش گزیده هایی از توصیه های امام خمینی(ره) به مردم و رئیس جمهور است. توصیه ای که حضرت امام به همه رئیس حمهور ها داشتند توجه به خدا و عبور از منیت و خوددخواهی است.

این ها را می گذارم کنار رفتار برخی از آقایان که در یک جمله چهار کلمه ای 5 تا من بکار می برند!
به راستی این کجا و آن کجا!!!

من که تا به حال ندیدم که یک جایی هم در سخنانشان برای خدا باز کنند! به خدا؛ خدایی هم هست!



نویسنده : - » ساعت 7:0 صبح روز یکشنبه 88 خرداد 10


 

قبلاً هم گفته بودم که
احمدی نژاد نیاز به اعلام حمایت هیچ گروهی و شخصی ندارد! آن گاه که انسان با درک فقر ذاتی خویش تنها چشم امید به عنایت خداوند متعال دارد؛ چشم به راه بندگان خدا و فلان حزب و جریان نخواهد داشت. حتی اگر همه در ادروگاه مخالفان و دشمنان وی گردهم آیند باز هم توکلش بر خدا خواهد بود. که در اینجا فیوضات حضرت حق نیز رو به فزونی خواهد بود-آنگاه که انسان جز خدا امیدی به دیگری نداشته باشد.

اینکه حامیان موسوی به دنبال آنند که از بقال و چقال محله هم حامی موسوی بسازند نقل دیگری است. از بازیگر و شاعر و فوتبالیست گرفته تا اقتصاددان و دکتر و مهندس تا کارگزاران و مجاهدین و ... . اینها همه نشان از واهمه شکست است.

نکته جالب آنجاست که اینها به چه مجوزی به خود حق می دهند کسانی که از نامزد دیگری حمایت کرده است متهم کنند؟! به راستی این است آزادی بیان؟! کسانی که پرونده شان در بحران هایی مانند بازی ترور حجاریان، واقعه 18 تیر، قانون مطبوعات و ... سیاه است؛ به چه رویی دم از فضای باز و .. می زنند؟! 



نویسنده : - » ساعت 7:0 صبح روز یکشنبه 88 خرداد 10


نمی دانم فرهاد جعفری را می شناسید یا نه؟! نویسنده رمان پرفروش کافه پیانو! از آن اصلاحاتی های تند است! پیوندهای وب گاهش شاهد! در یک مناظره ای پشت احمدی نژاد درآمده! اگر این را به حساب بدبینی من بگذارید که این کار را هم به خاطر افزایش فروش کتابش کرده، ولی برخورد دوستان اصلاح طلبش(!) با او باعث تأسف است! این ها همان هایی هستند که فریاد آزادی عقیده شان گوش عالم را کر کرده! حداقل به خودتان دروغ نگویید! به قول خود فرهاد جعفری- که الحق آدم رکی است و آدم از این رفتارش خوشش می آید و حداقل می توان خودمان را گول بزنیم که مواضعش از روی افراط و تفریط نیست- اینها شاگردان همان سروشند که فحاشی می کند! و پیروی ایشان از او منطقی است!

بعدالتحریر|
این را نگذارید به حساب اینکه هیچ کس از احمدی نژاد حمایت نکرده حالا یک یالقوزی آمده یک چیزی گفته! نه احمدی نژاد مانند دیگران احتیاج به این دست و پا زدن ها و امضا جمع کردن ها ندارد! اینها مال آنهایی است که خودشان هم می دانند احمدی نژاد پیروز می شود! آنچه جالب به نظر می رسد اول رفتار دوستان قدیمی اصلاحاتی فرهاد جعفری با اوست و دوم موضعی که فرهاد جعفری در قبال آنها گرفت.
همین.
+رفقای قدیم؛رقبای جدید/سایت فرهاد جعفری



نویسنده : - » ساعت 7:0 صبح روز پنج شنبه 88 خرداد 7


تاجزادهنمی دانم این از خوش بختی یا بدبختی ماست، که در استان رئیس جمهور محترم آن هم با جمعیتی کمتر از نیم میلیون(!) محصلیم. آن قدر ارزشش از لحاظ بار انتخاباتی آنچنان کم است که هیج جناحی حاضر نیست وقتش را برای کمتر از 10-20 هزار نفر-در بهترین حالت- تلف کند. تازه استان وطنی رئیس جمهور که اگر هیچ کس هم به او رأی ندهد(!) هم شهری هایش که به او رأی می دهند. فرودگاه نداشتن و سختی و اینها را هم که اضافه کنید؛ نور علی نور می شود.
با این تفاسیر میرحسین نشان داد که برای همین اندک هم حاضر است هرکاری بکند-و توی این اوضاع نبود رأی یک رأی هم یک رأی است! شاهرود که رفت، شایعه آمدنش به سمنان هم هنوز از رمق نیافتاده! ولی خوب تاجزاده نماینده ویژه این سید سبز است رسماً! رابط بین او و دانشجویان! جلسات محفلی و ... که حرفش بود، دیروز خودش هم آمد؛ و چه آمدی!!
این نه نه من غریبم بازی های اصلاحاتی ها تمامی ندارد! چه حاکم باشند و چه ناظر! چه در رأس باشند چه در تحت! و قس علی هذا.
اگر در قدرت باشند همی گویند که نمی گذارند کار بکنیم! و اگر نباشند همی گویند که ما را کشتند و ...! که حالا اگر آزادی نیست و شما را کشتند پس چگونه است همی فریادتان بلند است؟!
خلاصه در طوفانی از گرد غبار زحمت رفتن به جان خریدم تا ببینیم این نماینده نامزد محترم یک کلام از برنامه های میرحسین جان سخن خواهد گفت؟!
در ابتدا رئیس ستاد جناب رفت پشت تریبون کمی از آن نه نه من غریبم ها بافت که ما پول نداریم و به ما مکانی ندادند و ما در چارچوب قانون عمل می کنیم و این لاطائلات و بعد هم در اظهاری قیم مآبانه گفت آن که به میرحسین رأی نمی دهند آگاهی ندارند!!
بعد هم جناب دکتر تاجزاده آمدند و از خوبی انتخابات گفتند و اینکه میراث مشروطه است و باید با آزادی و جوانمردی همراه باشد و مجالس فرمایشی و صیانت از آراء و اینها.
بعد از مقدمه آب پاکی را روی دست ما ریختند که مگر برنامه اَلَکی است؟! چندماه و چندسال طول می کشد که یک برنامه پخته شود و اینجور مسائل! شما به اولویت ها نگاه کنید. بعد هم گفت من ویژگی آقای میرحسین را خواهم گفت ولی یک صحبتی قبل از این صحبت اصلی بکنم.
شروع کرد! حدود 40 دقیقه که آنجا بودیم شروع به توهین، تمسخر، استهزاء احمدی نژاد! از آنجایی که این مطلب جدی است و قصد مزاح ندارم از ذکر موارد صرف نظر می کنم. ولی یک نمونه خالی از لطف نیست. گفتند از دستاورد دیپلماسی آقای خاتمی همین بس که آقای کیلینتون از آقای خاتمی خواستند در سخنرانی ایشان در سازمان ملل حضور داشته باشند. آقای خاتمی هم قبول آن را مشروط کرد به آن که او هم در سخنرانیش حضور داشته باشد! که خوب او هم قبول کرد! واقعاً عجب دستاوردی!!
ما هم بعد از 40 دقیقه ای که دیدم از حرف حساب خبری نیست و قبل از آن هم مجری محترم آب پاکی را ریخت روی دستمان که سوال شفاهی ندارم از فرط خستگی-به دلیل مشاهده حوریان حاضر در محفل- جلسه را ترک گفتیم.
جالب آنکه قبل از تاجزاده رئیس ستاد گفت ما اینجا به معرفی موسوی و نقد دولت خواهیم پرداخت. نقد هم یعنی گفتن بدی در کنار خوبی!
البته نگفت که نقد می تواند گفتن بدی دیگری و خوبی خودم باشد!



نویسنده : - » ساعت 12:13 عصر روز سه شنبه 88 خرداد 5

<      1   2   3   4   5   >>   >